به طور کلی پذیرفته شده است که DCIS و LCIS، پیشگیرانه از ضایعات سرطان مهاجم پستان هستند که هر دو احتمالا در واحد لوبولار مجرا ترشح می شوند. با این وجود، تمایز میان هر دو بیماری گاهی اوقات دشوار است. این موضوع، این پرسش را مطرح کرد که آیا این دو تومور ممکن است یک پیش آگهی معمول داشته باشد؟
سالهاست که DCIS به عنوان گروه تومور یکنواخت دیده می شود. با این حال، تحقیقات سیتوژنتیک بالینی و مولکولی نشان داد که DCIS ممکن است از زیرگروه های مختلف تشکیل شده باشد که طبقه بندی دقیق تر را توجیه می کنند.
این تحقیق تواست دو مسیر مختلف را نشان دهد و از دست دادن مواد کروموزومی ۱۶q به عنوان یک رویداد مرکزی در DCIS 2 به خوبی تمایز داده شده و به طور متوسط متفاوت است. این نتایج نشان می دهد که درجه همبستگی ژنتیکی بین LCIS و DCIS به خوبی تمایز داده شده است و حداقل به صورت جزئی، نتایج لو و همکاران را تایید می کند. با این وجود نتایج بحث برانگیز مانند افزایش ۶q و از دست دادن مواد ۱۶p، تا چه حد استفاده از فن آوری غنی سازی DNA با روش واکنش زنجیره پلیمریزاسیون (DOP-PCR) به این امر کمک می کند، هنوز معلوم نیست.
در این تحقیق نتایج به عنوان شواهد مهم در حمایت از فرضیه که LCIS و DCIS به خوبی تفکیک شده، منعکس کننده دو ضایعه مرتبط با نئوپلاستیک شایع است که از یک سلول نئوپلاستیک تحریک می شود، تفسیر شده است. از دست دادن بیان E-cadherin احتمالا یک تغییر مولکولی را به الگوی رشد انعطاف پذیر LCIS با یک مورفولوژی سلولی مشابه با آنچه که در DCIS متمایز دیده می شود، نشان می دهد.
در مقابل پیشگویی پیشرفت شده از DCIS به طور متمایز به DCIS متمایز شده، می توان انتظار داشت که ممکن است موارد نادر وجود داشته باشد که از فرضیه حمایت کند که DCIS متداول و کارسینوم لوبولار مهاجم دارای سلول بنیادی مشترک هستند. در چهار مورد از کارسینوم تهاجمی لوبول، یکی از آنها از زیرمجموعه پلومورفیک که منشاء سلول های بنیادی رایج برای اجزای تومور مهاجم و پیشگیرنده وجود دارد.
این امر بیشتر با این واقعیت مطابقت داشت که کارسینوم مهاجم لوبولب و DCIS ، دیافراگم متوسطه درجه بالایی از همبستگی ژنتیکی را نشان می داد. رنگ آمیزی ایمونوهیستوشیمی برای E-cadherin در مولفه DCIS قابل توجه بود که در آن الگوی رنگ آمیزی غشایی کلاسیک را نشان داد، در حالی که بخش تهاجمی یک واکنش ضعیف، منتشر و داخل سیتوپلاسمی را نشان داد. علاوه بر این، تحقیقات ایمونو هیستوشیمی در مورد p53 و HER-2 / neu و همچنین مطالعات پلوییدی با استفاده از جریان سیاتومتری، نشان می دهد که یک زیرگروه از موارد DCIS غیر رده بالا همولوگ های ژنتیکی دیگر با کارسینوم تهاجمی لوبولی دارد.
مقایسه داده های تجمعی از DCIS، LCIS و سرطان های مهاجم سرطانی به دست آمده است که سود ۶q و Xq به ترتیب به ترتیب رشد intralobular و intraductal است. Disbalances of allele 11q13 مرتبط با فنوتیپ تهاجمی در DCIS و LCIS. با این وجود، این تغییرات نشان دهنده تهاجم نیست، زیرا نشان داده شده است که در ضایعات پیش ساز وجود دارد. مقايسه اجزای تومور پيش تهاجمی و تهاجمی با CGH در يک بيمار، نتيجه ناهمگونی مشاهده شد. تحقیقات ما نشان می دهد که با استفاده از CGH به عنوان یک تکنیک غربالگری برای تغییر تعداد کروموزوم تعداد کپسول، مرحله از سرطان سینه به داخل مشتق از پستان نباید به عنوان بخشی از پیشرفت خطی دیده شود. با DCIS نشان می دهد، در برخی موارد، تغییرات کمتر از سرطان های مهاجم پستان، ما باید DCIS را به عنوان یک تکثیر کلونال با ساب کولون های مختلف سیتوژنتیک مورد استفاده قرار دهیم.
این در توافق با مطالعات تجزیه و تحلیل ریزماهواره نشان می دهد که تنوع ژنتیکی روشن در مراحل قبل از invasive از رشد سرطان پستان و علاوه بر این، تنوع درونگرایی در کارسینوما کمتر از اجزای preinvasive آن است. همان مکانیزم را می توان در LCIS نشان داد، با از دست دادن X کروموزوم در یک مورد از LCIS و یک نسبت نسبت طبیعی CGH در کارسینوم مهاجم لوبولار مجاور.
بعید به نظر می رسد که در LCIS کروموزوم X از بین رفته و دوباره در طی حمله به دست می آید. بنابراین ممکن است فرض بر این باشد که یکی از این زیرکلون ها تهاجمی می شود در حالی که یک یا چند subclones دیگر به طور میانگین در حال پیشرفت هستند. بنابراین، پیشرفت به تهاجم، نمی تواند به یک تغییر خاص نسبت داده شود، به همین دلیل تحقیقات بیشتری در سطح زیر CGH ضروری است. جالب توجه است، در یک مورد، از دست دادن ۱۶q در DCIS متمایز شده است، در حالی که کارسینوم درجه ۳ تهاجمی وابسته به Ductal هیچ تغییری در مشخصات CGH برای این کروموزوم نشان نمی دهد. این می تواند به این معنا باشد که زیان ۱۶ در ضایعات ضعیف شده پستان ممکن است یک رویداد ژنتیکی ثانویه باشد، همانطور که قبل از آن پیش بینی شده است.
شواهد وجود دارد که تعداد زیادی از شکل های مورفولوژیک سرطان مهاجم پستان با ویژگی های خاص ژنتیک منعکس شده است. به عنوان یک نتیجه از این، ما پیشنهاد مدل پیشروی فرضی مکانیزم پایه برای همزیستی تومورهای پیش تهاجمی و تهاجمی مجاری ادراری و لوبولال، به نظر می رسد تکثیر یک کلون تک سلولی با دو شکل متفاوت ظاهر مورفولوژیکی است. مطالعات بیشتری نیاز به نشان دادن اینکه آیا انتقال از LCIS به کارسینوم مهاجم مجرای یا DCIS به کارسینوم مهاجم لوبولال امکان پذیر است. چقدر این فرضیه را می توان به تومورهای ضعیف تمایز با تمایز مخلوط منتقل کرد، همچنان موضوع تحقیق شدید است.