تلاش برای شاد بودن شما را بدبخت میکند. این جا دلیل آن را میگوییم.
اعلامیه استقلال به آمریکایی ها این حق را داد که به دنبال شادی باشند و از آن زمان تا کنون ما به دنبال راز شاد بودن هستیم. اما علیرغم دوره های کالج تحقیقات آزمایشگاهی و کتاب های خودآموز بی شماری که به این جست و جو اختصاص یافته اند, در یک نظرسنجی در سال ۲۰۱۷ تنها ۳۳% آمریکایی ها احساس شادی میکردند.
مقاله جدید ممکن است دلیل آن را توضیح بدهد: ما به سختی تلاش میکنیم.
این تحقیق که در مجله emotion منتشر شده است دریافت, که تاکید بیش از حد بر شادمانی منجر به این میشود که مردم دربرابر شکست هایشان بیشتر احساسات منفی و ناراحتی روحی داشته باشند. زمانی که آن ها میخواهند لزوما شاد باشند, در طولانی مدت به آنان استرس و فشار روحی بیشتری وارد میشود.
بروک باستین یک روانشناس اجتماعی در دانشکده علوم روانشناسی دانشگاه ملبورن استرالیا در یک ایمیل به TIMEتوضیح میدهد که خوشبختی چیز خوبی است اما تعریف آن به عنوان چیزی که باید به دست بیاید, منجر به شکست میشود. کار ما نشان میدهد که این چگونه واکنش مردم را به احساسات منفی و و تجارب تغییر میدهد و آن ها را وادار میکند که درباره مشکلاتشان بیشتر فکر کنند و احساس بدتری داشته باشند.
این مطالعه شامل دو آزمایش جداگانه بود. در ابتدا از یک گروه دانشجویان روانشناسی استرالیا خواسته شد ۳۵ جمله به هم ریخته را مرتب کنند. اما به آن ها اطلاع داده نشد که ۱۵ تای آن ها غیر قابل حلند. ۳۹ نفر از دانش آموزان این کار را در یک اتاق تزپین شده با بوستر های انگیزشی, یادداشت ها و کتاب ها تکمیل کردند. هم چنین محققان به ناظرین گفتند که با خوش حالی صحبت کنند و بی وقفه درباره اهمیت شادی صحبت کنند. ۳۹ دانش آموز دیگر تکلیف مشابه را در یک اتاق بی طرف و با یک ناظر بی طرف انجام دادند. گروه سوم متشکل از ۳۸ دانش آموز مسپله قابل حل را در اتاقی با تاکید بر شادی مشابه گروه اول انجام دادند.
بعد از آن محققان از همه دانش آموزان خواستند که یک تمرین تنفسی را در زمانی که به نوبت از آنان درباره افکارشان سوال میشود, انجام دهند. در مقایسه با دو گروه دیگر, دانش آموزانی که کار غیر ممکن را در اتاق شادی انجام داده بودند احتمال آن که به شکست خودشان فکر کنند و در افکار منفی گیر بکنند بیشتر از سایرین بود. کسانی که کار غیر ممکن را در اتاق بی طرف انجام داده بودند و نیز کسانی که کار ممکن را در اتاق شادی انجام داده بودند تفاوت چندانی با یکدیگر نداشتند.
در آزمایش دوم محققان از حدود ۲۰۰ بزرگسال آمریکایی سوال کردند که چه قدر آن ها عواطف منفی را احساس میکنند و با آن رو به رو میشوند و نگرش آن ها درباره نحوه برخورد جامعه با این احساسات چگونه است. شرکت کنندگانی که گفتند که جامعه از آنان انتظار دارد که شاد باشند و عواطف منفی مانند اضطراب و افسردگی را منکر شوند, بیشتر از سایر شرکت کنندگان محتمل به داشتن عواطف منفی و در نتیجه کاهش در میزان سلامتی و رضایت از زندگیشان بودند .
باستین میگوید:زمانی که افراد فشار زیادی برای شاد بودن به خودشان وارد میکنند یا فکر میکنند دیگران تلاش زیادی برای شادی آنان میکنند, بیشتر احساس شکست میکنند.”این تنها ناراحتی بیشتری با خود به همراه میآورد.
باستین میگوید: این مطالعه محکومیت تلاش برای شاد بودن نیست. در عوض, اهمیت دانستن و پذیرش این که گاهی اوقات داشتن احساس منفی طبیعی و نرمال است, را نشان میدهد.
باستین میگوید: خطر این که ما احساس کنیم باید از تجربیات منفیمان جلوگیری کنیم اینست که هنگام مواجهه با مشکلات پاسخ مناسبی به آن ها نمیدهیم. ما پیشرفت کرده ایم تا یک مجموعه پیچیده از حالت های عاطفی را تجربه کنیم و نیمی از آن ها ناخوشایند هستند. این به این معنا نیست که آن ها کمتر ارزشمند باشند یا از کیفیت زندگیمان بکاهند.
در واقع, تحقیقات اخیر نشان داده است که تجربه احساسات منفی میتواند در نهایت میتواند خوشبخنی را افزایش دهد. یک مطالعه جدید دیگر نشان میدهد که موقغیت های استرس زا یا ناخوشایند ممکن است به مردم کمک کنند تا خبر های بد را هضم کنند. باستین هم چنین اضافه میکند که شکست برای یادگیری و رشد بسیار ارزشمند است.
او میگوید شکست برای نوآوری, یادگیری پیشرفت بسیار مهم است.” هر سازمان موفق میداند که شکست بخشی از راه موفقیت است, بنابرین ما باید بدانیم که چه طور به خوبی به شکست پاسخ دهیم.
این تفکر نیاز به یک تغییر فرهنگی دارد. باستین میگوید:” جامعه ای که احساسات و تجربیات تلخ را در برمیگیرد برای سلامت روان بهتر است.”