فصل بیست و یکم از کتاب How life works | اثر Andrew Matthews
روش بهتری برای رسیدن به هدف
آیا دستیابی به هدفها ما را شاد میکند؟ به گفتهی مادر ترزا اینگونه نیست. او معتقد است: “از چشم دعاکنندگانی که جواب میگیرند اشکهای بیشتری نسبت به دعاکنندگانی که جواب نمیگیرند سرازیر میشود.
آیا تا به حال این اتفاق برای شما افتاده است که به دنبال چیزی باشید و آن را به دست بیاورید مانند: افزایش درآمد، ترفیع، پاداش اما به اندازهای که میخواستید خشنودتان نکرده باشد؟ آیا مشکل از خود اهداف است؟ نخیر؛ گاهی مشکل با چگونگی تنظیم کردن هدفهاست.
انتخاب هدفهای خاص
دو مورد در رابطه با انتخاب اهداف خاص وجود دارد:
مورد اول: وقتی که ذهن خود را بر روی همسر خاص، ماشین و یا شغل خاصی تنظیم میکنید، شما تنها بر مبنای آنچه که میتوانید ببینید انتخاب میکنید بنابراین خودتان را محدود میکنید. شما به هیچ وجه نمیدانید که آیا این برای شما گزینهی خوبی است و یا خیر.
مورد دوم: وقتی ذهن خود را بر روی چیزی متمرکز میکنید بسیار مشکل است که شاد، آزاد و بدون وابستگی بمانید. شما به صورت مداوم فکر میکنید که آیا شخص دیگری ماشین، شغل، خانه و یا همسر آیندهی من را قبل از اینکه من بتوانم آنها را بدست بیاورم صاحب خواهد شد؟
پس برای شادمان بودن آیا تنظیم هدف باید پیچیدهتر باشد؟ نخیر؛ در واقع باید سادهتر نیز باشد.
راه حل
در اصل دو راه برای دستیابی ما به رویاهایمان وجود دارد:
روش سخت؛ زمانی است که میگوییم: “من میدانم که بهترین چیست!” ما اهداف بسیار خاصی را انتخاب میکنیم. من باید به آن دختر، به آن شغل، به آن ماشین برسم. من باید به آن پرواز برسم. گاهی به اهداف خود میرسیم اما بازهم ناامید میشویم. روش آسان این است که کمتر محدودیت تعیین کنیم. فرض کنیم که شما فکر میکنید بهترین ماشین، شغل، آپارتمان و تعطیلات را به دست آوردهاید؛ به نظر میرسد که اینها پاسخی به دعاهایتان باشد، چه کار میکنید؟ به این فکر میکنید که هدفتان با شادی به دست آمده و به خود میگویید:
- آن ماشین و یا چیز بهتری از آن
- آن آپارتمان و یا چیزی بهتر از آن
- مرد ایدهآل برای من هرکس که میخواهد باشد
این نوع طرز تفکر تبدیل به شیوه و روش شما در زندگی خواهد شد.
عملکرد این روش این است که شما وابسته و محدود به چیزی نیستید. شما قبول میکنید که ضمیر ناخودآگاه شما فقط میتواند بخشی از تصویر را ببیند.
- قبل از رزرو پروازی، خودتان را میبینید و احساس میکنید که با بهترین هواپیما سفر میکنید و اجازه میدهید تا کارها به پیش رود.
- قبل از اینکه با یک پزشک، دندانپزشک و یا حسابدار قرار ملاقات تعیین کنید، خودتان را میبینید و احساس میکنید که بهترین متخصص را پیدا کرده و اجازه میدهید تا کارها به پیش برود.
- قبل از استخدام یک منشی، رفتن به تعطیلات، شرکت در مصاحبه و یا قرار ملاقات، احساس میکنید که به بهترین نحو این کار پیش میرود.
در چنین حالتی شما سعی ندارید که همهی اتفاقها را پیش بینی کنید؛ فقط میدانید که شما به همه چیز متصل هستید و اینکه وقتی آرام هستید و به کاری اعتقاد دارید، این کار انجام شدنی است!
راز
معلم مذهبی هندی، کریشنامورتی، یکبار در اواسط سخنرانیش مکث کرد و از حضار پرسید: “آیا میدانید که راز من چیست؟”
سکوت همهی سالن را فرا گرفت. همه به سمت جلو خم شدند چراکه میخواستند سخنان او را گوش کنند. کریشنامورتی ادامه داد: “راز من این است: برای من مهم نیست چه اتفاقی میافتد.”
این رازی برای تنظیم هدفهاست.
- احساس خوبی دارید.
- بهترین نتیجه را برای خود متصور میشوید.
- هر لحظه کاری را که لازم است انجام میدهید.
- برایتان مهم نیست که چه اتفاقی قرار است بیافتد.
حتما میگویید: “اندرو! صدها صفحه متن برای ما لازم بود تا به این نکته برسیم حالا میگویی احساس خوبی داشته باشیم و برایمان مهم نباشد که چه اتفاقی قرار است بیافتد؟!” درست است؛ بهترین پاسخها معمولا سادهاند. معلمان مذهبی از مثال بلوط استفاده میکنند. بلوط درخود یک دانهی زیبا دارد و تلاش نمیکند تا به یک درخت برسد. موضوع ما نیز شبیه به این مورد است. ما با این ایده که زندگی زیبایی داشته باشیم به دنیا میآییم. مبارزه کردن برای آن تاثیری ندارد.
مخلص کلام
روش سخت این میباشد که به زور بخواهیم تا کاری انجام شود و روش آسان این است که اجازه بدهیم تا کارها به شیوهی خودشان انجام شوند.