آنچه میخوانید، و خواهید خواند، ترجمهی فصل نهایی کتاب منطق جان استوارت میل، مبانی منطقی علوم اخلاقی، میباشد
اصول شواهد و تئوریهای روششناسی به صورت پیشینی بنا نهاده نشدهاند. قوانین قوهی استدلالی ما، به مانند هر آنچه دیگر که در طبیعت است، تنها با مشاهدهی عملکرد عامل تحصیل میشوند. دستاوردهای اولیهی علم بدون نظارت آگاهانهی هیچ گونه روش علمی حاصل شد و مادامی که ما قبلاً دربارهی حقایقی به اطمینان نرسیده بودیم، هرگز فرآیندهای کسب اطمینان دربارهی یک حقیقت را درک نمیکردیم. اما این تنها مشکلات آسان است که بدین طریق حل میشود: وقتی فراست ذاتی شانس خود را در برابر مشکلات دشوارتری امتحان میکند، یا در کل شکست میخورد، یا اگر در موقعیتهای مختلفی در رسیدن به راهحل موفق شود، هیچ راه مطمئنی ندارد که ثابت کند راهحلش درست بوده است. مثل بقیهی کارهای مربوط به مهارت انسانی، در تحقیقات علمی هم راه نائل شدن به فرجام توسط ذهنهای برتر در بعضی مواردِ به نسبت سادهتر، غریزی و سپس به واسطهی تعمیم دارای قوهی قضاوت سلیمی است که نسبت به تنوع موارد پیچیدهتر تطابق یافته است. ما یاد میگیریم تا یک چیز را در شرایط دشوار با توسل به چیزی که به طور خود به خودی در مورد چیزهای آسانتر انجام میدادیم، انجام دهیم.
این واقعیت بارها در تاریخ شاخههای مختلف دانش نمونهسازی شده که با موفقیت در سلسله مراتب افزایشی اهمیت آنها به عنوان یکی از ویژگیهای علم مفروض پنداشته شده است؛ و بدون تردید تأییدات جدیدی از آنهایی که هیئت نهایی علم خواهد آورد، دریافت میکند که هنوز به دامان عدم قطعیتهای حرف و حدیثهای مبهم سپرده شده است. با این که چندین علم دیگر از این وضعیت بر اساس اطلاعات به نسبت اخیر پدید آمدهاند، هیچ کدام در آن نماندهاند، به جز آنهایی که به خود انسان مربوط میشود. این شاخه، پیچیدهترین و دشوارترین موضوع مطالعهای است که ذهن انسان میتواند با آن درگیر شود.
از آنچه که مربوط به ذات فیزیکی انسان به عنوان یک موجود دارای سامان وجود دارد، هنوز عدم قطعیت و جدالی است که تنها با تصدیق کلی و اشتغال به قوانین سفت و سختتری از استنتاج کنونی، پایان میپذیرد. اگرچه، مجموعهای قابل توجه از حقایق وجود دارد که همهی دستاندرکاران در این موضوع کاملاً قبول دارند. علاوه بر این در عصر حاضر هیچ گونه نقص رادیکالی در متد دپارتمان علم توسط شناختهشدهترین مدرسین مدرن شناسایی نشده است. ولی قوانین ذهن، و حتی در درجهای بالاتر، قوانین مربوط به جامعه بسیار دورتر از وضعیت مشابهِ حتی نسبی قرار دارند؛ طوری که هنوز دربارهی این که اینها به طور قابل قبولی موضوع علم باشند، بحث و جدال وجود دارد: و در میان آنهایی که بر این موضع موافقت دارند، آنقدر مخالفت وجود دارد که قابل تطبیق نیستند.
اگر موضوعی آن قدر مهم وجود دارد که خرد انسان بتواند با اشتغال بدان به موافقتی کلی تر تا به امروز در میان متفکران برسد، همانا آن موضوع “مطالعهی درخور نوع بشر” است. اگر سرنوشت این مطالعه آن نیست که تنها موضوعِ در بندِ تجربهگرایی در فلسفه لقب بگیرد، بایستی همان فرآیندهایی که به تصدیق کلی، از طریق آن اصول بسیاری از پدیدههای سادهتر از اختلاف نظر رهایی یافتهاند، با خودآگاهی و تعمد به تحقیقات دشواری مانند مطالعهی نوع بشر اعمال گردد.
اگر موضوعاتی وجود دارد که نتایج تحقیق بر روی آنها توانسته تمامی محققان آن زمینه را متفقالقول سازد، و اگر در طرف مقابل در برخی موارد، بشر به موفقیت برابری نرسیده، موضوعاتی که خردمندترین اذهان از اولین دوران بداخته پرداخته و از شکل دادن به هیئتی از حقیقت دربارهی آن عاجز ماندهاند، تا فراتر از مرز انکار و تردید بروند، همگی به واسطهی تعمیم موفقیتآمیز روشهایی بوده که در تحقیقات قبلی موفق ظاهر شدهاند. ما امیدواریم تا بتوانیم این لکه را از دامان علم بزداییم. فصول آتی تلاشی است در جهت همین مقصود که به راستی خواستنیترین هدف ماست.