انتشار این مقاله


عقل سلیم شاید آن‌قدر‌ها هم محسوس نباشد!

“یک کیلو پنبه یا یک کیلو طلا” را به یاد دارید؟ چرا همیشه چیزی در درونمان طلا را برمی‌گزیند؟

مردم چرا چیزهای مزخرف و خطرناک را باور می‌کنند؟ برای مثال برخی معتقدند که واکسن‌ها باعث ایجاد اوتیسم در نوزاد می‌شوند، یا اصلا از این هم بگذریم برخی از مردم حتی فکر می‌کنند که گرم‌شدن هوای زمین، دروغی بیش نیست! جواب سوال فوق معمولاً کمی تا قسمتی، مزه‌ی حماقت می‌دهد، مزه‌ی عدم آگاهی و  هراس از روبه‌رو شدن با واقعیّت.
ولی با وجود ریسک قرار‌گرفتن در جایگاه کسی همچون جنیس پالترو، من جوابی دیگر را به جواب‌ها‌ می‌افزایم: عقل سلیم.

بعد از همه‌ی این حرف‌ها شاید بدک نباشد که بگویم، درست به همان اندازه که نظریه‌ی “انسان‌های عادی می‌توانند این کرۀه‌ی خاکی را تغییر دهند”، عجیب و غریبست، “حقیقیت از بین بردن این سیاره توسط ما (با سوزاندن هر چه دستمان بدان می‌رسد!) همان‌گونه است. بگذارید از پاستو‌ریزاسیون برایتان بگویم، جایی که سرد نگه‌داشتن شیر برای ایمن ماندنش کافیست! همان‌طور که همه می‌دانند بهتر است آن را سرد نگه‌دارید تا این که آن را گرم کنید! اری در مورد معجزه‌ها صحبت می‌کنیم.

بله، بله، مشخصاً می‌دانم که همه موارد بالا اشتباه‌اند، اما همان‌‌گونه که اندرو شتولمن در کتاب خالق‌العاده خویش شرح می‌دهد، لازم نیست کار های احمقانه انجام دهید تا موجبات سرگرمی افراد را فراهم کنید. شما به سادگی در مشت واقعیت “تئوری‌های حسی” خویش، اسیرید، واقعیت‌هایی که برگرفته از شیوه‌های تربیتی شما، یا حتی ژن‌هایتان هستند، واقعیّاتی که ورای همه‌ی تجربه‌ها و علومی است که در طول زندگی به دست می‌آورده‌اید.

هر نوزاد به خودی خود روانشناس، زیست‌شناس و جامعه‌شناسی کوچک است که با تئوری‌های ناگفتنی خودش، اطرافش را تحلیل‌کرده و زندگی را درک می‌کند. بچه‌ها گاهی زود به نتیجه می‌رسند، برای مثال می‌فهمند که فلان چیز سخت در چیزی به به همان سختی‌، فرو نمی‌رود. (در مطالعات، آن‌ها وقتی ‌می‌بینند که خلاف نتیجه‌گیریشان رخ می‌دهد به وجد می‌آیند و کنجکاو می‌شوند.)

پیش از آن که ساختار مولکولی را بشناسیم روی گرما کار می‌کردیم، این که به آن به چشم یک ماده نگاه می‌کردیم، ماده‌ای که می‌تواند از روی شعله‌ها بر روی دست بیفتد و یا از طریق پنجره‌ای باز، فوت‌شده و بیرون برود! نادرست‎اند، اما کار کرده‌اند. درست مانند مدت‌ها ممانعت از برخورد سوزن‌آلوده به بدن، بدون دانستن دلیل آن، تا زمانی‌که فهمیدیم درست‌ترین کاری بوده که انجام داده‌ایم، تا زمانی‌که توانستیم همان چیز‌های ناشناس و آلوده را از بین ببریم و دیگر یک سوزن این قدر‌ها ترسناک نباشد.

یکی از نظریه‌های ما خیلی زود اصلاح می‌شود. چهار‌ساله‌ها باور دارند که اگر شما سه تا جشن تولد را در یک سال داشته‌باشید، از سایر هم سن و سال‌هایتان بزرگ‌تر خواهید‌ بود. اما زمانی‌که آن‌ها به هفت سالگی می‌رسند متوجه می‌شوند که این فکر از پایه اشتباه است. نظریه‌های دریگر ما، تا بزرگ‌سالی در درون ما ورجه وورجه می‌کنند! شتولمن به خوانندگان خود یک مثل قدیمی را یادآور می‌شود که “یک کیلوگرم پنبه سنگین‌تر است یا یک کیلوگرم طلا؟”می‌دانید که این یک حقه است. ولی با وجود این آگاهی، شما هنوز هم که هنوز است جایی از درونتان می‌خواهد طلا را انتخاب کند. این احساسات همان نظریات حسی شما هستند که فقط کمی زمخت‌تر و بزرگ‌تر گشته‌اند. در واقع احساسی که حاصل تقابلی میان درک دوران طفولیّتتان و دانش و آگاهی اکنون شما، از قوانین حاکم بر وزن اشیاء است!

واکسیناسیون، گرم‌شدن زمین، حقیقت این که زمین به دور خورشید می‌گردد: همه و همه از ما می‌خواهند که درونیات و باور‌های خود را نسبت به آن‌ها سرکوب کنیم. عملی که کار را برای دید‌گاه ما نسبت مسائل راحت‌تر می کند، جایی‌که شک‌کردن به علم را کنار می‌گذاریم اما هیچ‌کدام از این تفکرات باعث نخواهند شد که حقیقت تغییر دمای زمین و… غلط از آب در بیایند.

نمی‌دانم شاید من هم خیلی با دیگران متفاوت نباشم. می‌دانم که زمین درحال گرم‌شدن است و یا واکسیناسیون ایمن‌بوده و هست، اما در عمق، در جایی در درونم هنوز هم گاهی احساس می‌کنم که برق از طریق پریزهای بی‌کار اطراف خانه، هدر می‌رود! فقط گاهی احساسش می‌کنم، به قول ما ایرانی‌ها، اصلا یه وضعیه؛).


مقاله مرتبط: احساسات رها‌شده!

 

حسین مصطفی‌نژاد


نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید