زیستشناسانی مثل من بسیار علاقهمند هستند که به سازگاریهای چشمگیری که درطول انتخاب طبیعی شکل گرفته است، اشاره کنند درحالیکه معتقدان مذهبی ادعا میکنند که این سازگاریها در نتیجهی طراحی هوشمند است. اگرچه به طور عجیبی برخی از تاثیرگذارترین شواهد تکامل (که برخلاف آفرینش خاص و طراحی هوشمند است) در نقصهایی از جمله ساختار بدن ما نهفته است.
اسکلت بدن را در نظر بگیرید. از خودتان بپرسید، اگر میخواستید یک روش خروج مناسب برای یک جنین طراحی کنید راهی را مهندسی میکردید که از میان محدودهی باریک کمربند لگنی عبور کند؟ این حقیقت را نیز در نظر بگیرید که متولد شدن نوزاد در گونهی ما نه تنها دردناک است بلکه بسیار خطرناک بوده و گاهی اوقات به دلیل ناسازگاری احتمالی سری-لگنی (به بیانی دیگر زمانیکه سر نوزاد بسیار بزرگتر از کانال زایمانی مادر باشد)، عرض شانه و سایر موارد، کشنده است. با در نظر گرفتن اینکه برای متولد شدن راحتتر نوزاد، حتی برای نادرستترین وضعیتها (مانند عرض شانه) یا نوزادانی با سر بزرگ، فضاهای متعددی در نواحی وسیع غیراستخوانی بدن زن بین دندهها و لگن وجود دارد، این عیب در طراحی دراماتیکتر هم میشود. در واقع این دقیقاً کاری است که متخصصان زنان و زایمان در عمل سزارین انجام میدهند.
با این وجود تکامل به طور احمقانهای با چشمپوشی کردن از از راه حل بسیار سادهای مانند باز شدن واژن در نواحی دیگری از پایین شکم، روی مسیر باریک حلقهی لگنی پافشاری کرده است. چرا؟ زیرا تکامل مهندس و طراح ناظر، آفریننده و همه چیزدان نیست! بلکه یک فرایند طبیعی کاملاً ناآگاه است که به طور مکانیکی کار میکند و بر ریاضیات استوار است. در میان محدودیتهای آن این حقیقت وجود دارد که گونهها به صورت یکپارچه آفریده نشدهاند بلکه به طور آهسته و ناقصی از اجداد خود تکامل یافتهاند.
انسانها پستاندار هستند و بنابراین از نظر تارخچه جزو چهاراندامان میباشند. اجداد ما ستون مهرهی خود را موازی با زمین حرکت میدادند، با سازگاری بدن ما به حالت ایستاده کمربند لگنی به اجبار دچار چرخش شده و بنابراین مسیر تنگی را برای تولد ایجاد کرده است، مسیری که برای سایر پستانداران تقریباً همواره یک مسیر بسیار راحت است. مهندسی که چنین سیستمی را از ابتدا طراحی کرده باشد حتماً نمرهی مردودی میگیرد! اما تکامل تجملات طراحی، هوش یا هر چیز دیگری را نداشته است و مجبور بوده است با آنچه در دست دارد عمل کند. (مسلماً ممکن است اینطور استدلال شود که خطرات و ناراحتیهای متولد شدن نوزاد از پیش برنامهریزی شده بود، روایت آفرینش اینطور بیان میکند که قضاوت خدا در مورد حوّا به عنوان تنبیهی برای نافرمانی در بهشت بوده است: “زین پس متولد شدن کودک برای تو همراه با درد خواهد بود”. آیا این روایت دلالت بر این دارد که اگر حوّا جلوی خود را میگرفت واژن او در ناحیهی ناف قرار میگرفت؟!)
درمورد مردان، یک نقص طراحی غیراستادانه در بدن انسان (هم در زنان و هم در مردان) در نتیجهی ارتباط آناتومیکی نزدیک سیستم دفع ادراد و تولیدمثل است، یک مجاورت قابل استناد به ارتباط اولیه و طولانی مدت مهرهدارن که نه تنها برای کسانی که نسبت به بهداشت امور جنسی خود سختگیر هستند، دردسر ساز است بلکه با وجود اینکه برای این واقعیت اسفناک که مجرای ادراری مردان دو وظیفه را به دوش میکشد (انتقال مایع منی و ادرار) هیچ عیب آشکاری وجود ندارد اما بسیای از مردان مسن درمورد نزدیک بودن غدهی پروستات به مثانه شاکی هستند، زیرا یزرگ شدن هر یک از این دو روی دیگری تاثیر میگذارد.
علاوه بر آن زمانی که بیضهها از موقعیت خود در داخل حفرهی بدن نزول کردند (هم در تکامل و هم در جنینشناسی)، وازودفرانها که بیضه را به مجرای ادرار وصل میکنند دور حالب (که ادرار را از کلیهها به مثانه منتقل میکند) پیچ خوردند و در نتیجه آرایش مضحکی را به وجود آوردند که اگر تکامل قادر بود این مشکل را از قبل پیشبینی کند (کاری که یک مهندس سازهی ساده انجام میدهد) مجاری مردان را در مسیر مستقیمی طراحی میکرد.
بیشتر بخوانید:
- بیماریهای مرتبط با پیری احتمالا از پیامدهای منفی تکامل هستند
- ذهن نا امید ما: آیا مغزهای ما تکامل یافتهاند تا آیه یأس بخوانند؟
- ۱۵ جواب تکامل به اشکالات بیاساسی که به آن گرفته میشود
در این رابطه دراماتیکترین مثال انحراف آناتومیکی مضحک، برنامهریزی نشده و غیرهوشمندانهی هدایت شده توسط تکامل در زرافهها مشهود است. مشهورترین نکته در مورد گردن زرافهها (حداقل در میان زیستشناسان) روش عصبگیری عجیب آن است، به خصوص عصب راجعه حنجرهی چپ آن که یک مثال خارقالعاده برای طراحی احمقانه است.
مسئله این است: اعصاب حنجره که در مهرهداران به طور کلی شاخهای از عصب واگ است و مغز را به ماهیچههای حنجره متصل میکند (البته فراموش کنیم که زرافهها احتمالا ساکتترین در میان پستانداران بزرگ هستند، آنها بسیار کم صوت تولید میکنند، هرچند بسیار ضعیف). در پستانداران اعصاب راجعه حنجره از عصب واگ در نزدیکی کمان آئورت جدا میشوند. این کمان آئورت گیرهای را با خمیدگی ۱۸۰ درجه ایجاد میکند. این خمیدگی مشکلی برای عصب راجعه حنجره راست ایجاد نمیکند، که با بودن در جای صحیح به طور مستقیم در طول نای به سمت حنجره میرود. اما عصب راجعه حنجرهی سمت چپ قبل از حرکت به سمت حنجره زیر کمان آئورت خمیده میشود که اندکی از نظر آناتومیکی ناهمگون است اما در اغلب مهرهداران از جمله انسان مشکل بزرگی نیست زیرا این خمیدگی عملاً تنها چند اینچ طول اضافی نیاز دارد. در اینجا یک مشکل مورد توجه برای مخلوقاتی با گردن بلند وجود دارد.
در ماهیها عصب راجعه حنجره (چپ و راست) مسیر مستقیمی را از مغز در طول قلب و سپس آبششها طی میکند. حالتی که احتمالا در پستانداران گردن کوتاه اولیه وجود داشته است اگرچه عصب سمت چپ که زیر کمان آئورت گیر کرده بود اندکی طولانیتر و پیچدارتر بوده است. اما در مخلوقاتی که گردنشان بلندتر تکامل یافته است و قلبی که در قسمت پایینتر گردن قرار گرفته است و البته حنجرهی بالاتر و دورتر از آن، عصب راجعه حنجره چپ باید انحراف غیرلازمی در زمان رشد رویانی متحمل شود: با بیرون آمدن از مغز و حرکت در راستای جنوبی تا در زیر کمان آئورت قوس زده و سپس دوباره به سمت نای به سمت بالا و حنجره حرکت کند. در زرافههای امروزی این طراحی نامعقول موجب افزایش غیرلازم طول عصب در حد ۱۵ پا (۷.۵ پا به پایین و سپس دوباره به بالا) میشود. در حالی که اگر به سادگی مسیر مستقیمی را طی میکرد طول کل آن تقریبا ۶ اینچ میشد.
و چرا؟ دقیقا همانند تکامل ما، تکامل زرافه نیز روی یک تختهسیاه طراحی نشده است، بلکه از پیشینیان اولیه خود نشأت گرفته که تکامل آنها نیز نشأت گرفته از پیشینیان خود و در نهایت از یک جد مشترک ماهی که مسیر عصب راجعه حنجره چپاش کاملاً منطقی بوده است (در ضمن تمام دلسوزی خود را برای زرافهها صرف نکنید، مهرهداران دیگری نیز از این ماهی تکامل یافتهاند: برای مثال دایناسورها را با گردنی به طول ۴۵ پا که متحمل عصبی به طول ۹۰ پا میشود تصور کنید!).
بیشتر بخوانید:
- تکامل انسان: نابرده رنج، گنج؟
- نوک پستان در زنان با تئوری پرقدمت تکامل مغایرت دارد
- خفاشها ویروسها را پخش میکنند، چون برای مبارزه نکردن با آنها تکامل یافتهاند
برای یک مثال نهایی به گونهی خود بازمیگردیم، اگرچه مثالهای متعدد دیگری نیز وجود دارد: سیستم اولیه مهرهداران، که همچنان در میان برخی از طنابداران امروزی نیز یافت میشود، تغذیه و تنفس را با هم ترکیب کرده است، دقیقا همانند همپوشانی تولیدمثل و دفع ادرار که هم اکنون نیز در برخی گونهها وجود دارد. با ورود آب به داخل، غذا از آن فیلتر میشد و انتشار غیرفعال نیز برای تنفس کافی بود. با افزایش اندازهی بدن یک سیستم تنفسی جداگانه اضافه شد؛ اما نه از او نو و با طراحی هوشمند که بلکه با سوار کردن بر روی لولهکشی پیشین سیستم گوارشی. در نتیجه دسترسی به آنچه که ششها را تشکیل میداد تنها از طریق یک اطاقک مشترک با غذای ورودی ممکن بود. بنابراین انسانها همواره در خطر خفه شدن هستند. مانور هایملیک نوآوری مفیدی است اما اگر تکامل بینش طراحی هوشمند دو مسیر جداگانه برای هوا و غذا را داشت نیازی به آن نبود. اما در این مورد نیز همانند موارد قبلی، انتخاب طبیعی در گامها کوچک و بدون تفکر عمل میکند، بدون هیچ توجه به تصویر بزرگتر و کاملتر یا هرچیز خردمند و نگاه خیراندیشانهای. و همچنان نیز به همین شکل عمل میکند.
باید تاکید شود که موارد گفته شده جدالی بر علیه تکامل نیست. بدین معنی که اگر موجودا زنده (از جمله انسانها) محصولی از یک خلقت خاص بودند و نه انتخاب طبیعی، ذات معیوب سیستمهای زیستی، از جمله خود ما، حداقل موجب ایجاد سوالاتی میشود. فرض کنیم خدا به طور معمول با موجوداتی مانند زرافه فهمیده نمیشود. اما اگر خدا انسان را تصویری از خود آفریده است آیا او نیز مفاصل زانوی ناکامل، کمری با مهندسی ضعیف، یک کانال زایمانی باریک و مجاری ادراری-تناسلی ناکاملی دارد؟ حتی یک مهندس تازهکار نیز میتوانست بهتر عمل کند. نکته این است که این موارد و سایر معایب ساختاری مباحث ضد فرگشت نیستند، بلکه توضیحات متقاعد کنندهای از ذات طبیعی، تصادفی و غیربرنامهریزی شدهی انتخاب طبیعی هستند. تکامل باید با یک سری از محدودیتها از جمله تاریخ گذشته رو به رو میشد. ما کاملاً ناقص هستیم، نه کمتر و نه بیشتر از سایر مخلوقات و در این نقصها برخی از بهترین استدلالهای برای ذات طبیعی ما نهفته است.
نویسنده: David P. Barash