هنگامی که گزارش جهانی شادی (World Happiness Report)، فنلاند را به عنوان شادترین کشور جهان معرفی نمود، فنلاندیها که ید طولایی در اعتراض کردن به نتایج مقایسههای بینالمللی دارند؛ به این یک مورد هم واکنش منفی نشان دادند! آنها به روش پژوهش به کار رفته در این مطالعه و نتیجهگیری آن اعتراض کرده و به کاستیهای موجود در جامعۀ فنلاندی اشاره نمودند.
این نخستین باری نیست که چنین اتفاقی میافتد. زمانی که مجمع جهانی اقتصاد، فنلاند را به عنوان رقابتیترین اقتصاد اروپا در سال ۲۰۱۴ معرفی نمود، مدیر عامل اتاق بازرگانی فنلاند با ارسال نامهای به روزنامه فایننشیال تایمز تلاش کرد نظر خود را پیرامون این موضوع مطرح کرده و عدم صحت نتایج ارزیابی مذکور را اثبات کند.
این بار پای صحبتهای فرانک مارتلا (Frank Martela) خواهیم نشست. مارتلا نویسنده و محقق فنلاندی است. عمده تحقیقات وی در زمینۀ رفاه عمومی به انجام رسیده است. او توضیح میدهد که چرا در مورد شادی فنلاندیها اغراق شده است. وی همچنین توضیح میدهد که برای سنجش میزان شادی، چهار روش مختلف در دسترس است که بسته به این که از کدام یک استفاده شود، نتیجۀ کار کاملاً متفاوت خواهد بود. مارتلا در نهایت معتقد است که بیزاری فنلاندیها از شادی، به طور ناسازگارانهای باعث شده شادی بیشتری را تجربه کنند.
خب، برگردیم به موضوع اصلی. گزارش جهانی شادی با چه روشی میزان شادی را مورد سنجش قرار میدهد؟ در این مطالعه از شرکتکنندگانی از ۱۵۶ کشور مختلف خواسته شد به میزان رضایت خود از زندگیشان نمرهای از صفر تا ۱۰ بدهند. نمرۀ صفر نشاندهندۀ بدترین زندگی ممکن بوده و ۱۰ نیز ایدهآلترین حالت زندگی قلمداد میشود. این روش بسیار پرکاربردی برای سنجش میزان رضایت عمومی از زندگی فردی است. از طرفی، میدانیم که عوامل مختلفی نظیر: سرانه تولید ناخالص داخلی، گستردگی خدمات اجتماعی، رهایی از ظلم، و اعتماد به دولت و سایر شهروندان در میزان رضایت مردم یک کشور از زندگی تأثیرگذار است.
در صورتی که عوامل فوق را در نتیجۀ ارزیابی تأثیر دهیم، خواهیم دید که مردم کشورهای حوزۀ اسکاندیناوی – فنلاند، سوئد، نروژ، دانمارک و ایسلند – اغلب بیشترین نمره را در سطح جهان کسب میکنند. از همین رو، تعجبی ندارد که این کشورها همواره در صدر ده کشور شاد جهان قرار دارند.
در جستوجوی شادی
به قلم اندرو متیوز
ولی اگر میزان حس مثبتی را در نظر بگیرید که مردم یک کشور تجربه میکنند، در آن صورت صدر جدول جای خود را به نامهای دیگری خواهد داد. وقتی صحبت از حال خوب و چهرۀ خندان میشود، کشورهای لاتینی چون پاراگوئه، گواتمالا و کاستا ریکا رتبههای برتر را کسب میکنند، و فنلاند فاصلۀ بسیار زیادی با ابتدای جدول دارد؛ که البته نباید باعث تعجب کسی بشود. همه میدانند که فنلاندیها رغبت چندانی به بروز دادن احساسات خود ندارند.
حال اگر شیوع افسردگی در کشورهای مختلف را در نظر بگیریم، قضیه باز هم بغرنجتر میشود! در یکی از ارزیابیهایی که توسط سازمان جهانی بهداشت (WHO) صورت گرفت، مشخص شد که سرانۀ شیوع اختلال افسردگی اساسی، بالاترین میزان را در ایالات متحده دارد. در بین کشورهای غربی، فنلاند رتبۀ دوم را از آن خود کرده است. بسیار عجیب است که یک کشور میتواند بیشترین رضایت را از زندگی داشته و در عین حال، افسرده هم باشد. با این که ارزیابیهای جهانی همیشه کاستیهای خود را دارند، و از دیگر سو، مطالعات نیز میگویند میزان بروز افسردگی در فنلاند به میانگین جهانی نزدیک است؛ ولی واضح است که فنلاند در زمینۀ پیشگیری از افسردگی وضعیت فوقالعادهای ندارد.
با این حساب، شاید فنلاند در حفظ میانگین سطح رضایت از زندگی خوب عمل کرده باشد، ولی آنهایی که در معرض ابتلا به افسردگی قرار دارند، ممکن است چندان مورد حمایت قرار نگیرند. شاید به همین خاطر باشد که بیشترین تعداد گروههای موسیقی بلک متال متعلق به فنلاند است.
در نهایت، شاید عدهای معترض شوند که رضایت از زندگی، حس مثبت و عدم وجود افسردگی، هیچکدام برای رسیدن به خوشبختی (شادی واقعی) کافی نیست، بلکه یک شرط دیگر نیز باید لحاظ شود: معنا داشتن زندگی برای فرد. ولی وقتی گروهی از محققین دانشگاههای ویرجینیا و ایلینوی میزان هدفمند بودن زندگی برای مردم ۱۳۲ کشور را با یکدیگر مقایسه نمودند، متوجه شدند که کشورهای آفریقایی توگو و سنگال در صدر جدول جای دارند، و ایالات متحده و فنلاند با فاصلۀ زیادتر در پایین قرار گرفتهاند. در اینجا مذهبی بودن نقش مهمی ایفا میکند. کشورهای ثروتمند به طور متوسط توجه چندانی به مذهب ندارند. شاید دلیل این که مردم این کشورها زندگی را خیلی هدفمند توصیف نمیکنند همین باشد.
پیام نهایی تمام این صحبتها این است که شادی، قضیۀ پیچیدهای است. افراد مختلف تعاریف بسیار متفاوتی از شادی دارند. یک فرد یا کشور بهخصوص ممکن است در یکی از ابعاد شادی امتیاز بسیار بالایی کسب کند، حال آن که در بعد دیگر پایینتر از سایرین قرار میگیرد. شاید اصلاً چیزی به نام شادی در این مفهوم وجود ندارد. درستتر آن است که کیفیت ابعاد مختلف شادی را در کشورها جداگانه بررسی کنیم و ببینم هر کشور تا چه حد در حمایت نمودن از یک بعد خاص موفق عمل کرده است.
مردم فنلاند در زمینۀ شادی از یک سرمایه برخوردارند: آنها عادت ندارند شادی خود را در محیطهای عمومی، آشکارا بروز دهند. این هنجار شادیستیز در محیطهای عمومی موجب شده فنلاندیها شادتر از گذشته باشند. به این دلیل که مقایسۀ اجتماعی نقش بسیار مؤثری در میزان رضایت از زندگی ایفا میکند. اگر ببینید که همه در کار خود موفقتر از شما عمل میکنند، رضایتمندی از زندگی برایتان دشوار خواهد بود؛ حتی اگر واقعاً آنقدری که نشان میدهند، موفق نباشند.
یکی از دلایلی نگرانی دانشمندان در مورد شبکههای اجتماعی، همین موضوع است. مردم در این شبکهها دائماً در حال مشاهدۀ نسخههای ایدهآلسازیشده از زندگی بقیهاند؛ که خود میتواند باعث بروز افسردگی در آن دسته از کاربرانی شود که احساس میکنند دیگران بسیار موفقتر و یا ثروتمندترند.
مقاله مرتبط: عادات استفاده از شبکههای اجتماعی خطر افسردگی را ۳ برابر میکند!
فنلاندیها نه تنها دربارۀ شادی خود اغراق نمیکنند، بلکه حتی آن را در بیرون از خانه بروز هم نمیهند. این قضیه باعث میشود همه شاد باشند، نه فقط یک عدۀ خاص.
بعد از تمام این گفتهها، آیا فنلاند باز هم شادترین کشور جهان است یا خیر؟
اگر شادی را “میزان نفوذ احساسات مثبت در جامعه” معنی میکنید، فنلاند شادترین کشور جهان نیست. اگر شادی به مفهوم “عدم وجود افسردگی” باشد، فنلاند باز هم از این عنوان ساقط میشود. ولی اگر شادی به معنای “رضایتمندی از وضعیت زندگی فردی” باشد، فنلاند و سایر کشورهای حوزۀ اسکاندیناوی رتبۀ اول را از آن خود خواهند کرد.
یک نفر به یک شطرنج بازی کردن و نان و پنیر راضی باشد، خوشبخت هست ولی یکی که برای احساس شادی به ماشین لوکس و زندگی رویایی نیاز داشته باشد، شانس کمی برای شاد بودن دارد!