مقدمه
آیا یک برآمدگی در پشت سر یک فرد میتواند نشانهای از شخصیت درونی او باشد؟ این عقیده، محوریت اصلی علم فرنولوژی (phrenology) را تشکیل میدهد. شاخه فرنولوژی یک شبه علم قلمداد میشود که میتواند به عنوان مثال برجستگی پس سری یک فرد را به شخصیت و برخی از جنبههای ذاتی او مرتبط کند.
واژه phrenology مرکب از دو کلمه یونانی phren به معنای ذهن و logos به معنای دانش است. این علم به داستان شاهزاده و نخود شبیه است. اگر به یاد داشته باشید در این داستان شاهزاده از روی برآمدگیای که هنگام خوابیدن بر روی تشک احساس میکرد به وجود نخود در زیر تشک خود پی برد.
فرنولوژی، روانشناسی ذهن، نظریه ذهن و علم خواندن یا بررسی شخصیت فرد بود. علمی که فرنولوژیستهای قرن نوزدهم آن را “تنها علم حقیقی ذهن” نامیدند. خاستگاه فرنولوژی نظریههای پزشک معروف وینی فرانتس یوزف گال (Franz Joseph Gall) در اواخر قرن هجدهم میلادی بود.
گال پی برد که قشر مغز انسانها بسیار بزرگتر از قشر مغز حیوانات است، که به نظر او این مورد علت برتری ذهنی انسان به حیوان میباشد. در نهایت، او به این اعتقاد رسید که ویژگیهای فیزیکی قشر در شکل و اندازه جمجمه میتواند نمود داشته باشد. به عبارت دیگر، او معتقد بود که برآمدگیهای سطح مغز میتوانند با معاینه و احساس این برآمدگیها بر روی سطح سر فرد شناسایی شوند.
فرنولوژی تا اوایل قرن بیستم از جذابیت عمومی بسیاری برخوردار بود تا این که با کشف یافتههای علمی از اعتبار ساقط شد.
فرانتس یوزف گال
فرانتس یوزف گال متولد ۹ مارس ۱۷۵۸ در آلمان است. این آناتومیست و فیزیولوژیست آلمانی، یکی از اولین کسانی بود که اعمال مغز را به قسمتهای مختلف مغز نسبت میداد (localization). او پایه گذار علم فرنولوژی است، علمی که در تلاش است تا هوش و شخصیت فردی را با بررسی شکل جمجمه تعیین کند.
گال تصور میکرد که کارکردهای ذهنی فرد در مناطق خاصی از مغز انجام میشوند و به این طریق رفتار انسان به این کارکردها وابسته است. گال فرض کرد که سطح جمجمه به صورت کاملاً روشن، تکامل نسبی مناطق مختلف مغز را نشان میدهد. سخنرانیهای محبوب او در وین در مورد جمجمه نگاری (cranioscopy)، که بعدها توسط پیروانش فرنولوژی نامیده شد، رهبران مذهبی را رنجیده خاطر کرد، بنابراین در سال ۱۸۰۲ گفتههای وی توسط دولت اتریش به عنوان سخنان خلاف دین محکوم شده و ممنوع شد. سه سال بعد او مجبور شد تا کشور را ترک کند. گال حدود دو دههی بعد در سال ۱۸۲۳، به عنوان عضو خارجی آکادمی علوم سلطنتی سوئد انتخاب شد.
مفهومی که او درباره محلی بودن (localized) کارکردها ارائه کرده بود زمانی به اثبات رسید که جراح فرانسوی پائول بروکا (Paul Broca) به وجود مرکز گفتاری در مغز پی برد (۱۸۶۱). تحقیقات نشان داده است از آن جایی که ضخامت جمجمه متغیر است، سطح جمجمه منعکسکننده توپوگرافی مغز نمیباشد و این یافته پایه اساسی فرنولوژی را بیاعتبار میسازد. گال اولین کسی بود که ماده خاکستری مغز را با بافتهای فعال (نورونها)، و ماده سفید مغز را که خاصیت رسانایی داشت (گانگلیا) مشخص کرد.
به غیر از کمکهای او به فرنولوژی، دیگر دستاوردهای او کمتر شناخته شده است. زمانی که او در حال کار بر روی تئوریهای خود در رابطه با محلی سازی عملکردهای مغز بود، به طور قابل توجهی موجب پیشرفت علم کالبد شناسی شد. برخلاف روش اعمال شده طی سالیان متوالی که در آن به صورت تصادفی برشزنی انجام میشد، در روشی که گال از آن پیروی میکرد به آهستگی، تمام ساختار مغز بررسی شده و هر یک از فیبرهای عصبی جداگانه تفکیک میشدند. این تغییر شیوه در اکتشافات آینده مغز بسیار تاثیر گذار بود.
گال در مورد زبان و بیان، برقراری ارتباط و مغز نیز پژوهش کرده و نظریات مختلفی ارائه داده بود. او استدلال کرد که پانتومیم یا علم ژست، زبانی جهانی برای همه حیوانات و انسانها است. او معتقد بود که هر موجود زندهای با توانایی درک حرکات در برخی سطوح متولد میشود.
اصول اساسی سیستم گال
اصول اساسی سیستم گال در کتاب وی که در حوزه فرنولوژی است بیان شده است:
۱- مغز اندام ذهن است.
۲- ذهن از چندین بخش مختلف و مجزا تشکیل شده است.
۳- از آن جایی که این بخشها متمایز هستند، هر بخش باید یک محل یا ارگان جداگانه در مغز داشته باشد.
۴- در صورت یکسان بودن سایر ویژگیها، اندازه هر ارگان بیانگر قدرت آن ارگان خواهد بود.
۵- شکل مغز با تکامل ارگانهای مختلف مشخص میشود.
۶- از آن جایی که جمجمه بر مبنای مغز، شکل خود را ایجاد میکند، سطح جمجمه میتواند معیار مناسبی از تمایلات و ویژگیهای روانی فرد باشد.
سرآغاز پژوهشهای گال و توسعهی فرنولوژی
علاقه گال به ویژگیهای صورت و جمجمه به دوران کودکی برمیگردد. او مشاهده کرد که دو کودک که به خاطر توانایی در حفظ متون طولانی شناخته شده بودند، پیشانی و چشمهای بسیار برجسته داشتند. این مشاهدات ابتدایی آغازگر یک سری مطالعات در ارتباط با مغز انسان و نحوه ارتباط آن با ویژگی شخصیتی و ویژگیهای صورت و جمجمه بود، که تا پایان عمر وی به طول انجامید.
سیستم گال روشی کاملاً تجربی است. همان طور که گفته شد اعتقاد وی بر این بود که با بررسی شکل و ناهمواریهای سر یا جمجمه، میتوان تکامل ارگانهای مغزی خاصی را که مسئول تواناییهای مختلف ذهنی و ویژگیهای شخصیتی هستند، کشف کرد. برخی از مطالعات اولیهی او بر روی زندانیان زندانها و بیماران تیمارستانها و برخی از ویژگیهایی که به عنوان شاخصههای افراد جانی شناخته میشد، انجام شد. به عنوان مثال پس از بررسی سر تعدادی از جیببرهای جوان، گال متوجه شد که بسیاری از آنها بر روی جمجمه خود در بالای گوش یک برجستگی دارند. او سپس پیشنهاد کرد که این برآمدگیها، دندانهها و به طور کلی شکل کلی جمجمه میتواند به جنبههای مختلف شخصیتی و توانایی فرد مرتبط باشد. در مثال جوانهای جیب بر، او پیشنهاد کرد که برآمدگی در پشت گوش تمایل فرد به سرقت، دروغ و یا فریب را افزایش میدهد.
او پس از بررسیهای بسیار، نقشهای از ارگانهای مسئول رفتارهای مختلف از جمله قتل، سرقت و غیره را به دست آورد و آن را نام گذاری کرد. با این حال، Spurzheim بنابر ملاحظات اخلاقی و مذهبی این نامها را به اسامی مناسبتری تغییر داد. گال بر اساس مدل سر خود جایگاه ۲۷ ارگان را به صورت محدودههایی گرد با فضایی خالی مشخص کرد. او همچنین یک نمودار ایجاد کرد که نشان میداد کدام قسمت جمجمه با صفات و خصوصیات مخصوصی همراه است.
۲۷ ارگان فرنولوژی
لیست زیر مواردی است که او شناسایی کرده؛ به عقیده وی هر کدام از این ویژگیها با یک منطقه خاص از سر مرتبط است.
- غرایز تولید مثلی
- عشق به فرزندان یک فرد
- عشق و دوستی
- دفاع از خود، شجاعت و مبارزه
- غرایز مرگبار
- گناه، ذکاوت و هوشمندی
- احساس مالکیت؛ تمایل به سرقت
- غرور، تکبر، افاده، عشق به اقتدار
- خودبینی، جاه طلبی، عشق به شکوه
- احتیاط، دور اندیشی
- تمایل به تحصیل
- تشخیص موقعیت و محل
- به خاطر آوردن افراد
- حافظه کلامی
- توانایی زبانی
- حس رنگها
- حس صدا و استعداد موسیقی
- تواناییهای ریاضی
- تواناییهای مکانیکی
- ذکاوت مقایسهای
- متافیزیک
- شوخ طبعی و بذله گویی
- استعداد شاعری
- مهربانی، شفقت، حساسیت، احساسات اخلاقی
- تقلید
- تعصبات مذهبی
- پایداری و استقامت
با این حال، تکنیکهای گال فاقد دقت و صلاحیت علمی کافی بود و او تصمیم گرفت که به سادگی هر مدرکی که با ایدههای او مخالف بود را نادیده بگیرد! با این حال، مانند بسیاری از علوم محبوب زمان، گال و فرنولوژیستها تنها به دنبال تأیید فرضیههایشان بودند و همان استانداردها را برای شواهد نقیض به کار نمیبردند. هر گونه شواهدی یا حادثهای که به نظر میرسید علم فرنولوژی را تأیید میکرد، به آسانی و با صدای رسا به عنوان دلیل و حقانیت این علم پذیرفته میشد. در عین حال، یافتههای متناقض همواره کنار گذاشته میشد. این امر اغلب با این ادعا که فعالیت سایر ارگانها با فعالیت ارگان مربوطه تداخل میکند توجیه میشد. با این وجود، آن چه که هیچ گاه توسط فرنولوژیستها مورد قبول واقع نشد پذیرفتن این مورد بود که فعالیت یک ناحیه خاص میتواند مستقل از اندازه آن ارگان باشد. این شرایط یکی از اساسیترین مفروضات این علم بود و در نتیجه تمام نتیجه گیریهای آن را متناقض و بیمعنی میکرد.
علیرغم این، فرنولوژی به طور فزایندهای از دهه ۱۸۰۰ به بعد و در اوایل دهه ۱۹۰۰ به شهرت بسیاری رسید. معاینه سر توسط یک متخصص فرنولوژیست یک فعالیت محبوب در دوران ویکتوریا بود و حتی پس از آن که شواهد موجود بر روی ایدههای گال خط بطلان کشیدند، همچنان فرنولوژی نسبتاً محبوب بود.
در طول اولین دوره شکوفایی فرنولوژی در دهههای ۱۸۲۰ و ۱۸۴۰ بسیاری از کارفرمایان میتوانستند از متخصص فرنولوژیست محلی درخواست یک تست شخصیت کنند تا از صداقت و سختکوشی کارمند آینده خودشان اطمینان حاصل کنند. این اعتقاد که برجستگیها روی جمجمه معیاری دقیق و مناسب برای ارزیابی استعدادها و تواناییهای فرد است، به طور ویژهای برای آموزش و اصلاحات جنایی مورد استفاده قرار گرفت. فرنولوژیستها، همانند کسانی که امروزه به برتری یک نیم کره مغزی نسبت به دیگری در انجام برخی کارها اعتقاد دارند، تصور میکردند که میتوانند مناسبترین شغل برای جوانان را تعیین کرده و پارتنرهای مناسب آینده را با دقتی بالا نسبت به ایده قدیمی عشق با هم وصلت دهند. مراجعه به یک متخصص فرنولوژیست، همانند این است که امروزه فرد به دنبال مشاوره پیشگو، طالع بین یا ستاره شناسان باشد. متخصص فرنولوژیست کسی بود که ادعا میکرد به دانش ویژهای در مورد افراد دسترسی دارد. افراد ساده لوح مراجعهکننده نیز مستعد ادعاهای فرنولوژیستها بودند.
با این که ایدههای گال هواداران بسیاری را به دست آورد، اما از آغاز با انتقادهای قابل توجهی از دانشمندان و گروههای دیگر روبهرو شد. کلیسای کاتولیک معتقد بود که ناحیهای که او به عنوان ارگان دین و تعصبات مذهبی پیشنهاد کرده بود شرک و کفر محسوب میشود و در سال ۱۸۰۲ کتابهای منتشر شده وی به فهرست کتابهای ممنوعه اضافه شد.
عليرغم محبوبيت كوتاه مدت فرنولوژي، اما در نهايت به این حوزه با دید شبه علم مانند طالع بینی، شماربینی و کف بینی به آن نگریسته میشود. انتقادهای برخی از محققان شناخته شده در حوزه علوم اعصاب نقش مهمی در تغییر و معکوس شدن دیدگاههای محبوب فرنولوژی داشت.
در سال ۱۸۴۳، پیر فلورنز (Pierre Flourens) دریافت که فرض اساسی فرنولوژی که خطوط جمجمه شکل بافت زیرین خود یعنی مغز را نشان میدهد، اشتباه است. در کتاب Elementary Treatise on Human Physiology، فیزیولوژیست فرانسوی Magendie خلاصهای از دیدگاه خود را در رد فرنولوژی نوشته است.
فرنولوژی، شبه علم روزهای حاضر؛ مانند طالع بینی، کف بینی و کیمیاگری زمانهای گذشته بوده، وانمود میکند که انواع مختلف حافظه را در مغز محل یابی کرده است. اما تلاشهای آن صرفاً ادعایی بیش نبوده و هیچ مدرکی محکمی ندارد.
تاثیرات فرنولوژی
با این که فرنولوژی تا مدت طولانی به عنوان یک شبه علم شناخته میشد، اما در فیلد علوم اعصاب کمکهای شایانی کرده است. بسیاری از نظریههایی که گال تحت عنوان قوانین اساسی فرنولوژی به بیان و تکمیل آنها پرداخت، روزنهای مهم و جدید برای علم نوپای علوم اعصاب و آناتومی علوم اعصاب بودند. در واقع محققان بیشتر به مفهوم محلی سازی قشری علاقه مند شده بودند، ایدهای که پیشنهاد میکرد برخی از کارکردهای ذهنی در مناطق خاصی از مغز متمرکز شدهاند. گال کشف کرده بود که سیستم عصبی نخاع افراد یکسان و هموار نبوده و در ناحیه کمری و گردنی بزرگ شدگیهایی وجود دارد. او همچنین ریشههای اعصاب جمجمهای دوم، سوم، پنجم و ششم را توصیف کرد. علاوه بر این، از طریق کالبدشکافیهایی که خودش انجام میداد، گال توانست تفاوت بین ماده خاکستری و سفید مغز را توضیح دهد. او لوب پرهفرونتال را با مهارتهای زبانی و بیانی مرتبط میدانست.
در حالی که گال و دیگر متخصصان فرنولوژیست به اشتباه برآمدگی سر را مرتبط با شخصیت و تواناییهای فرد میدانستند، اما اعتقاد آنها مبنی بر ارتباط تواناییهای ذهنی مختلف با مناطق مختلف مغز امروزه نیز مورد تأیید دانشمندان است. نظریهها و اکتشافات گال این واقعیت را ثابت میکرد که مغز به عنوان یک ارگان به صورت یکپارچه عمل نمیکند، بلکه بخشهای مختلف دارد که هر یک به صورت جداگانه و منحصر به فرد در حال فعالیت هستند. روشهای مدرن پژوهشی به دانشمندان این امکان را داده است که از ابزارهای پیچیدهای مانند fMRI و PET اسکن استفاده کنند تا اطلاعات بیشتری در مورد محلی سازی عملکرد در مغز کسب کنند.