تنها یک مسالهی فلسفی واقعا جدی وجود دارد و آنهم خودکشی است. تشخیص اینکه زندگی ارزش دارد یا به زحمت زیستنش نمیارزد درواقع پاسخ صحیح است به مسالهی اساسی فلسفه. باقی چیزها، مثلا اینکه جهان دارای سه بعد، و عقل دارای نه یا دوازده مقوله است، مسائل بعدی و دست دوم را تشکیل میدهند. اینها بازی است. نخست باید پاسخ سوال قبلی را داد.
کامو کتاب اسطورهی سیزیف خود را با این جملات مشهور شروع میکند. آلبر کامو نویسندهای نیست که نیاز به معرفیاش باشد؛ فیلسوف، روزنامهنگار و دوست نزدیک سارتر و دوبووار. هر چند که کتابهای ادبیتر کامو (مثل بیگانه و طاعون) شناخته شدهتر هستند، اما اسطورهی سیزیف هم به نوبهی خود کتاب قابل توجهی است. افسانه سیزیف در اصل یک مقالهی فلسفی است. در این مقاله کامو برای اولین بار واژهی ابزورد را با تعریف فلسفی مد نظرش به کار میبرد که بعدها الهامبخش سبکی از تئاتر و اشکال دیگر هنری میشود.
کامو برای تبیین این برداشت فلسفی خود از زندگی انسان مدرن دست به دامن اسطوره میشود. سیزیف، پادشاهی در افسانههای یونان باستان، به خاطر فریب دادن مکرر خدایان، از جانب آنها محکوم میشود.
خدایان سیزیف را بر آن داشتند تا مدام تخته سنگی را به فراز کوهی رساند و هر بار تخته سنگ به سبب وزنی که داشت باز به پای کوه در میغلتید. خدایان چنین میپنداشتند که کیفری دهشت بارتر از کار بیهوده و نومیدانه نیست.
مجازات سیزیف، او را به تعبیر کامو “قهرمان پوچ” میکند. سیزیف محکوم به تکراری است که از آن رهایی نخواهد یافت، عملی که ثمرهای ندارد. انسان مدرن در چهارچوب سیستمیک جامعهاش هم محکوم به چنین روزمرگیای است. چرخهای باطل از بیدار شدن و به خواب رفتن و در میانه، تکرار مکررات.
اما نگاه کامو به مسئلهی پوچی نگاهی ناامیدانه نیست. کامو معتقد است انسان پوچ باید به پذیرش برسد. و در ورای این پذیرش است که میتواند خودشکوفایی پیدا کند. پوچی و درک آن، از زاویهی دید کامو مرحلهای از آگاهی و راهی به سوی پیشرفت است. اولین قدم برای معنا دادن به زندگی، پاسخی برای اولین سوال.
همهی شادی خاموش سیزیف در این است. سرنوشت او به خود او تعلق دارد. تختهسنگ مال اوست.
پول ندارم کتاب بخرم اینترنتم مال مردمه 🙁