یادگیری ارتباطی (associative learning) چگونه به ما کمک میکند رویدادهای آینده را پیشبینی کرده و از حوادث ناخواسته پیشگیری کنیم؟
در مواقع مختلف گزارش هوا را میخوانیم، از اَپهای نشاندهندهی ترافیک روی گوشیهای هوشمندمان استفاده میکنیم و کسب و کارمان را نیز طبق پیشبینیهای مالی سامان میدهیم. بعضی وقتها هم -برای سرگرمی هم که شده- با روشهای مختلف نگاهی به طالعمان میاندازیم! بیایید با خودمان روراست باشیم، همهی این کارها را انجام میدهیم چون اگر میتوانستیم آینده را پیشبینی کنیم، زندگیمان بسیار راحتتر، لذتبخشتر و حتی امنتر میبود.
به نظر میرسد ما از نوعی “حس ششم” برای پیشبینی رویدادهای آینده بهره میبریم. برای این کار نیازی به یک گوی کریستال یا پیشگو نداریم؛ چون همهی ما تا حدی توانایی پیشگویی را داریم.
ظاهرا داشتن این توانایی ربطی به بخشهای معنوی وجود ما ندارد، بلکه کاملا از بخش مادی و جسمی وجود ما منشا میگیرد.
آنچه که معمولا با عنوان “حس ششم” از آن یاد میشود، در واقع نوعی مکانیسم بقای تکاملی است که در بخش برنامهریزی روانشناسی مغز ما تعبیه شده است. ذهن ما مثل یک دستگاه هشداردهندهی خطر زودهنگام عمل میکند تا با وارسی و غربال محیط اطراف ما، ما را از خطر دور نگه دارد.
خیل عظیمی از اطلاعات در سطحی ناخودآگاه آنالیز شده (غالبا به حدی سریع که حتی متوجه نوع اطلاعات پردازش شده هم نمیشویم) و نهایتا به یک حس خاص تبدیل میشوند که به ما میگوید یک جای کار درست نیست!
سپس، اغلب بدون اینکه بدانیم چرا، در جهت دفاع از خودمان عمل کرده و فرآیندی را که کمترین جذابیت را برایمان دارد، حذف میکنیم. هر بار که چنین کاری را انجام میدهیم، در واقع داریم آینده را پیشبینی میکنیم، اما چون رویدادهای زیادی در اطرافمان در حال وقوع است، به این موضوع توجهی نمیکنیم.
یک سگ خانگی را در نظر بگیرید. چرا این سگ در ساعتهایی که زمان پیادهروی در پارک است، جلوی در میایستد اما زمانی که قرار است با ماشین پیش دامپزشک برای check-up برده شود، زیر تخت قایم میشود؟
ما معتقدیم که حیوانات هم حس ششم دارند و حس ششم آنها، خیلی متفاوت از حس ششم انسانها نیست.
همهی حیوانات -از جمله انسان- به خوبی میتوانند عاملی را که روانشناسان رفتار آن را “محرک پیشرو“یا اولیه (precurser) مینامند شناسایی کنند. این نوع محرکها رسیدن یک محرک دیگر را خبر داده و در پیشبینی کردن به ما کمک میکنند.
زنگ در خانه محرک پیشرویی است که احتمال بودن یک فرد تازه یا مهمان در سمت دیگر در را به ما نشان میدهد. اگر بدهکار باشیم و تماسهای تلفنی زیادی هم از طرف فرد طلبکار دریافت کرده باشیم، احتمالا در را باز نکنیم. از طرف دیگر اگر شب یکی از روزهای تعطیل باشد، احتمالا برای یک گردش شبانه با یک دوست در را باز خواهیم کرد. نکتهای که اهمیت دارد این است که در هر دو حالت مطمئن نیستیم چه کسی پشت در است؛ اما، مغز هوشیار و تهدیدیاب ما، اطلاعات مختلفی را کنار هم گذاشته، پازلهای مختلفی را حل کرده و یک پیشبینی دربارهی آینده انجام میدهد. سپس طبق این پیشبینی اقدام مناسبی را پیشنهاد میکند.
سگ خانگی نیز قبل از اینکه دمش را تکان دهد و منتظر بیرون رفتن باشد یا اینکه زیر تخت قایم شود تا از دامپزشک فرار کند، فرآیندهای مغزی مشابهی را انجام داده است. راستش را بخواهید، حس ششم فعال نمیتواند در فضایی خلا و بدون تجربه به دست آید.
یادگیری ارتباطی و ارتباط آن با حس ششم
توانایی پیشبینی بطور گستردهای محصول فرآیند یادگیری ارتباطی است. یادگیری ارتباطی یعنی درک این موضوع که یک نتیجهی خاص، اغلب همراه با یک یا تعداد بیشتری نشانهی رفتاری خاص اتفاق میافتد.
رفتار سگ هنگام سوار کردنش به ماشین برای ‘اولین‘ ملاقات با دامپزشک، احتمالا متفاوت با رفتار در ملاقاتهای بعدی خواهد بود. طی فرآیند یادگیری ارتباطی و گذر زمان، سگ یاد میگیرد که صدای جینگجینگ سوییچ ماشین پس از صدای سوت، به معنای دردسر و دامپزشک است اما صدای سوتِ تنها بدون صدای سوییچ نشانگر پیادهروی در پارک میباشد. در ابتدا صدای سوییچ هیچ معنی خاصی برای سگ ندارد. اما با گذر زمان و کسب تجربه، صدای سوییچ بر مبنای همراهی با تجارب کسب شده، معنی خاصی را کسب میکند.
ظاهرا تمام گونههای جانداران قادر به یادگیری از طریق ارتباط هستند. برای مثال دلفینهای آموزشدیده میدانند که باید به صدای سوت مربیشان گوش دهند چون اگر کاری را خوب انجام دهند به دنبال سوت، یک غذای خوشمزه -معمولا ماهی خام- به سمت آنها پرتاب خواهد شد. اگر شما در اطراف یک دلفین آموزشدیده سوت بزنید، به احتمال بسیار زیاد کاری که در حال انجام دادنش است را متوقف میکند، به سمت شما میپیچد و دهانش را باز میکند. مثل اینکه میگوید: خوشحالم که خوشتون اومده! جایزهی من کجاست؟ اگر شما همین کار را با یک دلفین وحشی بکنید پاسخی دریافت نخواهید کرد.
توانایی پیشبینی و پرهیز از رویدادهای ناخوشایند در آینده، یکی از عملکردهای ابتدایی لازم برای بقا در مغز ماست.
بیولوژی تکاملی بیان میکند که با گذر زمات این فرآیند در ما پیشرفت کرده و به فرآیندی اتوماتیک تبدیل شده است. این توانایی پیشبینی آینده شبیه حس ششم عمل میکند. اگر یادگیری ارتباطی مبتنی بر تجربه حذف شود، توانایی پیشبینی یا همان حس ششم نیز به صفر خواهد رسید. مطمئن باشید نخواهید توانست جایگزینی برای تجربه بیابید!