انتشار این مقاله


روایت مغز: مطالعه‌ی درمان دمانس پارالیتیک

گرما درمانی یا پیروتراپی روش درمانی است که در آن با القای گرما و افزایش درجه حرارت بدن یا حفظ دمای بالای بدن که در اثر مواردی مانند تب ایجاد شده است، بیمار روند درمانی را طی می‌کند. در این روش، دمای بدن نهایتاً در دمای ۴۱ درجه سانتیگراد یا ۱۰۵ درجه فارنهایت حفظ می‌شود. […]

گرما درمانی یا پیروتراپی روش درمانی است که در آن با القای گرما و افزایش درجه حرارت بدن یا حفظ دمای بالای بدن که در اثر مواردی مانند تب ایجاد شده است، بیمار روند درمانی را طی می‌کند. در این روش، دمای بدن نهایتاً در دمای ۴۱ درجه سانتیگراد یا ۱۰۵ درجه فارنهایت حفظ می‌شود. گرما درمانی در نیمه اول قرن بیستم شهرت بسیاری پیدا کرد و برای بسیاری از بیماران این روش درمان پیاده شد. برای افزایش دمای بدن، راه‌های مختلفی وجود دارد، به عنوان مثال استفاده از حمام‌های گرم، هوای گرم یا پتو‌های برقی. یکی از معروف‌ترین مثال‌های گرما درمانی درمان با استفاده از تب القای شده توسط بیماری مالاریا است، که برای درمان سیفلیس استفاده شد. یولیوس واگنر-یاورگ (Julius Wagner-Jauregg)، به پاس کشف این روش در سال ۱۹۲۷ برنده جایزه نوبل پزشکی شد.

در طول تاریخ پر فراز و نشیب روان پزشکی، تنها سه جایزه نوبل پزشکی به پژوهشگران این حوزه عطا شده است. اولین جایزه در سال ۱۹۲۷ به یولیوس واگنر-یاورگ به پاس کشفیاتی که در مورد درمان نوروسیفیلیس یا دمانس پارالیتیک با استفاده از بیماری مالاریا انجام داد، اهدا شد. دومین جایزه در سال ۱۹۴۹ به اگاس مونیز (Egas Moniz)، مخترع روش لوبوتومی اعطا شد و آخرین جایزه به پژوهشگران حوزه روان پزشکی، در سال ۲۰۰۲ به اریک کندال (Eric Kandel) روان پزشک اعصاب به دلیل کشف مکانیسم حافظه تعلق گرفت.

یولیوس واگنر-یاورگ

یولیوس واگنر-یاورگ در سال ۱۸۵۷ در شهر ولس (Wels) اتریش به دنیا آمد. او در سال ۱۸۷۴ تحصیلات خود را در رشته پزشکی در دانشگاه وین آغاز کرد. از سال ۱۸۷۴ تا ۱۸۸۰ تحت نظر سالومون استریکر (Salomon Stricker)، در انستیتوی آسیب شناسی عمومی و تجربی تحصیلات خود را ادامه داد و در پایان این دوره، با ارائه پایان نامه خود در مورد علت وعملکرد قلب* مدرک خود را دریافت کرد. پس از ترک موسسه در سال ۱۸۸۲، کار با حیوانات آزمایشگاهی و کارهای تجربی را آغاز کرد.

پس از این که مدت کوتاهی در دپارتمان بیماری‌های داخلی تحت نظر بامبرگر (Bamberger) مشغول شد، کار به عنوان دستیار در کلینیک روانپزشکی لیدسدورف (Leidesdorf) را در سال ۱۸۸۳ پذیرفت. او پیش از این هیچ تجربه‌ای در مورد کار در حوزه روان پزشکی را نداشت. در سال ۱۸۸۷ پس از بیماری لیدسدورف، واگنر مسئولیت کلینیک را به عهده گرفت. در سال ۱۸۸۹ عنوان مسند استادی فوق العاده* در دانشکده پزشکی دانشگاه گراس (Graz) و جانشین Krafft-Ebing را پذیرفت و به عنوان مدیر کلینیک عصبی و روانی منصوب شد. در این دوره او تحقیقات خود را در مورد ارتباط بین گواتر و کرتینیسم آغاز کرد و به توصیه او، دولت، فروش نمک‌های یددار را در تمامی مناطق، به خصوص در مناطقی که شیوع گواتر بیشتر بود، آغاز کرد.

یولیوس واگنر-یاورگ

بیشترین شهرت او به واسطه تحقیقات علمی بود که برای کشف درمان بیماری‌های روانی با استفاده از افزایش دمای بدن و تب انجام داده بود. او از سال ۱۸۸۷ به طور پیوسته تأثیر تب بر روی درمان بیماری‌های روانی را مورد بررسی قرار داده بود اما پس از عدم کسب موفقیت چشمگیر در استفاده از آنتی ژن توبرکولین و سایر روش‌های مشابه، در سال ۱۹۱۷ به تلقیح مالاریا روی آورد. با موفقیت این روش، او را در سال ۱۹۲۷ برنده‌ی جایزه نوبل شد.

واگنر همچنین در حوزه پزشکی قانونی و حقوق قانونی بیماران مبتلا به جنون نیز تاثیرات زیادی داشته است. او در تدوین قانون شهادت* در افراد مبتلا به جنون تلاش‌های زیادی کرده است به طوری که به پاس خدمات خود در حیطه پزشکی قانونی، دیپلم افتخاری دکترای حقوق را دریافت کرد. قوانین تدوین شده توسط واگنر هنوز هم در اتریش اجرا می‌شود.

واگنر فعالیت‌های خود را پس از بازنشستگی از پست خود در اشتاینهاف (Steinhof) در سال ۱۹۲۸ نیز ادامه داده و تا زمان مرگش در ۱۹۴۰ حدود ۸۰ مقاله علمی را منتشر کرد.

مطالعات یولیوس واگنر-یاورگ

همان طور که اشاره شد، اولین کارهای واگنر در حیطه روان پزشکی، در سال ۱۸۸۳ در کلینیک روان پزشکی تیمارستان اتریش آغاز شد. در این کلینیک واگنر بیماران بسیاری در اختیار داشت که هر یک از بیماری‌های روانی خاصی رنج می‌بردند، با این حال، به علت امکانات کم، منابع ناكافی و عدم علاقه همكاران وگنر، تحقیقاتش درباره درمان بیماران بسیار محدود بود. در این دوره او با تحقیق بر روی آناتومی مغز و وزیت مرتب بیماران بستری شده مقالاتی را در مورد فلج و آسیب‌های وارد به نخاع منتشر کرد.

در همین دوره او متوجه مورد عجیبی شد. یکی از بیماران خانمی که به سایکوز شدید مبتلا بود، پس از ابتلا به بیماری باد سرخ و پشت سر گذاشتن دوره حملات بیماری، بهبود یافته بود. باد سرخ بیماری باکتریایی پوستی است که با تب بالا همراه است. در سال ۱۸۸۷ وگنر مقاله‌ای را با عنوان تاثیر بیماری‌های تب دار بر روی سایکوز (On the Effect of Feverish Disease on Psychoses ) منتشر کرد اما تا سال ۱۹۱۷ فرصتی فراهم نشد که بتواند به طور رسمی بر روی تاثیر تب بالا بر بدن و درمان بیماران روان پریش کار کند. تجربیات گذشته او و مهارت و آموزشی که در زمینه پاتوفیزیولوژی بیماری‌ها دیده بود، او را مجاب می‌کرد که برخی از بیماری‌های روان پریش علت بیولوژیکی دارند و پس باید بتوان بر این اساس، درمان و داروهای مناسب را تولید کرد.

یکی از انواع بیماری‌های سایکوز نوروسیفیلیس یا سیفلیس عصبی است که در مرحله سوم بیماری سیفیلیس ظهور می‌کند. به این بیماری بیماری قرن نیز می‌گویند؛ زیرا نرخ ابتلا به آن در قرن ۱۹ به صورت صعودی افزایش یافت به طوری که تقریباً ۵ تا ۱۰ درصد کل پذیرش‌های روان پزشکی پیش از سال ۱۹۴۵ به نوروسیفیلیس اختصاص داشت. این بیماری بیشتر در مردان قشر متوسط جامعه آن زمان بروز می‌یافت. نوروسیفلیس بیماری ترسناک و کشنده‌ای بود که با علائمی مانند توهم‌های بزرگ*، فلج و زوال عقل ظاهر می‌شد. در آن زمان نوروسیفیلیس و دمانس پارالیتیک به صورت مترادف به جای هم استفاده می‌شدند؛ دمانس پارالیتیک به بروز جنون در مرحله نهایی سفلیس اشاره داشت اما سیفلیس عصبی علائم دیگری از جمله آسیب‌های نخاعی و آتاکسی را نیز شامل می‌شد.

واگنر-یاورگ در سال ۱۸۸۷ در آزمایش‌های مقدماتی خود، باکتری‌های استرپتوکوک بیمار مبتلا به باد سرخ را جدا کرده به چندین تن از بیماران روان پریش خود تلقیح کرد اما نتیجه‌ای که بتوان به آن استناد کرد را نتوانست کسب کند. زمانی که رابرت کخ توانست عصاره‌ای از باسیل‌های سل را تحت عنوان آنتی ژن توبرکولین برای درمان بیماری سل* استخراج کند، واگنر به این فکر افتاد که این بار با استفاده از توبرکولین آزمایشات خود را تکرار کند. او دریافت که می‌توان با استفاده از توبرکولین به صورت مصنوعی در فرد بیمار تب القا کرد و با این کار توانست دو نفر از بیماران مبتلا به جنون خود را درمان کند.

واگنر متوجه شد كه آزمایشات وی با استفاده از سل به ویژه در بیماران مبتلا به دمانس پارالیتیک مؤثر بوده است و بین سال‌های ۱۹۰۰ تا ۱۹۰۱، همراه با دستیارش، الكساندر پیلکز (Alexander Pilcz) با انجام یک مطالعه مقایسه‌ای بین ۶۹ فرد درمان شده با توبرکولین و ۶۹ فرد گروه کنترل پی برد که تعداد بیماران بهبود یافته در گروه درمان شده با توبرکولین بیشتر از افراد گروه کنترل هستند. جالب اینجاست که این روش درمانی برای بیمارانی که بیشترین واکنش را نسبت به دارو نشان داده بودند، مؤثرتر بود. واگنر نتایج خود را در سال ۱۹۰۹ در شانزدهمین کنگره بین المللی پزشکی در بوداپست ارائه داد اما مستندات او با شک و تردید‌های بسیار روبرو شد. با این حال، به دنبال گزارشاتی که از خطرات ناشی از استفاده از توبرکولین به دست آمده بود، واگنر آزمایشات خود را در این زمینه متوقف کرد و سال‌های پیش روی خود را به پیشرفت حرفه‌ای خود اختصاص داد و به عنوان استاد روان پزشکی در دانشگاه وین و مدیر اولین کلینیک روانپزشکی در وین جنوبی* را منصوب شد.

با کشف تاثیر داروی کوئینین در درمان مالاریا، واگنر-یاورگ تصمیم گرفت آزمایش‌های خود را با استفاده از انگل مالاریا و تب حاصل از آن از سر بگیرد. او فکر می‌کرد که شاید تب حاصل از توبرکولین یا باد سرخ به اندازه کافی قوی و بالا نبوده است و پایان جنگ جهانی اول فرصتی مهمی را برای او فراهم کرد تا فرضیه خود را در مورد تأثیر تب در درمان سایکوز بیازماید. داروی سالوارسانی که پل ارلیچ برای درمان سیفلیس معرفی کرده بود، در پیشرفته‌ترین اشکال بیماری که سیستم عصبی درگیر می‌شد، موثر نبود. این مورد نیز او را بیشتر تشویق می‌کرد که بررسی تاثیر مالاریا بپردازد و از طرفی باعث شد تا کشفیاتش در خصوص استفاده از مالاریا برای درمان بیماران مورد توجه قرار بگیرد.

در ۱۴ ژوئن ۱۹۱۷، واگنر سربازی را پیدا کرد که از بیماری مالاریا سه روزه* رنج می‌برد. واگنر هنگام حملات مالاریا از سرباز خون گرفته و سپس به صورت زیر جلدی خون را به ناحیه بین دو شانه ۹ تن از بیماران مبتلا به دمانس پارالیتیک تزریق کرد. سپس از خون این بیماران برای تلقیح انگل در گروه جدیدی از بیماران مبتلا به دمانس پارالیتیک استفاده کرد. از میان نه نفر مورد آزمایش، یک نفر فوت کرده، دو نفر به تیمارستان فرستاده شدند و شش نفر بهبودی چشمگیری را نشان دادند. با این حال، چهار مورد از این شش نفر بهبود یافته پس از گذشت مدتی دچار عود بیماری شدند. با این وجود، دو بیمار باقیمانده بهبودی کامل یافتند. در سال ۱۹۱۸ واگنر گزارش داد که ۶۷٪ از افراد مبتلا به فلج پارالیتیک که درمان او را دریافت کرده بودند، علائم بهبودی را نشان می‌دهند. پس از گذشت ۷ الی ۱۲ روز از شروع دوره تب، به بیماران کوئینین بیس فسفات و نئوسالوارسان که در آن زمان به ترتیب داروهای مالاریا و سفلیس بودند، داده می‌شد.

راهبرد درمانی که واگنر برای معالجه بیماران انجام داده بود از نظر برخی از منتقدان بسیار غیر اخلاقی بود. اما با به دست آمدن نتایج زیر او مشتاق شد تا پژوهش‌های خود را ادامه دهد. در اواخر سال ۱۹۲۱، واگنر مقاله‌ای را منتشر کرد که گزارش می داد با آزمایش مالاریا در بیش از ۲۰۰ بیمار روان پریش، ۵۰ نفر به اندازه کافی بهبود یافته‌اند به طوری توانستند به زندگی عادی خود بازگردند. او اظهار داشت كه از با استفاده از مالاریا به عنوان راهکار درمانی، می‌توان قبل از شروع دوره شدید فلج *سیفلیس بیماران را درمان کرد. با این که ایده او در ابتدا در محافل پزشکی دنیا پذیرفته نشد اما باعث کسب اولین جایزه نوبل در حوزه روان پزشکی شد و احساس مجازات بیمار که بر حوزه روان پزشکی احاطه داشت را از بین برد.

به زودی درمان با مالاریا به عنوان یک معجزه درمانی شناخته شد و کم کم در سرتاسر اروپا و آمریکای شمالی گسترش یافت. بین سال‌های ۱۹۱۷ تا زمان ظهور پنی سیلین در دهه ۱۹۴۰، ده‌ها هزار نفر از بیماران مبتلا به سفلیس با عفونت القایی مالاریا درمان شدند. البته باید اشاره کرد که درمان با تب خطرات مخصوص به خود را داشت. آمار مرگ و میر بسته به شدت بیماری حدود ۲ الی ۱۳ درصد بود. با این حال به طور کلی بسته به اقئامات حمایتی انجام گرفته در بیمارستان و مرحله بیماری، در ۱۵ الی ۴۰ درصد موارد بیماری درمان و در بیش از ۵۰٪ موارد شرایط بیمار بهبود می‌یافت. مکانیسم دقیق کارکرد این روش به درستی شناخته نشده است اما گمان می‌رود تب‌های بالا با افزایش قدرت و کمک به سیستم ایمنی بیماران باعث مقابله آن‌ها با باکتری می‌شود.

نیک وایت (Nick White)، استاد درمان گرمسیری در دانشگاه ماهیدول (Mahidol) در بانکوک و استاد دانشگاه آکسفورد معتقد است که در آن زمان در کلینیک‌های مختلف از انگل‌های مختلف استفاده می‌شد و پس از چند اشتباه خطرناک و استفاده از سویه پلاسمودیوم فالسیپاروم (Plasmodium falciparum)، که سویه کشنده‌تر بود، بیشتر بیماران با سویه ویواکس (vivax) در انگلستان درمان شدند. علاوه بر این یکی از نگرانی‌های واگنر-یاورگ در روش درمان با مالاریا در مورد روش‌های مختلف تلقیح مالاریا بود. او باور داشت كه روش مطلوب، تلقیح پلاسمودیوم به صورت زیر جلدی است. با این حال، در ایالات متحده و انگلیس، روان پزشکان از پشه‌های آنوفلی که حامل انگل بودند استفاده می‌کردند و اگر به هر علتی جمعیت پشه‌ها کنترل نمی‌شدند، امکان داشت تا فاجعه‌ای انسانی به بار آید.

واکنش بین المللی به درمان نوروسیفیلیس با استفاده از مالاریا خیره کننده بود. تعداد مقالات چاپ شده در مورد درمان با مالاریا تا پیش از سال ۱۹۲۷ کمتر از پنج مورد بود اما در عرض دو سال به ۱۶۰ مورد رسید و سپس با کشف پنیسیلین کاهش یافت. بررسی آماری از ۳۵ مطالعه انجام شده توسط ۱۹۲۶ محقق، نشان می‌دهد که ۲۷.۵ درصد به بهبودی کامل دست یافتند، ۵/۲۶ درصد بهبودی جزئی نشان دادند و ۴۶ درصد هیچ تغییری نکرده یا فوت نمودند.

پاول اولاری (Paul O’Leary) استاد دانشگاه در روچستر، مینسوتا، که بین سال‌های ۱۹۲۴ و ۱۹۲۶ گزارشاتی را در مورد استفاده از مالاریا برای درمان سایکوز انجام داده بود، معتقد بود که در صورتی که شرایط کلی بیمار مناسب باشد، این روش می‌تواند در حال حاضر بهترین درمان برای بیماران مبتلا به دمانس پارالیتیک باشد.

باید اشاره کرد که درمان مالاریایی که واگنر استفاده کرد اولین نوع از گرما درمانی محسوب نمی‌شود. تکنیک تب درمانی در متون یونانیان باستان به عنوان با نام پیروتراپی (pyrotherapy) یاد می‌شود. پزشکان اولیه مانند گالن، بقراط و پینل اظهار داشتند که بیماری‌های قدیمی و پیشین بیماران در برخی شرایط بعد از ابتلا به بیماری که با بروز تب همراه است،  درمان می‌شود. علاوه بر مالاریا از بیماری‌های عفونی دیگر از قبیل حصبه، باد سرخ، اگزنتماتات حاد و وبا نیز که با دوره‌های تب متناوب همراه بودند نیز استفاده می‌شد. اگرچه همه این بیماری‌ها در درمان بیماری‌های روان پزشکی مؤثر نبودند.

با وجود پیشینه تاریخی استفاده از تب در درمان بیماری‌ها، اما تا سال ۱۸۷۶ از این روش در متون علمی نامی به میان نیامد. در این سال‌ها الکساندر روزنبلوم (Alexander Rosenblum) پزشک اهل اودسا (Odessa) روسیه با القای تب حاصل از بیماری‌های عفونی گزارش کرد كه ۱۱ نفر از ۲۲ بیمار روان پریش‌اش پس از معالجه با این روش درمان شدند. در برخی منابع نیز با استناد به نتایج روزنبلوم، در ۸ نفر از بیماران بهبودی کامل و در ۸ نفر دیگر نیز پیشرفت زیادی در بیماری روانی افراد مشاهده شد. با این حال، این کشف وی توجه زیادی را به خود جلب نکرد زیرا نتایج گزارش او در یک ژورنال بی نام و نشان منتشر شده بود.

در سال ۱۹۳۵، واگنر در کنگره بین المللی مغز و اعصاب در لندن، تصدیق کرد که مطالعه آزمایش روزنبلوم او را در مورد تصمیمش درباره آزمایش القای تب در بیماران مطمئن کرد. در سال ۱۹۴۳، زاکون S.J. Zakon) به همراه همکارش نیمن (C.A. Neymann) در دانشگاه شمال غربی، مقاله روزنبلوم را به انگلیسی ترجمه کرده و اظهار داشت که روزنبلوم اولین کسی بوده است که اثرات درمانی تب برخی از بیماری‌ها بخصوص بیماری‌های حصبه و مالاریا را بر روی بیماران روان پریش نشان داده است. با ابن حال استاد نورولوژی والتر بروتچ (Walter L. Bruetsch) و خود واگنر معتقد بدند که روزنبلوم با هدف درمان بیماران، اقدام به تلقیح عامل تب زا در بدن بیماران نکرده است بلکه تنها به گزارش موارد مشاهده شده اکتفا نموده است.  

با ارائه مطالعات وگنر بر روی استفاده ترکیبی از تب ناشی از بیماری مالاریا، کوئینین و داروهای ضد سیفیلیس مانند سالوارسان، روان پزشکی توانست خود را از سایه سایر حوزه‌های پزشکی بیرون بکشد. با این که  ایده آلوده کردن فرد بیماری به یک بیماری و پاتوژن شناخته شده غیر اخلاقی به نظر می‌رسد اما روش او انقلابی و پیشرفت بزرگی در حوزه توسعه درمان‌های دارویی بیماری‌های روانی پدید آورد. با این درمان برخی از بیماران می‌توانستند به زندگی عادی خود بازگردند. این کشف نشان داد که بیماری‌های سایکوز می‌توانند منشا بیولوژیکی داشته و درمان شوند.

فریما فرهنگی


نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید