فلسفه شرقی بهطور گسترده به فلسفههای مختلف آسیا اشاره دارد. از مهمترین فلسفههای شرقی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- فلسفه هندی
- فلسفه چینی
- فلسفه کره ای
- فلسفه ژاپنی
این اصطلاح، گاهاً شامل تفکرات فلسفی خاورمیانه نیز میشود، از جمله:
- فلسفه فارسی
- فلسفه عربی
- فلسفه بابلی
- فلسفه یهودی
مرز میان فلسفۀ غربی و شرقی تاحدودی سلیقهای در برخی موارد حتی گمراهکننده است. بهعنوان مثال، فلسفههای هندی و چینی به همان اندازه که از فلسفۀ غربی جدا هستند، با یکدیگر متفاوتند.
فلسفه بابلی باستان را میتوان بهنوعی بهعنوان فلسفهای شرقی شناخت، اما مطمئناً تاثیری قوی بر فلسفۀ یونانی، بهخصوص فلسفۀ Hellenistic (فلسفۀ رایج در دورۀ یونانگرایی) داشتهاست. میتوان ادعا کرد که فلسفههای فارسی، عربی و یهودی در طبیعت و ارتباطات جغرافیایی و تاریخی بیشتر به فلسفۀ غربی نزدیکند تا فلسفۀ شرقی.
در بسیاری از موارد، مکاتب فلسفی از ادیان مختلفی که موجب پیشرفت و توسعۀ آنها شدهاند قابل تمییز نیستند (عکس این موضوع نیز صادق است).
در نگاه کلی، طبق نظر برخی از مفسران، جامعۀ غرب در تلاش است “حقیقت” را پیدا و اثبات کند، در حالی که جامعۀ شرقی حقایق را بهعنوان داده میپذیرد و به دنبال یافتن تعادل و موازنه کردن است. غربیها سهم بیشتر را در حقوق فردی و شرقیها در مسئولیتها اجتماعی اختصاص میدهند. ادعا میشود که ماهيت ديدگاه شرقی، آگاهي از وحدت و روابط متقابل همۀ چيزهایی است که اجزای لاینفک یک “کل کيهانی” را تشکیل میدهند.