وقتی زندگی سخت میشود
وقتی زندگی رو به سختی میگذارد چه میکنید؟
وقتی تنها، بیپول و یا غمگین هستید، چگونه به زندگی ادامه میدهید؟
زمانی از عهدهی مشکلاتتان بر میآیید که از کوه بالا بروید! در کوهنوردی، وقتی روی صخرهای گیر میکنید، ناگهان بر زمان حال متمرکز میشوید تا بدون سقوط، قدمی به جلو بردارید. به تدریج میفهمید که از آن وضعیت خطرناک نجات پیدا کردهاید. اگر نگران کارهایی باشید که باید در طول ماه انجام داده یا نگران اتفاقات بد سال بعد باشید، دیوانه میشوید!
شما میتوانید هر روز، فقط یک روز را تحمل کنید و اگر تحمل بیست و چهار ساعت نیز سخت باشد، نگران پنج دقیقهی بعدی باشید!
خلاصهی کلام:
سعی کنید بیشترین نگرانی شما تا زمان خواب باشد، فردا را به حال خودش بگذارید.
افسانههایی در مورد شادی
در دههی ۱۹۹۰ میلادی، محققی بنام رونالد اینگِلهارت، نتیجهی تحقیق عظیمی با عنوان بررسی شادی و با شرکت صدوهفتادهزار نفر از شانزده کشور را گزارش کرد. از شرکت کنندگان سوالاتی مثل «چقدر خوشحال هستید؟ آیا از زندگی خود راضی هستید؟» پرسیده میشد.
اینگِلهارت میخواست بداند که آیا سن با شادی رابطهای دارد یا نه، به همین دلیل اطلاعات را بر اساس سن افراد مطالعه و طبقهبندی کرد. حدس بزنید کدام گروه غمگینترین بودند!
۱۵ تا ۲۴ ساله: هشتادویک درصد رضایت از زندگی
۲۵ تا ۳۴ ساله: هشتاد درصد رضایت از زندگی
۳۵ تا ۴۴ ساله: هشتاد درصد رضایت از زندگی
۴۵ تا ۵۴ ساله: هفتادونه درصد رضایت از زندگی
۵۵ تا ۶۴ ساله: هفتادونه درصد رضایت از زندگی
۶۵ به بالا: هشتادویک درصد رضایت از زندگی
نتیجهی گروههای سنی تقریبا با هم برابر است!
در مطالعهای دیگر، روانشناسی بنام ویلیام اِستاک و موریس آکون در دانشگاه ایالت آریزونا، نتیجهای مشابه را گرفتند. آنان این نتایج را با سایر مطالعات روانشناسی ارزیابی کرده و در نهایت ثابت کردند که سن در میزان شادی و رضایت فرد از زندگی نقشی ندارد.
برخلاف تمام ابهامات و مشکلات سنین نوجوانی و بحران بزرگسالی، شادی ربطی به سن ندارد!
خلاصهی کلام:
سن مهم نیست، رفتار و دیدگاه هر کس در شادی او تاثیر میگذارد.
عادت نگرانی را کنار بگذارید
نگرانی، عادت اغلب انسانهاست. ما معمولا در مورد شغل، فرزندان و نظر همسایهها نگرانیم! حتی بعضی از افراد به شما میگویند: «شما باید نگران باشید!»
اما نگرانی کار بی ارزشی است، زیرا برای سلامتی مضر بوده و باعث جذب اتفاقات بد میشود. بهتر است نگرانی را به تاخیر بیندازید. این همان کاری است که انسانهای کارآمد میکنند.
هرگاه خواستید نگران چیزی باشید، از خود بپرسید: «هماکنون دقیقاً مشکل چیست؟»
حدس بزنید جواب چیست؟! غیر از این که در مرحلهی تهدید آمیز زندگی قرار گرفتهاید، مشکل خاصی ندارید.
مصیبتها اتفاق میافتند، بیماریها گریبانتان را میگیرند و مشکلات مالی پیش میآید، اما دلیلی ندارد که مثل یک خرگوش ترسیده زندگی کنیم. وقتی در بحران قرار میگیرید، لحظه به لحظه با آن کنار بیایید. با اینکه ذهن شما همیشه شما را به آینده سوق میدهد، سعی کنید به آیندهی بحرانها فکر نکنید!
در لحظه زندگی کنید. هر کاری را که امروز در توان دارید، انجام داده و بدون نگرانی روزهایتان را بگذرانید.
به زندگیتان نگاهی بیاندازید؛ آیا وضعیتی بوده که شما از پس آن برنیامده باشید؟ البته که نه! کنترل زمان حال بر عهدهی شماست، فکر کردن به آینده فقط نگرانی شما را بیشتر میکند.
خلاصهی کلام:
اگر میخواهید نگران چیزی باشید، خود را به کار دیگری مشغول کنید. وقتی از شما میپرسند: «آیا نگران فلان موضوع نیستی؟» به آنان بگویید: «میخواستم نگران شوم، اما تصمیمام را عوض کردم!»
شخصیت
آیا تا به حال به آینه نگاه کرده و با خود گفتهاید: «ای کاش چهرهی متفاوتتری داشتم؟»
آیا تا به حال به زندگیتان نگاه کرده و گفتهاید: «چرا سایر انسانها با استعدادتر و باهوشتر هستند؟» با این توصیفات، چگونه در مورد خودمان احساس خوبی داشته باشیم؟ اغلب ما این احساسات را نسبت به خود داریم، ولی نکتهی اصلی اینجاست…
استعداد و زیبایی صفات خوبی برای یک انسان هستند، ولی عدهی زیادی اشخاص زیبا و بااستعداد وجود دارند که قابل ستایش نیستند و حتی باعث دردسر میشوند! بیشتر افراد سرشناس تاریخ مثل آبراهام لینکُن، مادر تِرِسا و ماهاتما گاندی ، استعداد و زیبایی خاصی نداشتند. صفاتی که بیشتر از سایر خصوصیات مورد ستایش و احترام هستند عبارتند از صداقت، انگیزه، پشتکار، بخشش و انسانیت. به لیست زیر نگاهی بیندازید تا موضوع مهمی را بفهمید:
شما با هیچ صفت خاصی به دنیا نمیآیید،
بلکه آنها را کسب کرده و تقویت میکنید.
هر کسی لایق این صفات است،
اگر واقعا میخواهید با این صفات شناخته شوید، میتوانید آنها را بدست آورید.
برای اینکه دیگران به شما احترام بگذارند، لازم نیست که فرد باهوش یا سوپر مدل باشید. با تقویت صفات ارزشمندی مثل صداقت و بخشش میتوانید احترام دیگران را به خود جلب کنید، که این همان شخصیت است.
خلاصهی کلام:
احساسی که نسبت به خودتان دارید، کاملا به خودتان مربوط است.
چرا؟
دوستی به اسم جان فوپ داشتم که به طور مادرزادی، بازو و دست نداشت. جان هیچوقت این سوال را نمیپرسید: «چرا من دست ندارم؟» سوالی که میپرسید این بود: «چه کاری میتوانم با پاهایم انجام دهم؟» وقتی او را دیدم که چاپاستیک را با پاهایش گرفته و غذا میخورَد، گفتم: «تقریبا هر کاری!»
وقتی اتفاق بدی میافتد یا چیزی را از دست میدهیم، همیشه میپرسیم: «چرا؟ چرا من؟ چرا الان؟ چرا او مرا تنها گذاشت؟»
پرسیدن این سوالات ما را دیوانه میکند! معمولا برای این چراها، پاسخ منطقی وجود ندارد، چون اصلا مهم نیست!
انسانهای عاقل این سوال را میپرسند: «چه کاری میتوانم بکنم؟ چه درسی از این میتوانم یاد بگیرم؟» و وقتی در موقعیت بسیار سختی قرار میگیرند، میگویند: «در بیستوچهار ساعت آینده چهکاری برای بهبود وضعیت میتوانم انجام دهم؟»
خلاصهی کلام:
خوشحالترین انسانها کسانی هستند که به منصفانه بودن زندگی فکر نمیکنند، بلکه از آن چیزی که دارند بیشتری لذت را میبرند.
و آیا زندگی منصفانه است؟ شاید نه، ولی مهم نیست چرا!
تناسب و تعادل ذهنی!
احتمالا نمیدانید که انسانهای شاد از موانع زیادی عبور کردهاند. آنان بارها مریض، ورشکسته و اخراج شدهاند. مثل تمامی انسانها، آنان نیز مشکلات خود را دارند، اما قدرت ذهنیشان باعث شده تا بر روی حل مشکلات تمرکز کنند.
تناسب ذهنی مثل تناسب اندام است! شما برای تقویت عضلات، ورزش میکنید و مسافتهای زیادی میدوید و به تدریج بدن قویتری میسازید. این مسئله در مورد ذهن نیز حقیقت دارد، رویارویی با مشکلات باعث تقویت ذهن میشود. به یاد داشته باشید که:
با پنهان شدن در تخت، به تعادل و تناسب ذهنی نمیرسید.
با حوادث مختلفی در زندگی مواجه میشوید.
ریسکهای زیادی میپذیرید.
شکست میخورید و دوباه از اول تلاش میکنید.
روزبهروز اعتماد به نفس بیشتری کسب کرده و گرایش مثبتی پیدا میکنید.
وقتی زندگی سخت میشود، به یاد آورید: سختیها باعث تناسب ذهن من میشوند تا خوشحالتر از پیش باشم!
خلاصهی کلام:
زندگی آسان و مرفه، شما را خوشحال نخواهد کرد، بلکه برعکس آن صادق است!
خنده
آیا تا به حال اتفاق افتاده که موقع دلقکبازی سرتان به جایی بخورد و مچتان بشکند؟! وقتی که از ته دل میخندید، معمولا درد را احساس نمیکنید. تمام اتفاقات خوب زمانی رخ میدهد که خنده بر لب دارید… حتی بدن هم هنگام خنده بیشترین کارایی را از خود نشان میدهد:
حجم هوایی که وارد ریه میشود افزایش مییابد و در نتیجه، ورود اکسیژن و دفع مواد زائد بهتر صورت میگیرد.
سیستم ایمنیتان فعال میشود، در برابر عوامل بیماری و سلولهای سرطانی مقاوم شده و ترشح سلولهای T افزایش مییابد.
ترشح مُسکّنهای طبیعی بدن مثل اندورفینها در مغز، باعث کاهش استرس میشود.
مقالهی مرتبط: چرا خنده بهترین مسکن برای درد است؟
خندیدن نهتنها درد جسمی را کاهش میدهد، بلکه درد ذهنی را هم کم میکند. وقتی میخندیم، امید و مثبتاندیشی به سراغمان میآید. وقتی میخندیم به کل دنیا میفهمانیم که: «من دیگر رنج نمیکشم!»
خنده باعث میشود تا از غصه و ناامیدی دور شویم. اغلب اتفاقات با زاویهی دید متفاوت، خندهدار بنظر میرسند، فقط کافیست تا آن زاویه را پیدا کنیم!
برای خندیدن چه چیزی لازم است؟ کافیست برای بینقص شدن تلاش نکنیم! اگر چنین تلاشی نکنیم، میتوانیم به خودمان بیشتر از هر چیزی بخندیم!
خلاصهی کلام:
زندگی جدی نیست، پس آن را جدی نگیرید!
وقتی همه چیز از کنترل خارج میشود
با راهکارهای زیر به اضطراب دائمی دچار میشوید!
دنیا آنطور باشد که شما میخواهید
برای طرز رفتار دیگران تعیین تکلیف کنید
وقتی دنیا از قوانین شما پیروی نکند، عصبانی میشوید، به همین دلیل، افراد مضطرب همیشه عصبی هستند!
فرض کنیم که انتظار کارهای زیر را دارید:
دوستانتان باید لطفهای ما را جبران کنند.
مردم باید از شما تشکر کنند.
هواپیماها تاخیری نداشته باشند.
همه باید روراست و صادق باشند.
همسرتان باید روز تولدتان را به خاطر داشته باشد.
این انتظارات شاید منطقی به نظر برسد، ولی اغلب اتفاق نمیافتند و در نهایت باعث آزردگی خاطر میشوند. استراتژی بهتری وجود دارد؛ تقاضای زیادی نداشته باشید، آنها را اولویتبندی کنید. برای اتفاقاتی که از کنترل شما خارج است، روش زیر را به کار بگیرید:
ترجیح میدهم که فلان اتفاق رخ دهد، اگر نیفتاد، مشکلی ندارد!
این بازی را در ذهن انجام دهید و اگر آن را به یک عادت تبدیل کنید، به آرامش ذهنی دست پیدا میکنید.
شما ترجیح میدهید که دیگران مودبانه رفتار کنند، ولی اگر اینکار را نکردند، شما نباید عصبانی شوید. شما هوای آفتابی را ترجیح میدهید، ولی باران را هم میتوانید تحمل کنید! به بیان ساده، انعطافپذیری را تمرین میکنید.
برای شاد بودن باید:
یا دنیا را عوض کنیم،
یا طرز فکرمان را تغییر دهیم.
مسلما گزینهی دوم راحتتر است!
خلاصهی کلام:
اتفاقاتی که برایتان میافتد میزان خوشحالی شما را تعیین نمیکند، بلکه طرز فکری که نسبت به این اتفاقات دارید، رضایت و شادیتان را نشان میدهد.
خشم
این روزها زندگیمان پر از خشم و عصبانیت است، خشم در جاده، رستوران، سوپرمارکت، بیمارستان و… گویا همه جا عصبانی کننده است! موضوع جالبی که در مورد خشم باید بدانید این است:
معمولا حوادث ما را عصبانی نمیکنند، بلکه انتظار اتفاقی که نیفتاده، خشم ما را برمیانگیزد. به طور مثال:
در بزرگراهی مشغول رانندگی هستید و تصمیم به تغییر مسیر میگیرید. انتظار دارید که ماشین کناری جایی در لاین دیگر، برایتان باز کند، ولی او اینکار را نمیکند و این، شما را عصبانی میکند. مشکل اصلی، رانندهی ماشین کناری نیست، بلکه انتظاری که شما از او دارید، باعث خشونت میگردد. انتظارات بیهوده، خشم و ناامیدی را به دنبال دارد.
سه نکته برای حفظ خونسردی:
گاهی فروتنی به خرج دهید: انسانهای خشمگین گمان میکنند که آدمهای مهمی بوده و همیشه حق با آنهاست. وقتی چیزی را که میخواهند به دست نمیآورند، عصبانی میشوند. گاهی اجازه دهید که دیگران آنچه را که میخواهند انجام دهند.
مشخص کنید که چه چیزی واقعا در زندگی مهم است: از یک تا ده امتیاز بدهید، به خوراکتان نمرهی هشت یا نه، به شغلتان نمرهی هفت، به رانندگان احمق نمرهی دو و به آسانسورهای کندسرعت، نمرهی صفر! با این اولویت بندی، دیگر نگران مسائل جزئی محیط اطرافتان نخواهیدبود.
گاها همه چیز را قبول کنید: افراد خشمگین دوست دارند واقعیات را زیر سوال ببرند، مثلا آنها میگویند: هوا نباید بارانی باشد! دزدها نباید دزدی کنند! اگر با واقعیات بجنگید، شکست میخورید.
خلاصهی کلام:
حدود هفت میلیارد انسان در این کرهی خاکی زندگی میکنند. گاهی اوقات باید اجازه دهیم تا هر آنچه که دلشان میخواهد انجام دهند. دلیلی ندارد که با آنان جروبحث کنیم.
من به کجا میروم؟
آیا تا به حال از خود پرسیدهاید: «من در این شغل لعنتی دقیقا چه کار میکنم؟» آیا تا به حال حس کردهاید که در جایی گیر افتادهاید؟ اگر از شغل خود راضی نیستید، چه یک جراح مغز باشید و چه کارمند کارخانهی پشمریسی، تمام تلاشتان را در آن شغل به کار گیرید. چرا؟
- حس بهتری خواهید داشت.
- مهارتهای خود را تقویت میکنید.
- اعتبار و مقام بدست میآورید.
- یک روز، شخصی متوجه سختی شما شده و موقعیت و شغل مناسبتری به شما پیشنهاد میکند.
- روزی فرا میرسد که کاری را که از ته دل دوست دارید، انجام دهید.
فرِد میگوید: «اگر شغل مناسبی داشتم، بیشتر تلاش میکردم. از وقتی در اینکار مشغولم، کل روز را میخوابم!» نه فرِد! اگر بیشترین تلاشمان را به کار گیریم، فرصتهای زیادی به سراغمان میآید. فرصتها، پیشنهادات شغلی و عشق معمولا زمانی پیش میآیند که انتظار را نداریم.
معمولا فرصتهای بزرگ زندگی و رابطههای جداییناپذیر، در لحظات ناخوشایند اتفاق میافتند.
اینگونه زندگی به ما میآموزد که با هر کسی در زندگی روبه رو میشویم، بااحترام برخورد کنیم و به ما یادآور میشود که ذهنی روشن داشته باشیم.
انسانهای موفق با خود میگویند: «اگر از این فرصت بیشترین استفاده را بکنم، فرصت بزرگتری پیدا میکنم.»
خلاصهی کلام:
زندگی به تلاش پاداش میدهد، نه به بهانه.
صبر و حوصله
خانمی که بعد از کنسرت ویولنیست بزرگ، فریتز کریسلر، توانست او را از نزدیک ملاقات کند، به او گفت: «آقای کریسلر، از جانم میگذرم تا بتوانم روزی مثل شما ساز بنوازم!» او سرش را برگرداند و پاسخ داد: «من نیز از جانم گذشتم!»
اگر واقعا بخواهید در کاری، حرفهای باشید، باید بیشتر عمرتان را صرف تمرین آن کنید، حداقل شش ماه یا حتی ده سال! صدها سال پیش، انسانها این موضوع را درک کرده بودند، اما انسانهای امروزی، همه چیز را بدون زحمت و سریع میخواهند.
هرکاری که میخواهید انجام دهید، استراتژی «تمرینکردن» را فراموش نکنید. هر روز تمرین کنید ولی انتظار پیشرفت روزانه را نداشته باشید! اگر میخواهید:
به تناسب اندام برسید،
زبان جدیدی یاد بگیرید،
در بازی گلف پیشرفت کنید،
در کلاسهای آوازخوانی شرکت کنید،
ورزش جدیدی یاد بگیرید، تفریحات جدیدی را امتحان کنید، شغل بهتری پیدا کنید،
برایشان زمان کافی صرف کرده و برنامهریزی منظم داشته باشید.
شاید پیشرفت کمی در یک ماه داشته باشید، ولی بعد از شش ماه یا یک سال، شاهد پیشرفتتان خواهید بود. اغلب مردم خیلی زود تسلیم میشوند!
خلاصهی کلام:
برای موفقیت ، به ترتیب لازم است:
صبر و پشتکار به خرج دهید
استعداد داشته باشید
آیا جالب نیست؟
فرِد در بانگکوک، ساعت یازدهوسی دقیقهی صبح پرواز دارد. هواپیما ظرفیت چهارصدوبیست مسافر و به اندازهی یک آجر ساختمانی وزن دارد! طی چهارده ساعت آینده، فرِد در هر ساعت، هشتصد کیلومتر پرواز میکند. در بیرون هواپیما، هوا پنجاهوپنج درجه سِلسیوس زیر صفر بوده و باد نیز به قدرت گردباد میوزد! علاوه بر این، خدمهی هواپیما استیکهایی از آرژانتین، نوشیدنیهای استرالیا، کرهی ایرلندی، پنیر نیوزلندی و قهوهی کلمبیایی برای مسافران میآرود! پتو و بالش، با فشار دادن کلیدی، فراهم میشود.
فرِد بدون اینکه صندلیاش را ترک کند، برای بچهها ساعتهایی به عنوان هدیه میخرد و در حین خوردن دسر، جدیدترین فیلم هالیوود را تماشا میکند. کمی چُرت میزند و برای صبحانه نان شیرینی و میوه میخورد. همهی این خدمات در بخش ارزان قیمت هواپیما ارائه میشود!
ساعت پنج صبح به وقت لندن، در میان بارش تگرگ، فرِد در نقطهای دیگر از جهان، پا روی زمین میگذارد. همسر فرِد، در فرودگاه به استقبالاش آمده و میگوید: »پروازت چطور بود؟« فرد پاسخ میدهد: »چیز خاصی نبود!« چیز خاصی نبود؟! پرواز فرِد عالی بود! این حرف را تصدیق میکنیم!
ما در دنیایی خارقالعاده زندگی میکنیم. ما خیلی خوششانس هستیم که موادغذایی را میخوریم که لازم نیست خودمان بکاریم و پرورش دهیم. ماشینهایی را سوار میشویم که خودمان نساختیم و روی پلی رانندگی میکنیم که خودمان طراحی نکردیم!
خلاصهی کلام:
هر پروازی که به سلامت به مقصد برسد، پرواز خوبی است!
شادی
نباید منتظر آسان شدن زندگی باشید.
شما تصمیم گیرندهی اصلی برای شادبودن هستید.
من سالها منتظر بودم تا زندگی آسانتر شود. فکر میکردم اگر مشکلی نداشته باشم، خوشحال خواهم شد!
بعدها متوجه موضوع عجیبی شدم: »انسانهای شاد، مشکلات بیشتری دارند!«
شاید شما هنوز متوجه این موضوع نشدهاید. اغلب افراد شاد، سختیهای زیادی کشیدهاند، عزیزانشان را از دست دادهاند، ورشکسته شدهاند، از بیماریهای وخیمی بهبود یافتهاند و مثل سایر مردم، مشکلات بزرگی دارند، ولی آنان شاد هستند، زیرا شادی را تنها راه زندگی میدانند.
خوشحالی تصادفی اتفاق نمیافتد، بلکه شما آن را انتخاب میکنید.
اخیراً مکالمهای در رادیوی کلیولند با دختری بنام رِنا داشتم. رِنا به من گفت:» اخیرا طلاق گرفتهام، کسی از من شکایت کرده است، خانهام را در آتشسوزی از دست دادم و پزشکان به من گفتند که سرطانم عود کردهاست. با این وجود، من هنوز هم شاد هستم!»
اگر با این فکر »امیدوارم روز خوبی داشته باشم تا بتوانم شاد شوم« روزتان را شروع کنید، هیچگاه شاد نخواهیدشد.
خلاصهی کلام:
در غیاب مشکلات، خوشحالی را پیدا نمیکنید، بلکه با وجود آنها، باید شادی را تمرین کنید.