اصل انساننگر (آنتروپیک): آیا قواعد جهان برای زندگی کردن مناسب هستند؟ با خیره شدن به آسمان شب سوالی که برای اغلب انسانها به وجود میآید این است که آیا موجودات دیگری نیز در فضا وجود دارند یا نه. اما اگر با موشکافانهتر به تاریکی توجه کنید سوال دیگری پیش میآید: ما چگونه به اینجا رسیدیم؟ چه احتمالاتی پیش آمده است که در جهانی به این بزرگی و پر هرج و مرج، انسانها پا به عرصهی وجود گذاشتند؟ آیا زندگی اتفاقی چنین غیرمحتمل است که ما تنها موجودات هوشمند آن هستیم؟ و یا اینکه ما نتایج غیرقابل اجتنابی از قوانین فیزیک هستیم؟
زندگی رو کرهی زمین وجود دارد (با فرض اینکه در یک شبیهسازی کامیوتری زندگی نمیکنیم!). بنابراین جهان باید به شکلی باشد که ما ممکن باشیم.این اساس اصل انساننگر است. از نگاه دیگر این عبارت به نظر حشو میآید، به عبارتی یک اصل یکسان دوبار بیان میشود. اما اگر دیدگاه اول را بررسی کنیم میتوان به حقایق مهمی دربارهی جهان دست یافت. به این معنی که هر نسخهای از جهان که ما بتوانیم درک کنیم باید حداقل یکبار اجازه وجود زندگی را بدهد. دربرخورد با مسائلی که برایمان قابل توضیح نیست (مانند چگونگی عملکرد انرژی تاریک یا چگونگی شکلگیری کیهان) تمامی تئوریهای ما باید این حقیقت را که ما وجود داریم در بر گیرد. جهان باید این اجازه را به ما بدهد.
مقاله مرتبط: اصل آنتروپیک چیست؟
آیا انسان هدف نهایی جهان است؟
برخی افراد دید افراطی نسبت به تئوری اصل انساننگر دارند. میتوان از این تئوری اینچنین برداشت کرد که جهان باید به نفع زندگی باشد یا حتی زندگیای مانند زندگی ما (به بیانی دیگر انسان محور و مرکز کل جهان باشد)؛ اما دقیقاً چنین مفهومی را نمیرساند.
با توجه به مسیرهای متعددی که جهان میتوانست طی کند، باور کردن اینکه انسانها وجود دارند به نظر سخت میرسد. منظور تنها این نیست که شهاب سنگی که موجب کشته شدن دایناسورها شد ممکن بود چند میلیون سال بعد به زمین برخورد کند و مسیر تکامل را به کلی تغییر دهد. یک ایدهی اساسیتر این است که بدون وجود یک ماه و جزر و مدهای ناشی از آن، شاید موجودات زمین هرگز جرات بیرون آمدن از اقیانوسها را نداشتند. حتی میتوان موضوعات عمیقتر از این را نیز بررسی کرد. خود قوانین فیزیک مثال بسیار مناسبی هستند.
یک نسخهی قدیمی از برهانهای اصل انساننگر حالت هویل است، حالت خاصی از یک نوع خاص کربن (کربن ۱۲). اگر حالت هویل وجود نداشت ستارهها نمیتوانستند مقدار فراوان کربنی را که تولید میکنند، تولید کنند. کربن عنصر اساسی برای به وجود آمدن زندگی است. اگر مقدار اندکی ار آن در جهان وجود داشت زندگی، حتی در سادهترین سطح خود (میکروبها)، هرگز شکل نمیگرفت. و برای مدت طولانی چگونگی عملکرد حالت هویل مشخص نبود اما وجود آن کاملاً قطعی بود؛ زیرا که ما وجود داشتیم!
اخیراً دانشمندان نشان دادهاند که بدون هریک از ثابتهای فیزیکی بدون بعد (اعدادی مانند پی که مستقل از واحدها هستند و صرفاً به عنان یک ایدهی اساسی وجود دارند) هیچ یک از کیهانهایی که ما میشناسیم نمیتوانست وجود داشته باشد. یکی از این اعداد امگا، پارامتر چگالی، است، که نیروی جاذبه را در برابر نیروی گسترش انرژی تاریک به دام میاندازد. اگر نیروی جاذبه قویتر بود جهان مدتها پیش از گسترش بازمیایستاد و دوباره به شکل یک بیگبنگ معکوس، که اغلب خرابی بزرگ (Big Crunch) نامیده میشود، سقوط میکرد. و اگر انرژی تاریک قویتر بود جهان به سرعت از خود دور میشد طوری که هیچ مادهای نمیتوانست به مادهی دیگری متصل شده و ستارهها، سیارهها و انسانها هرگز شکل نمیگرفتند.
اگر کیهان واقعاً یک آرایش بی معنی و اتفاقی از ذرات باشد، برای بسیاری به نظر عجیب و مشکوک میآید که این دو نیرو این چنین در تعادل باشند.
اما رویکرد حشوآمیز خود را به خاطر بیاوریم: اگر جهان به شکل دیگری از آنچه اکنون هست، وجد داشت ما اینجا نبودیم که نگران آن باشیم! البته جهان به نظر برای ما بسیار مناسب میآید و تنها جهانی است که ما میشناسیم.
دورنما
اگر جهان ما برای زندگی ما مناسب است آیا جهانهای دیگری نیز وجود دارند که ویژگیهای مناسب کمتری برای زندگی داشته باشند؟
این استدلال خود موجب ایجاد سوالاتی درمورد چندجهانی میشود. آیا جهانهای دیگری وجود دارد که قوانین فیزیک در آنها اجازه اتصال مواد به یکدیگر و شکلگیری ستارهها، سیارهها و گربهها و سگها را نمیدهد؟ اصل انساننگر پاسخی برای این سوال ندارد.
واقعیت این است که در حال حاضر ما اطلاعات بسیار کمی در دست داریم. ما تنها روی دو جسم از کل جهان قدم گذاشتهایم و برای تحقیق درمورد بسیاری دیگر فقط کاوشگرها را در دست داریم. در کل، تواناییهای ما تصویربرداری از فاصله بسیار دور و مقدار بسیار زیادی ریاضیات نیمه کاربردی است.
سوال دیگری نیز پیش میآید که جهان چه مواقعی مواردی را که ما فکر میکنیم برای زندگی لازم هستند را فراهم میکند؟ برای پاسخ دادن به این سوال معادله دریک تلاش مناسبی است. اما حتی این معادله نیز با این تصور کاربرد دارد که زندگی باید به شکلی که ما میشناسیم باشد.
اما اشکال زندگی غیرارگانیک چه؟ دانشمندان دلایل شیمیاییای به نفع و علیه اشکال زندگیای که تفاوت بسیاری با آنچه ما روی زمین میشناسیم دارند، بیان کردهاند. اگر اشکال دیگر زندگی نیازمند کربن نباشند شاید حالت هویل ضروری نباشد. این استدلال سوالات بیشتری را پیش رو میآورد: چگونه باید اشکال زندگیای را که تا این حد متفاوت از ما هستند تشخیص دهیم؟ به این ترتیب از کجا بدانیم سنگها نیز دارای درک و فهم هستند و ما تا کنون آنقدر درگیر زندگی وابسته به کربن بودیم که متوجه نشدهایم؟
به نظر میرسد جهان برای وجود ما کاملاً مناسب است. و البته روی دیگر سکه این است که ما نیز بدون تردید با جهانی که خود را در آن یافتهایم تناسب پیدا کردهایم.