سری داستانهای شبانه را پنجشنبهشب هر هفته در دکتر مجازی بخوانید.
هشدار: این مطلب ممکن است برای عدهای ناخوشایند و هراسانگیز باشد. لطفاً قبل از مطالعه کمی تأمل نمایید.
توجه: تمام آنچه در این مطلب آورده شده است یک “فانتزی ترسناک” میباشد.
آیا تا کنون برای مدت زمانی طولانی به آینه خیره شدهاید؟ میدانم، سوال عجیبی است؛ ولی مطمئنم نصف بیشتر کسانی که این مطلب را میخوانند این کار را خواهند کرد.
اگر در سکوت کامل جلوی آینه بایستید و برای یک مدت طولانی به تصویر خود خیره شوید، حسی را تجربه خواهید نمود. کسانی که قبلاً این کار را انجام دادهاند در جریان هستند. توصیف کردن این حس بهخصوص کار دشواری است، چرا که هر کس تعریف خاص خود را از آن دارد؛ و عدهای ممکن است تا جایی پیش بروند که آن را یک تجربۀ فراجسمی بخوانند. ولی با این حال، چیزی که همه (و همه) روی آن اتفاق نظر دارند این است که اگر عمل فوق برای مدتی طولانی (و بیوقفه) صورت گیرد، پیامد چندان جالبی نخواهد داشت. توصیفش سخت است. ولی در نهایت فریادی از اعماق ذهنتان خواهید شنید که یک جای کار اشکال دارد، خیلی اشکال دارد.
زمان رسیدن به این مرحله برای افراد مختلف، متفاوت است؛ مرحلهای که میتوان آن را “اوج” نامید. ولی هنگامی که به این مرحله وارد میشوند باید بلافاصله از آینه چشم بردارند؛ گویی تکتک سلولهای بدنشان اصرار میکنند که “دور شو!”. ولی در آن آینه چیست که باید از آن فرار نمود؟
این منتهیالیه تمام احساسی است که از خیرگی طولانی مدت در آینه ناشی میشود؛ و یا اگر دقیقتر بگویم، نهایت حسی که دیگران جرئت نداشتهاند از آن فراتر روند. اما اگر شما شهامت صعود به مرحلۀ بعدی را داشته باشید، چیزهای بیشتری دستگیرتان خواهد شد. ولی پیش از جمعآوری جسارت، این هشدار را جدی بگیرید؛ معدود افرادی که تا این مرحله پیش رفتهاند، دیگر هرگز آن آدمهای سابق نشدهاند و هیچیک نیز ابداً تمایلی برای صحبت کردن در این زمینه ندارند.
من بهشخصه مایلم در این زمینه صحبت کنم، ولی چیز زیادی برای گفتن وجود ندارد. تمام آنچه که میتوانم بگویم این است که اتفاقی که در نهایت برای من افتاد بسیار … دهشتناک بود. از همین رو باز هم هشدار میدهم، اگر نمیخواهید به خواندن مطلب ادامه دهید از این صفحه خارج شوید.
برای انجام این آزمایش نیاز به تجهیزات بهخصوصی نیست؛ تمام آنچه که نیاز دارید یک اتاق و طبیعتاً یک آینه است. دستشویی شاید راحتترین گزینه باشد. باید تنها باشید و سکوت کاملی بر فضا حاکم باشد. محیط را تا جایی که میتوانید تاریک کنید، چراغها را خاموش کرده و پردهها را (اگر وجود داشت) بکشید. بهتر است این کار را در شب انجام دهید.
اکنون تا جایی که تطابق چشمانتان اجازه میدهد به آینه نزدیک شوید. به چشمان خود در آینه خیره شده و لبخند بزنید. کار سختی نیست، فقط دندانهایتان را حتماً باید نشان دهید. بعداً خواهید فهمید چرا. میدانم این درخواست عجیب و احمقانهای است، ولی خوب کسی که شما را نمیبیند، مگر نه؟
در چشمان خود خیره شده، به لبخند زدن ادامه دهید و به چیز دیگری فکر نکنید. مهم نیست چه چیزی در اطرافتان میبینید و یا چه صدایی میشنوید، به هیچ عنوان چشم از آینه برندارید.
اگر آن حس بهخصوص را تجربه کردید یعنی تا اینجای کار را درست پیش رفتهاید. همانطور در چشمانتان خیره بمانید.
مرحلۀ بعدی سختترین قسمت کار است. هنگامی که به اوج رسیدید و با نهایت وجود میخواهید اتاق را ترک کرده و از محل دور شوید، مقاومت کنید. ممکن است ترس بر وجودتان مستولی شود، ولی سعی کنید این افکار را کنار گذاشته و راهی را که آمدهاید ادامه دهید؛ خیره در چشمان خود در سر جایتان بایستید.
اکنون دیگر راه بازگشتی وجود ندارد. این را زمانی خواهید فهمید که یک حس بهخصوصتر را تجربه کنید. حسی که از گزینۀ قبلی بسیار متفاوت است. حسی که ابداً نمیتوانید تصورشان را بکنید که در دنیای ما امکانپذیر باشد. حسی همانند دیدن یک خواب. و باز این مهر تأییدی است بر این که راه را درست آمدهاید.
اما سومین حس … فکر کنم بهترین عبارتی که میتوان در وصفش بر زبان آورد “اتحاد وجود” است. اتحاد وجود بین شما و شخصی که از درون آینه به چشمانتان زل زده است. در حقیقت این دیگر شما و یا فرد درون آینه نیست که در اتاق حضور دارد … این یک وجود منفرد است.
ممکن است حس بالا را در مرحلۀ اوج تجربه نمایید، ولی تفاوتی که وجود دارد این است که در این مرحله شما هیچگونه ترسی را تجربه نمیکنید. زمان رسیدن به این نقطه را نمیتوان با قطعیت تعیین نمود؛ شاید ۵ دقیقه به طول انجامد و یا شاید نیم ساعت. ولی هر گاه احساس کردهاید که به انتهای این مسیر رسیدهاید، در همان حالت که لبخند بر لب دارید چشمانتان را ببندید.
هر وقت آماده بودید، چشمانتان را باز کنید.
حال خواهید فهمید که چرا باید همان موقع که میتوانستید از اتاق فرار میکردید.