به احتمال خیلی زیاد هدف از زندگی، داشتن طول عمری ست که از آن مطلع باشیم، نه خوشگذرانی.
زندگی برخلاف باور عوام یک بازی نیست، بلکه یک جایزه است. اگرشک دارید که زندگی در حقیقت ممکن است یک بازی باشد، گام بعدی شما ممکن است تلاش برای درک نوع این بازی باشد. پیشنهاد من این است که از این گام بگذرید. درعوض از خودتان بپرسید هدف چه چیزی ممکن است باشد: برنده شدن یا سرگرم بودن.
این به این معناست که این دوموضوع، دو به دوناسازگار نیستند، یعنی لزوما نباید هدفمان یا شادمانی باشد و یا بردن. البته باید خاطر نشان کرد که آنها اولا کاملا یکسان نیستند و ثانیا پیروزی وقتی رخ می دهد که بازی تمام شود. در هرصورت، به احتمال خیلی زیاد هدف از زندگی، داشتن طول عمری ست که از آن مطلع باشیم، نه خوشگذرانی.
از طرف دیگر، راحت است که بفهمیم چرا به اشتباه فکر می کنیم زندگی یک بازی است؛ زیرا وقتی بازی میکنیم و بازی خوب است و ما خوب بازی میکنیم، بیشتر حس میکنیم، حال خوبی داریم و احساس زنده بودن میکنیم. و ما این را خوشگذرانی مینامیم. ولی خوشگذرانی واقعی به خاطر بازی نیست، بلکه بخاطر تجربه زنده بودن است، تجربه بودن در یک زندگیست، تمام و کمال بودن در آن است. این همان جایزه است، اگر بخواهید آن را جایزه بنامید، احساس زنده بودن. مثل احساسی که هنگام شیرجه زدن در استخر دارید بدون اینکه حتی اول سردی آب را امتحان کنید، یا احساس غرق شدن در چشمان کسی که دوستت دارد، یا احساسی که هنگام مشاهده بازی کردن حیوانات بدست میآوری: زنده بودن محض.
حتی اگر آن را بازی در نظر بگیریم، مخصوصا بازی که فکر کنیم میتوانیم در آن برنده شویم، تظاهر می کنیم که هنوز نبردهایم. تظاهر میکنیم وقتی که میبریم و تنها وقتی که میبریم، چیزی برای جشن گرفتن داریم، چیزی برای لذت بردن، عاقبت پیروزی. همیشه، خوشگذرانی، زنده بودنی که ما تجربه کرده و میکنیم، تنها پیروزیی است که به حساب می آید. تنها پیروزی.
و آیا این درست مثل زندگی نیست؟
مطلب و تعبیر بسیار زیبایی بود.
البته زندگی فقط هدیه یا فقط بازی، یا فقط خوشی یا رنج نیست. در واقع زندگی همه ی اینهاست…