طبق مطالعه جدید در دانشگاه Bristol، برخی نوجوانان که درکودکی مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند میتوانند در ریسک بالاتر افسردگی ادامه دارناشی از ترکیبی از عوامل ژنتیکی ومحیطی باشند.
محققان میخواستند دریابند که کدام عوامل در افسردگی جوانان بین سنین۱۰ و ۲۴ تاثیر گذار می باشند و چرا برخی افراد به عوامل ریسک مثل قلدری، افسردگی پس از زایمان، اضطراب زودرس کودکی، و خشونت خانگی عکس العمل های متفاوت نشان دادند.
با استفاده از پرسشنامههای مفصل خلق و احساسات و اطلاعات ژنتیکی از ۳۳۲۵ نوجوانی که بخشی از مطالعه دهه ۹۰ دانشگاه Bristol هستند، به همراه شواهد و مدارک بدست آمده در مورد این عوامل ریسک در نه مرحله از زمان محققان دریافتند که تجربه قلدری (آزار و اذیت) دوران کودکی با خط سیرهای افسردگی که در سنین پایین اتفاق می افتند قویا مرتبط می باشد. کودکانی که به نشان دادن افسردگی بالا در بزرگسالی ادامه دادند نیز به احتمال زیاد دارای پتانسیل های ژنتیکی برای افسردگی و دارای مادر با افسردگی پس از زایمان بودند. با این حال، کودکانی که مورد قلدری (آزار و اذیت) قرار گرفته بودند ولی پتانسیل ژنتیکی برای افسردگی نداشتند، علائم افسردگی سبکتری را در گذر به نوجوانی از خود نشان دادند.
Alex Kwong دانشجوی دکتری دانشگاه Bristol در این مورد می گوید:” اگرچه ما میدانیم افسردگی میتواند در وهله اول در طی سالهای نوجوانی بوجودآید، ما نمیدانیم که چگونه عوامل ریسک در طی زمان باعث تغییرات می شد. ما قادر به آزمودن روابط میان قویترین عوامل ریسک همانند قلدری و افسردگی مادرزادی بودیم، همچنین عواملی مثل پتانسیل ژنتیکی در چندین نقطه از مراحل زندگی بودیم.”
” این مهم است که ما میدانیم اگر برخی کودکان در ریسک بالاتری از افسردگی پس از مدت طولانی از تجربه هر نوع قلدری (آزار و اذیت) در دوران کودکی می باشند. مطالعه ما به این نتیجه رسید که نوجوانانی که در کودکی تحت قلدری (مورد آزار و اذیت) قرار گرفتند، هشت برابر بیشتر احتمال تجربه افسردگی محدود به دوران کودکی را داشتند. با این حال، برخی از این کودکان الگوهای متنوعتری از افسردگی را که در بزرگسالی نیز ادامه داشت از خود نشان دادند و این گروه از کودکان دارای پتانسیل ژنتیکی و ریسک خانوادگی نیزبودند.”
” با این حال، فقط به خاطر اینکه فردی دارای پتانسیل ژنتیکی افسردگی است به این معنی نیست که سرنوشت آنها بایستی به افسردگی ختم شود. مسیرهای پیچیده ای وجود دارند که ما هنوز آنها را بطور کامل نفهمیدهایم و نیاز به تحقیقات بیشتری است.”
” قدمهای بعدی باید به بررسی عوامل ریسکهای ژنتیکی و محیطی برای کمک به فهمیدن این رابطه پیچیده که نهایتا تاثیر گذار در پیشگیری و بوجود آوردن راهبردهای سازگاری برای (ارائه) خدمات سلامتی و آموزشی جامعه خواهد شد، ادامه دهد.”
دکتر Rebecca Pearson مدرس در اپیدیمولوژی روانپزشکی در دانشگاه Bristol اضافه می کند:” نتایج میتوانند به ما در شناسایی اینکه کدام گروه از کودکان بیشتر احتمال دارد در بزرگسالی از علائم پیشرونده افسردگی رنج ببرند و کدام کودکان طی نوجوانی بهبود خواهند یافت، کمک کنند. بعنوان مثال، نتایج پیشنهاد میدهند که کودکان با عوامل ریسک چندگانه ( شامل تاریخچه خانوادگی و تجربه آزار و اذیت) بایستی برای مداخلات زودهنگام هدف قرار داده شوند، اما هنگامیکه عامل ریسک فقط داشتن تجربه آزار و اذیت باشد، احتمال اینکه علائم افسردگی ادامه دار نباشد، وجود دارد.”
Karen Black، مدیر ارشد اجرایی Bristol’s Off the Record اضافه می کند:” ما ترکیب متنوعی از افراد جوان نیازمند طیفی از نیازها، اغلب افسردگی و اضطراب، را مشاهده میکنیم. فهمیدن برخی از این عوامل که این را تحت تاثیر قرار میدهند بیشتر به ما در شکل دادن خدمات برای پیشنهاد به افراد جوان کمک خواهد کرد. من همچنین امیدوارم که مطالعاتی همانند این مطالعات در تغییر جهت سیاستها و هزینه کردن در این راهها کمک خواهند کرد تا ما به سر منشاء این موضوعات که می دانیم بر سلامت روانی از جمله تحصیلات و (روابط) خانوادگی تاثیر گذار می باشند، و به ایده ال خود که پیشگیری بهتر از درمان است برسیم.”