انتشار این مقاله


داستان‌های ناگفته: دغل‌بازی که دانشمندان را متقاعد کرد روح وجود دارد

کوتاه بود، ولی لرزه به تن آدمی می‌انداخت. در سال ۱۸۷۷، خبری پخش شد مبنی بر این که گروهی بین‌المللی از دانشمندان، اثبات تجربی بُعد چهارم فضایی، در ارواح مردگان را به چشم دیده و تأیید کرده‌اند.

کوتاه بود، ولی لرزه به تن آدمی می‌انداخت. در سال ۱۸۷۷، خبری پخش شد مبنی بر این که گروهی بین‌المللی از دانشمندان صاحب نام، اثبات تجربی بُعد چهارم فضایی، در ارواح مردگان را به چشم دیده و تأیید کرده‌اند.

وزنه‌های سنگینی از دانشگاه لایپزیگ آلمان حضور داشتند. ویلیام وبر، مخترع تلگراف الکترومغناطیسی، گوستاو فخنر، پیشگام سایکوفیزیک، ژوهان زولنر، مسئول اخترفیزیک دانشگاه، و ویلیام وونت، کسی که بعداً به او لقت “پدر روانشناسی تجربی” را دادند.

چگونه آن‌ها به چیزی که ما امروزه “واقعیت جایگزین” می‌گوئیم اعتقاد پیدا کردند؛ چیزی که هنوز هم بحث و جدل در آن هست. آن‌ها را یک مرد دغل‌باز آمریکایی اقناع کرده بود. مردی که کارش احضار ارواح بود و خودش را “دکتر” هنری اسلید (Henry Slade) می‌نامید. قابلیت او در اقناع و فریب نشان می‌دهد علم در قرن نوزدهم چقدر نوپا و آسیب‌پذیر بوده است. حتی چارلز داروین و آلفرد راسل والاس، پیشگامان نظریه‌ی تکامل نیز هر چند بر سبیل مخالفت، ولی در دایره‌ی بازی او افتاده بودند.


مقاله‌ی مرتبط: مردی که تلاش کرد روح انسان را وزن کند


سند آشکار از توانایی‌های اسلید، و بر اساس آن اثبات فراطبیعت، شامل یک سری از ۳۰ مورد جلسه‌ی احضار ارواح می‌شود. این جلسات در زمستان ۱۸۷۷ و بهار ۱۸۷۸ در دانشگاه لایپزیگ، و با حضور بهترین و درخشان‌ترین اعضای دانشگاه برگزار شده‌اند. زولنر به سرعت آن‌ها را به رشته‌ی تحریر در آورد و کتاب فیزیک متعالی (Transcendental Physics) را نوشت. با وجود این که او آن‌ها را “آزمایش” خواند، ولی در حقیقت چیزی جز اموری بی‌نظم نبودند. اسلید ادعا داشت که کنترل مستقیمی بر قدرتش ندارد. او در حالی که همیشه در فراهم کردن مستندات مورد خواست دانشمندان ناموفق بود، به ناگهان چیزی باورنکردنی و غیرعادی را رقم زد.

اولین باری که اسلید روی صاحب‌نامان لایپزیگ تأثیر گذاشت، زمانی بود که با یک حرکت دست خالی، عقربه‌ی قطب‌نما را تکان داد. بعد از این، داخل دایره‌ای نشست، دستانش را گرفت، و اشیای داخل اتاق را غیب و ظاهر کرد. گره‌های ناممکنی در طول طناب به وجود می‌آمد، چراغ‌ها سوسو می‌زدند. دفعات بعدی، آواهای تندی از سروصدا و موسیقی شنیده می‌شد. کتاب‌ها و اسباب و اثاثیه توسط نیرویی مرموز پرت می‌شدند.

در یکی از نشست‌ها، اسکرین تخت پشت سر اسلید دو نیم شد. فیزیک‌دانان محاسبه کردند که برای آن کار نیروی دو اسب لازم بود. سپس، کلماتی مرموز روی لوح سنگی که دانشمندان قسم خوردند اسلید آن را لمس نکرد، پدیدار شد: “قصد ما، آزار شما نیست”.

شاید آزمایش‌های زولنر را نتیجه‌ی ساده‌لوحی او بدانیم ولی محققان هنوز هم که هنوز است، در حال کشف راه‌هایی هستند که تردستی‌های جادویی و توهمات با آن‌ها ادراک و استدلال انسان را مختل می‌کنند. همچنین اسلید مردی مجاب‌گر بود. یک بار گزارشگری او را با “یک لبخند پیروزمندانه و شاید خوش‌چهره” توصیف کرد. او مرد نمایش و احضارکننده‌ی ارواح بود؛ مثل دارن براون در قرن هجدهم، البته با یک سبیل شیک و بدون محظوریت اخلاقی. او فرصتی طلایی به چنگ آورده بود. ملغمه‌ای از اعتقاد به روح در قدرت مطلق خود و جنبشی مسیحی با چاشنی مفاهیم علمی و شبه‎علمی. طرفداران باسابقه‌‌ای مثل آرتور کانن دویل، به پیشرفت‌های علم در زمینه‌ی نیروهای نامرئی مثل برق و مغناطیس اشاره می‌کردند و بر این باور بودند که احضارکنندگان ارواح می‌توانند شواهدی تجربی از بقای روح پس از مرگ در اختیار ما قرار دهند. شاید شخصیت فیلم‌های او، شرلوک هلمز، با این عقیده مخالفت می‌کرد!

شهرت اسلید به قبل از سفرش به لایپزیگ برمی‌گردد. زمانی که او تصمیم گرفت یک تور جهانی پیشگویی به همراه روح همسر مرحومش، آلسیندا، برگزار کند! در طول اجراها، او پیغام‌هایی را از “آلی” و دیگر ارواح، به صورت نوشته‌هایی روی لوح سنگی دریافت می‌کرد.

او در اولین توقف خود در لندن، به زیرکی از بازداشت به جرم کلاه‌برداری فرار کرد. محاکمه‌ی اسلید در پائیز ۱۸۷۶ جمعیت و رسانه‌های زیادی را به جلسه‌ی دادگاه کشاند. و چون آن زمان اعتقاد به ارواح با زبان انقلاب علمی همکاری داشت، ظهور او موجب اختلاف نظر نه در بین مردم، بلکه در میان جامعه‌ی علمی نیز گشت. داروین شخصاً هزینه‌های حقوقی را برای اعلام جرم در برابر اسلید پرداخته بود. برعکس، والاس که تحت تأثیر نمایش‌های اسلید قرار گرفته بود، در دفاع از او زبان گشود (البته بعداً زیاد به شهرت او صدمه نزد).


مقاله‌ی مرتبط: ساینتولوژی چیست؟


هیچ معجزه‌ای در کار نبود

از جان نویل ماسکلین شعبده‌باز خواسته شد تا نشان دهد که معجزات اسلید می‌تواند از راه شعبده‌بازی تکرار شود. اسلید از نشان دادن قدرت خود در دادگاه خودداری کرد؛ ظاهراً روح آن مرحومه از اقدامات اتخاذ شده در برابر همسرش ابراز نا امیدی کرده بود! وکیل اسلید، آقای مانتون، برای رد شهادت ماسکلین آماده شده بود. او ادعا کرد که چون این شعبده‌باز توانسته اثراتی شبیه معجزه به وجود بیاورد، دلیل نمی‌شود که موکلش هم از شعبده و تردستی استفاده کرده باشد.

از جان نویل ماسکلین شعبده‌باز خواسته شد تا نشان دهد که معجزات اسلید می‌تواند از راه شعبده‌بازی تکرار شود. (Chronicle/Alamy Stock Photo)

مقاله‌ی مرتبط: گونه‌ی روح؛ کشف نشانه‎هایی از اجداد ناشناخته‌ی انسان‌ها در آب دهان!


بعداً در دادگاه، مانتون قاضی را دعوت کرد تا اسلید را در نور انقلابی‌های علم ببیند. اگر دادگاه اسلید را به حرف زدن با مردگان محکوم می‌کرد، دیگر چه تفاوتی با کلیسا داشت که گالیله را به جرم گفتن این که زمین به دور خوشید می‌گردد، زندانی کرده بود. او هشدار داد “چیزی که امروز خنده‌دار است، شاید فردا روزی به طریقه‌ی دیگری به آن نگریسته شود”. ولی حرف‌های وکیل در محضر قاضی خریدار نداشت و او اسلید را به خاطر استفاده از “مهارت ظریف، روش‌ها، یا تجهیزاتی، به‌وسیله‌ی کف‌بینی یا هر چیز دیگر برای اغفال و سوءاستفاده از تعهد هر کدام از شهروندان بریتانیا” به کار سخت و سه ماه زندان محکوم کرد. ولی او خوش‌شانس بود. این حکم اشکال قضایی داشت و او فرصت فرار از انگلستان را پیدا کرد. پس از آن بود که اسلید با زولنر و همکارانش آشنا شد.

زولنر به این باور رسید که معجزات اسلید نمایانگر شواهد تجربی از به‌اصطلاح بُعد نادیدنی چهارم از فضاست. او در کتاب فیزیک متعالی خود این گونه نظریه‌پردازی کرد که ارواح مردگان، در این بعد ساکن هستند. برای اثبات آن هم به “معجزات” فراوان اسلید اشاره می‌کرد: برای مثال، اشیایی که ناپدید می‌شوند، در واقع ناپدید نشده‌اند؛ بلکه به بعد چهارم انتقال یافته‌اند. این توجیه فیزیکی ظریفی بود، ولی کاملاً وابسته بود به دید زولنر از اسلید: یک مرد متشخص صادق!

از همه‌ی آن دانشمندانی که کارهای اسلید را در لایپزیگ دیده بودند، فقط یک نفر به طور عمومی به او اتهام کذب زد. یکی از تازه‌ترین اعضای دانشکده، ویلیام وونت. به دنبال انتشار نتایج اولیه‌ی زولنر، وونت یادداشتی با عنوان “اعتقاد به روح به عنوان یک مسأله‌ی علمی” در Popular Science Monthly نوشت و از تفاسیری که از جلسات احضار ارواح شده انتقاد کرد. پیشنهاد او این بود که شاید بهتر باشد آن‌ها را به تردستی و شعبده نسبت بدهیم، تا علم.

یکی از نظریات این بود که اشیا ناپدید نمی‌شوند، بلکه به بعد چهارم انتقال می‌یابند.

در حالی که زولنر ادعا می‌کرد دانشمندان بهترین مرجع برای ارزیابی اسلید هستند؛ چون آن‌ها مشاهده‌گران تجربی آموزش‌دیده‌ای می‌باشند. در مقابل، وونت بر این باور بود که شاید این گونه باشد، ولی در تشخیص فریب چطور! وونت نوشت که غیر دانشمندان نیز “ندرتاً از یاد می‌برند که آستین کت شعبده‌باز را بررسی کنند” ولی ما چطور! اصلا به فکر آهنربا نیافتادید؟ زولنر در نامه‌ای برای وونت با او مخالفت کرد و پیشنهاد داد که او به خاطر افترا بستن دستگیر خواهد شد. او همچنین فرضیه‌سازی کرد که نیروهای مغناطیسی اطراف اسلید شاید عقل وونت را زایل کرده باشد.

نه وونت زندانی شد، و نه کارهای زولنر با اسلید در جامعه‌ی علمی مورد قبول قرار گرفت. زولنر یک روز سر صبحانه بر اثر سکته‌ی مغزی در ۴۷ سالگی درگذشت. اگر در یادها مانده باشد، به خاطر کارهایش در زمینه‌ی توهمات بینایی است و نه همان طور که خودش امیدوار بود، به خاطر حل راز حیات ابدی. وونت پس از مرگ زولنر با بودجه‌ی او، اولین آزمایشگاه رسمی روانشناسی تجربی در جهان را تأسیس کرد.

میراث اسلید چه بود؟ در سال ۱۸۸۵، کمیسیونی متشکل از شعبده‌بازان و دانشمندان از دانشگاه پنسیلوانیا با شاهدان مصاحبه و حتی از خود اسلید پرسش کردند. نتیجه‌گیری این بود که نمایش‌های او “آنقدر به کلاه‌برداری و فریب نزدیک اند که سخت بتوان از آن‌ها تمییز داد”. اسلید باز هم سفر کرد، حتی مدتی بعد با نام مستعار به انگلستان بازگشت، ولی دیگر هیچ وقت آن شهرت یا بدنامی که قبلاً در لندن یا لایپزیگ کسب کرده بود را به دست نیاورد. بعداً رابطه‌ی قوی او با ارواح با الکلی شدنش بهتر هم شد. سال ۱۹۰۵ او در آسایشگاهی در میشیگان از دنیا رفت. چهار روز بعد، روزنامه‌ی نیویورک تایمز مقاله‌ای درباره‌ی او نوشت با این مضمون که “اسلید هنوز از جمع مردگان برنگشته است“.

علی تقی‌زاده


نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید