“رویا افسانه شخصی و افسانه رویای جمعی است؛ هم افسانه و هم رویا در روش کلی پویاییهای روان نمادین هستند. با این حال در رویا فرمها توسط مشکلات عجیب کسی که خواب میبیند تغییر شکل مییابند، اما در افسانهها، مشکلات و راهحلهای نشان داده شده برای هر شخصی از گونه انسان قابل فهم است”
~ جوزف کمپبل، قهرمان هزار چهره.
هر کسی رویاپردازی میکند. منظورم از “رویاها” هم رویاهای آگاهانه، بیدار و بلند پروازانه (مثل رویای فضانورد، نویسنده یا بازیگر شدن) و هم خوابهای ناخودآگاه، خوابآلود و عجیبی هستند که ما در هنگام شب دربارهی دوستان، دشمنان و هیولاهایی میبینیم که در شرایطی مسخره در ذهن ناخودآگاه ما بازی میکنند.
هر دوی این رویاها جهان شمول هستند. رویاهای روزهای ما تمایلات ما را نشان میدهند؛ آنها بازتابی از چشمانداز ذهن ما هستند و نشان میدهند که ما در واقعیت چه کسانی هستند. یا دوست داریم چه کسی بشویم. رویاهای شب عجیب و غیر قابل فرار و مثل بسیاری از فرآیندهای دائمی و نامرئی بدن برای حیات مان الزامی هستند. این بوم نقاشی از تجربیات شبانه ما با قدرت عجیبی که دارد که طور اختصاصی (حتی پیش از خودآگاهی مان) با ما به صحبت مینشیند. شاید هنگام خواب و بیداری گوش ندهیم و نفهمیم اما آنها حرف میزنند. و همین قدر عجیب هم این که وقتی ما از رویاهای خود حرف میزنیم، بقیه گوش میکنند. برای شرکت در این گفتگو ما همواره یکی از رویاهای خودمان را که میتوانیم با آن ارتباط برقرار کنیم برمیگزینیم. من فکر میکنم دلیل گوش دادن ما فهم بصری رویاها به عنوان حقیقتی برای شخص است. میخواهیم بدانیم هر شخصی چگونه برای دستیابی به رویاهایش برنامه میریزد و مشتاقیم تا به حقیقت پیوستن آن را ببینیم. شاید این کار را برای سهیم بودن در افتخار آنها یا کمک به تقاضای خودمان انجام میدهیم.
چرا ما رویا پردازی میکنیم؟ ما در رویاهای خود، به صورت دقیق یا تلویحی، ناخودآگاهمان را بسط میدهیم. این کار اثربخشی خودش را دارد. بعضی اوقات خوابهای ما (در طول زمانی که خواب هستیم) هیچ معنی خاصی برایمان ندارند، نماهای و حواس شلوغ غیر قابل تمایزی بدون هیچ معنی واضحی میباشند. (کابوس فرار از دست هیولا، دیر رسیدن به مهمانی بدون بر تن کردن لباس، بدون آمادگی ورقه امتحان روی میز). اینها خیالاندیشیهایی هستند که ما به آسانی و بدون کوششی آنها را فراموش میکنیم. (یا اینگونه باور داریم). در عوض رویاهایی (در طول بیداری) که دربارهی ادامه زندگی خود داریم میتوانند فصل به فصل بدون هیچ گامی در جهت به واقعیت پیوستن جلو بروند و به طور فزایندهای خود را از کمند واقعیتی که در آن زندگی میکنیم برهانند. (رویایی مثل آرزوی تبدیل شدن به شخصی مورد توجه هیچ وقت در پیش چشمانمان کاملاً به واقعیت تبدیل نمیشود). این رویاها، لنگر انداخته در چهار سوی ساحل قلمروی خودآگاهی ما، باعث زجر کشیدنمان میشوند و ما نمیتوانیم آنها فراموش کرده یا حتی پیش از وفق دادن خودمان با تخریبشان در طول زندگی به پیش برویم. و این به آن خاطر است که در گذر از آن جهان متصور در رویاهایمان، در کار خود – واقعیسازی ناکام ماندهایم. (یا این باور را داریم).
هر دوی این تجربیات متعارض موازی خود را دارند:
در رویاهای ناخودآگاه ما خودمان در جایی دیگر با ترکیبی از چیزهای آشنا و فانتزی بدون آغاز و پایان میبینیم. (من در یک مکان به شدت آشنا برهنه بوده و برای یک آزمون نا آشنا آماده نیستم و همه کسانی را که میشناسم آن جا هستند، به من نگاه میکنند و میخندند. چرا؟)
در رویاهای خودآگاه، ما خودمان را رفیع و ایدئال مییابیم و برای پایانی کار میکنیم که میدانیم چیست. (من یک هنرمند محترم و از اعضای یاریگر جامعهی خودم هستم، همتایانم مرا تحسین میکنند، طرفدارانم عاشق من هستند و فرزندان یاد مرا گرامی میدارند. این اوج من است).
واضحاً این رویای دوم برای ما خیلی مهمتر است. همه ما به دنبال واقعیت بخشیدن به آن هستیم (مثلاً میخواهیم به بهترینِ خود تبدیل شویم). نائل شدن به رویاهای زندگی با این سر و کار دارد. در مقایسه، ماجراجوییهای شبانه ما در دنیای مرد شنی نسبتاً بی معنی هستند و چند لحظه از وقت ما را در ابتدای صبح به خود مشغول میکنند. این البته برای هر شخص و میزان سرمایهگذاری عقلی و احساسی روی معنای بالقوهی نمادهای درون این رویاها متفاوت است. اگرچه این هم حقیقت دارد که هر دو نوع این رویاها انتزاعی و آرزومندانه هستند، و مثل یک رقص معنادار دو نفره روی یک بوم نقاشی نقش میبندند. هر دو نوع این رویاها با مادهی اولیه یکسانی ساخته میشوند که یک جفت از پدیدههای ذاتی توصیفکننده هر تجربهای را در بر دارند و برای ما انسانها شناخته شده هستند:
- ذهن ناخودآگاه (ناشناخته، پر هرج و مرج) و
- داستانسرایی
تفکر جوزف کمپبل و بسیاری از نظرات او که تز کارهایش، مثل کتاب قهرمان هزار چهره را تشکیل دادهاند، تحت تأثیر دکتر کارل یونگ است. کارل گوستاویونگ روانپزشک و روانکار شهیر قرن بیستم عمدتاً در زمینههای ذهن ناخودآگاه انسان، نمادها و طرح اصلی و علل و معلولهای روانی گستردهی آن کار میکرد. مثل کمپبل، نظریات و پژوهشهای یونگ نیز در قلمروی روانشناسی تحت تأثیر فرهنگ و افسانههای نیایی و مشترکات روشی زمانی و مکانی میباشد. مفهوم “ابر داستان” کمپبل و ناخودآگاه جمعی یونگ اگر در بسیاری از سطوح یک چیز نباشند، قطعاً مفاهیم هماهنگی هستند.
ادامه دارد …