انتشار این مقاله


فرانکنشتاین پس از گذشت ۲۰۰ سال: آیا هشدار را جدی گرفته‌ایم؟

آیا امکان به واقعیت پیوستن رمان علمی‌تخیلی فرانکنشتاین وجود دارد؟

۲۰۰ سال قبل در چنین ماهی، Mary Shelley رمان معروف خود، فرانکنشتاین، را منتشر کرد و در آن درباره‌ی اتفاقات وحشتناک محتمل در سایه‌ی فعالیت‌های علمی گستاخانه‌ی بشر هشدار داد. در این رمان، دانشمند قهرمان داستان، فرانکنشتاین، ۲ سال تمام و سخت‌کوشانه برای اعطای حیات به یک بدن بی‌جان تلاش کرد و بالاخره موفق شد؛ که بی گمان باید مایه‌ی خوشحالی وی بود اما به جای آن، تحت شورش  آفریده‌ی خود قرار گرفت.

فرانکشتاین
تصویری از فیلم معروف فرانکنشتاین

در دیالوگی از این رمان هیولای آفریده‌شده، خشمگین از چگونگی رفتار فرانکشتاین، با تأسف می‌گوید:

من تیره‌بخت و تردشده، موجود ناخواسته‌‌ای هستم که همگان به آن پشت پا زده اند، و حتی اکنون هم از فکرکردن به این تجمع بی‌عدالتی‌ها خونم به جوش می‌آید.

داستان اخطارآمیز Shelly درباره‌ی تجربه‌ای علمی که به جنون ختم می‌شود، تأثیرات عمیقی بر مناظره‌های زیستی-اخلاقی امروزه دارد. آیا باید تسلیم نوای دلفریب پیشرفت بیوتکنولوژی شویم؟ و آیا بیوتکنولوژی قادر به ایجاد آرمان‌شهر خواهد بود یا باید از نتایج غیرعمد حاصل از آن ترسید؟

فرانکنشتاین و وهم بیوتکنولوژی در دنیای امروز

بیوتکنولوژی راه‌های مفید و جدید بسیاری را برای ما به ارمغان آورده است؛ اعم از روش‌های درمانی جدید با قدرت ترمیم بافت‌های از دست رفته. اما این تمام ماجرا نیست و تکنیک‌های به نظر مشکل‌ساز، مانند cloning نیز از جمله دستاوردهای این علم به شمار می‌آیند.

امروزه برخی از محققین با اطمینان کامل معتقدند که باید پا را فراتر گذاشت و علاوه بر ترمیم بافت‌های آسیب‌دیده کنترل توارث انسان‌ها را نیز به دست گرفت و امیدوار به مهندسی زیستی گونه‌ای بهتر و جدیدتر هستند. Julian Savulescu، از اندیشمندان دانشگاه آکسفورد و ادیتور ژورنال Medical Ethics، از چهره‌های پایدار و شناخته‌شده‌ی این حرکت، معروف به «transhumanism» یا «ترابشریت» است.

ترابشریت
ترابشریت به روایت تصویر

هدف ترابشریت بسیار شریف و با شکوه به نظر می‌رسد: پیشرفت بشریت. این حرکت قصد در بهبود مهارت‌های جسمی، روانی و حتی روحی انسان‌هاست که بسیار خوب به نظر می‌رسد؛ اما چگونه قابل انجام است؟ به کمک مهندسی ژنتیک، تولیدمثل انتخابی و هورمون‌تراپی. بسیاری از افراد درمورد این تکنیک‌ها تمایل به رفتار محتاطانه دارند. با این حال، بسیاری از دانشمندان درمقابل هرگونه محدودیت اعمالی بر تحقیقاتشان مقاومت کرده و به افراد اطمینان می‌دهند که هدف آن‌ها تنها کمک به بشریت است.


مقاله مرتبط: ربات‌ها را بیاورید!


مسلماٌ فرانکنشتاین نیز در نظر خود دارای بهترین و والاترین اهداف بوده است و به هنگام طراحی تکنیک جان‌بخشی به کالبدهای بی‌جان، پیش‌بینی نتیجه‌ای جز خوش‌بختی و سعادت را نکرده و از فعالیت خود به وجد می‌آمد. چنانچه در بخشی از کتاب نیز در این باره می‌گوید:

زندگی و مرگ برای من مرزهایی آرمانی بودند که اول باید از آن‌ها عبور کنم تا بتوانم سیلی از نور بر جهان تاریکمان بتابانم. بی‌گمان نسلی از آفریده‌ای جدید، من را به عنوان سازنده و منشأ خود بسیار تکریم کرده و ماهیت خارق‌العاده‌ی خود را مدیون من خواهند بود.

با این حال، دید آرمانی وی به هنگام زنده‌شدن آفریده‌اش بر باد رفت. او به سرعت به اشتباه فجیع خود پی برده و اعتراف کرد:

حال که کارم به پایان رسیده، خوشی این رویا محو شده و قلبم آکنده از تنفر و خوف بی‌امان شده است.

و به دلیل قدرت بیشتر آفریده نسبت به خالقش، در بخشی از داستان، هیولا با لحنی تعرض‌آمیز خطاب به فرانکنشتاین، خود را ارباب و سرور آفریدگارش عنوان کرده و از او انتظار فرمانبرداری دارد! که در نتیجه‌ی سرپیچی فرانکنشتاین، منجر به قتل وی توسط هیولا می‌شود.

عشق برتر از علم

موضوع دیگر اشاره‌شده در رمان Shelley، نیاز به عشق انسانی و حس همدلی است. هیولا اصرار دارد که به هنگام آفرینش، مهربان و خوش‌دل بوده اما هیچ پاسخ متقابلی را در برابر این عشق دریافت نکرده و حتی توسط خالق خودش نیز رد شده است و درواقع تنها بی عدالتی و بدرفتاری اعمال‌شده ، علت کارهای شیطانی اوست و خطاب به فرانکنشتاین می‌گوید:

من خوش‌قلب و خوب بودم و بدبختی روح مرا پلید کرده است. مرا خوشحال کن تا دوباره پاک و درست‌کار شوم.

و درمقابل فرانکنشتاین نیز اعتراف می‌کند که برای اولین بار به وظایف خود به عنوان یک آفریننده پی برده است. این اعتراف بسیار عجیب است. اشتیاق و تعصب فرانکشتاین برای دست‌یابی به پیشرفت علمی، او را از تعهدها و وظایف اخلاقی خود غافل کرد؛ و به نظر می‌رسد Shelley قصد داشته  تا یادآوری کند که فعالیت خام علمی به دور از توجه به وظایف اخلاقی ممکن است درنهایت به ضرر ما تمام شده و حتی ما را از بین ببرد.

آوازه‌ی رمان Shelley امروزه نیز ادامه دارد و بیش از ۵۰۰۰۰ نسخه از آن سالانه در آمریکا به فروش می‌رسد. شاید دلیل این محبوبیت، ادامه‌داشتن ترس انسان‌ها از جنبه‌های جنون‌آمیز ناشی از تکنولوژی باشد. آیا امروزه دانشمندان همچنان غرق در تلاش برای پیشرفت دانش، به نتایج ناشی از آن برای بشریت بی‌توجه اند؟ و آیا تمرکز آن‌ها بر دانش باعث فراموشی جنبه‌ی اخلاقی و عشق توسط آن‌ها خواهد شد؟ گویا جامعه همچنان به رمان Shelley به عنوان هشدار نیاز خواهد داشت.

سما رهنمایان


نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید