اشتباهات کلامی برای همه پیش میآید ولی وقتی چند میلیون بیننده دارید قضیه کمی گستردهتر میشود. خود فراموشی و پایههای عصبی آن مورد مطالعهی بسیاری از دانشمندان علوم اعصاب بوده ولی نظر فروید و روانکاوانی مثل او مانند یونگ و فرنزی شاید برایتان کمی عجیب به نظر برسد. به نظر این دانشمندان پشت هر فراموشی چیزی در عمق وجود ما هست که سرکوب شده و خودش را در چنین موقعیتهایی نشان میدهد. حال این که آقای حیاتی با چه مسأله این روزها درگیر بوده که با کلمهی “قطر” شباهت آوایی داشته است، فهمیدنش برای خود ایشان هم احتمالاً دشوار است.
با فیلم این فراموشی در ترتیب کلمات، عبارت مورد نظر را گوگل کردم. اولین پیشنهاد برای جستجوی من فصل چهار کتاب “آسیبشناسی روانی زندگی روزمره” فروید بود. تصمیم گرفتن مثالی از این فصل را برایتان نقل کنم که مانندش در خود کتاب زیاد است:
معرفی کتاب: آسیبشناسی روانی زندگی روزمره
فراموش کردن به طور کامل، کل اجزای مجموعهی حفظ شده را متأثر نمیسازد و تنها برخی عناصر آن را هدف قرار میدهد. چند مثال ما را به فهم موضوع نزدیکتر خواهد کرد.
یکی از همکاران جوانم در خلال گفتگویی این نظر را بیان کرد که فراموشی اشعار زبان مادری میتواند دلایلی شبیه به دلایل فراموشی کلمهای از یک جمله به زبان خارجی داشته باشد و خود شخصاً علاقهمند بود تحلیل را روی او انجام دهم. وقتی پرسیدم با کدام شعر امتحان کنیم؛ شعر «عروس کورینت» گوته را پیشنهاد داد که بسیار مورد علاقهاش بود و گمان میکرد حداقل چند بند آن را از بر باشد. اما از همان سطر اول دچار تردید بارزی شد و پرسید: «کدام یک درست است، در هنگام عزیمت از کورینت به آتن یا از آتن به کورینت؟» من هم لحظهای دچار تردید شدم، اما به خنده گفتم، عنوان شعر یعنی «عروس کورینت» خود گویاست.
بازخوانی اولین بند شعر به نحو بسیار خوبی پیش رفت یا دست کم میتوان گفت تغییرات زیادی در آن صورت نگرفت. همکارم که به نظر میرسید برای خواندن اولین سطر بند دوم چند لحظه در حال تأمل بود، بلافاصله شعر را ادامه داد و چنین خواند:
و اما آیا به استقبالش خواهند شتافت؟
اینک که هر روز آبستن حادثهای نوست؟
چرا که هم او و هم خویشناش کافر کیشند.
حال آنکه آنها مسیحی و تعمید یافتهاند.دوستم هنوز در حال خواندن شعر بود و من با تعجب به او گوش میدادم. بعد از این که او آخرین سطر شعر را خواند، هر دو موافق این بودیم که تحریفی در این بند رخ داده است. ناتوان از اصلاح آن، به سراغ کتاب شعر گوته در کتابخانه رفتیم و وقتی که متوجه شدیم سطر دوم این بند با جمله تماماً ابداعی همکارم جایگزین شده است، تعجبمان دو چندان شد.
از همکارم پرسیدم آیا میتوانید توضیح دهید چگونه در شعری که بنابر ادعای خودتان آن را از حفظ بودید، یک سطر را به طور کامل فراموش کردید؟
اگرچه به نظر میرسید زیاد راغب نیست، اما بر آن بود که به سؤالم پاسخ دهد.
جملهی «اینک که هر روز آبستن حادثهای نوست؟» برایم آشناست. به گمانم آن را اخیراً هنگام صحبت درمورد شغلم که خودتان بهتر میدانید پیشرفتش این روزها مایهی خوشحالی و رضایت من است، بکار بردم. اما چرا این جمله را در این شعر قرار دادهام؟ ارتباطی به ذهنم میرسد. روشن است که جملهی: «اگر این لطف را گران نخرد»، برایم خوشایند نبوده است. این جمله به یک پیشنهاد ازدواج مربوط است که در بار اول پذیرفته نشد، اما چون وضعیت مالیام بهبود یافته است، تصمیم گرفتهام پیشنهادم را تکرار کنم. نمیتوانم بیشتر از این برایتان بگویم. اما اگر پیشنهادم این بار پذیرفته شود فکر کردن به این مسأله که رد پیشنهادم در نوبت اول و پذیرفتن آن در این بار همه از روی حسابگری مادی بوده است، اصلاً برایم خوشایند نخواهد بود.
در تلاش برای پیدا کردن دلیل فراموشی جزئی در حافظه، متوجه شدم که این فراموشی به اوضاع و احوالی عمیق و درونی مربوط میشد و با احساسات دردناکی در نزد مخاطبم گره خورده بود.
مقالهی مرتبط: سندرم خاطرات غلط و اعترافات دروغین
مواردی چنین در نگاه اول مضحک و خندهآور میآیند ولی فروید همیشه از نظریاتش دفاع کرده است. او میگوید شما همیشه از این مسائل رد میشوید. اگر ما هم سر جایش روانکاوی بلد باشیم و شروع کنیم به سؤال پرسیدن، شاید به موارد مشابهی رسیدیم.
مثالهای متعددی از این دست در کتاب منبع از فروید آورده شده که نشان میدهند فراموشیهای ما با هدف خاصی اتفاق میافتند. انگار کسی در ذهن ما نشسته و مرتبط با عقدههای سرکوبشدهی ما کلمات را انتخاب میکند. ما هم کاری از دستمان برنمیآید.
حتی موردی از تجربهی شخصی سندر فرنزی، روانکاو مجارستانی، آورده شده که مطلبی را از دوستش در مهمانی فراموش میکند تا نقل قول کند. او سریعاً خود را از جمع کنار میکشد و شروع به تداعی مینماید. با این کار نقل قول را به یاد میآورد ولی متوجه مسألهای عجیب میشود؛ اینکه همسر دوستش نیز در آن جمع حضور داشته و اگر او این نقل قول را بیان میکرد، یک دعوای حسابی به پا میشد!
نقطهی اشتراک تمام این مثالها صرف نظر از تفاوتی که در محتوا دارند، این است که در همهی آنها کلمات فراموش شده یا تغییر شکل یافته از طریق یک تداعی با محتوای اندیشهی ناخودآگاه مرتبط میشوند که تأثیر آن به شکل فراموشی آشکار میگردد.