انتشار این مقاله


پیرترین کمک‌پیشخدمت دنیا

داستانی کوتاه با جنبه‌های روان‌شناختی. در طول ۳۱ سال سابقۀ کارش در بخش جذب سرمایۀ دانشگاه، هارولد (Harold) از یک هماهنگ‌کنندۀ ساده به نائب‌رئیس بخش منابع انسانی ترفیع درجه یافته بود. چند روز پس از ۷۰امین سالگرد تولد هارولد، رئیسش وی را به دفتر خود خواند. – هارولد، گفتن این حرف خیلی سخت است، ولی […]

داستانی کوتاه با جنبه‌های روان‌شناختی.

در طول ۳۱ سال سابقۀ کارش در بخش جذب سرمایۀ دانشگاه، هارولد (Harold) از یک هماهنگ‌کنندۀ ساده به نائب‌رئیس بخش منابع انسانی ترفیع درجه یافته بود.

چند روز پس از ۷۰امین سالگرد تولد هارولد، رئیسش وی را به دفتر خود خواند.
– هارولد، گفتن این حرف خیلی سخت است، ولی ما مجبوریم که عذرت را بخواهیم. ما می‌توانیم یک نائب‌رئیس ماهرتر (جوان‌تر) را با هزینۀ کم‌تر استخدام نماییم که باعث جمع‌آوری سرمایۀ بیشتر برای [اجرای] برنامه‌ها و در نتیجۀ گزارش مخارج اداری پایین‌تر می‌شود؛ که [این استراتژی] کلیدِ جذب کمک‌های مالی بیشتر است.
[هارولد با یادآوری خطی از “مرگ فروشنده” پاسخ می‌دهد]
– شما پرتقال را خورده‌اید. هم‌اکنون هم پوستش را دور می‌اندازید. من میوه نیستم!
[اشک در چشمان رئیس حلقه می‌زند؛ اما خود را نمی‌بازد]
– متأسفم. من خیلی متأسفم.

همسر هارولد کاملاً از او حمایت می‌کرد … تا یک ماه البته. ولی هارولد نمی‌خواست به دنبال شغل دیگری باشد. از همین رو در خانه‌اش نشست – خانه‌ای که هم‌اکنون خطر از دست دادنش وجود داشت – و خورد … نوشید … و دود کرد؛ دود باعث شد بیشتر بخورد و کم‌تر در بند دنیا باشد.

تا این که همسرش وی را در لفافه تهدید کرد.
– کار پیدا کن، وگرنه … .
[هارولد عصبانی می‌شود]
– پس “در ثروت، یا در تنگ‌دستی” کجا رفت؟ (بخشی از سوگند‌های ازدواج)
ولی او می‌ترسید؛ بنابراین فوراً به خیابان تجاری نزدیک خانه رفت. نیاز به یک کمک‌پیشخدمت در یک رستوران زنجیره‌ای، تنها آگهی تقاضای نیروی کاری بود که روی پنجرۀ یک فروشگاه به چشم می‌خورد. پی‌اش را گرفت.

[در رستوران]
مدیر قانوناً حق صحبت در رابطه با سن وی (هارولد) را نداشت، ولی با این حال تعجب می‌کرد از این‌که آقایی ۷۰ ساله و این‌چنین خوش‌لباس می‌خواهد به عنوان یک کمک‌پیشخدمت مشغول به کار شود؛ بنابراین پرسید:
– چرا این شغل را می‌خواهی؟
[هارولد صادقانه پاسخ می‌دهد]
– اگر به سرعت شغلی برای خود دست‌و‌پا نکنم همسرم مرا ترک خواهد نمود.
[هارولد استخدام می‌شود و می‌گوید]
– شاید باید اسمم را در کتاب رکوردهای جهانی گینس ثبت کنم؛ پیرترین کمک‌پیشخدمت دنیا.

هارولد به سوژۀ صحبت‌های طعنه‌آمیز مشتریان تبدیل شده بود و هر از گاهی پذیرای نیشخند می‌شد، اما عمدتاً این نگاه‌ها و صحبت‌های تحسین‌آمیز بود که به سمت وی می‌رسید. مدیر حتی متوجه افزایش تعداد مشتریان مسن شده بود. پس از مدتی هارولد ترفیع گرفت و پیشخدمت (گارسون) شد؛ و مدیر هم – با وجود غیرقانونی بودن در نظر گرفتن سن‌و‌سال متقاضی – یک فرد مسن را به عنوان کمک‌پیشخدمت جدید استخدام نمود.

اما جالب‌تر از همه این بود که هارولد شغل گارسونی را بیش از نائب‌رئیس [فلان بخش] بودن دوست می‌داشت. هیچ‌گونه کاغذبازی اداری در کار نبود و او می‌توانست به خوبی با تمام مشتریان ارتباط برقرار کند، چیزی که در شغل قبلی خود مشاهده نکرده بود. و از آن‌جایی که هارولد در روابط (مکالمات) خود با مشتریان هوشمندانه‌تر از یک پیشخدمت معمولی عمل می‌کرد؛ اغلب انعام بسیار خوبی نیز دریافت می‌نمود. چنان‌که در اولین سالش توانست ۹۰ هزار دلار جمع کند.

به دلیل سرپا بودن‌های بلندمدت، کم‌کم درد کمر و پا سراغ هارولد آمد؛ ولی وی خوش‌شانس بود. مدیر رستوران، مدیریت یک رستوران بزرگ‌تر را بر عهده گرفت و میز خود را به هارولد داد؛ بنابراین هارولد دیگر مجبور نبود روزانه ۸ ساعت سرپا بایستد. موقعی که نائب‌رئیس بود، هفته‌ای ۶۰ ساعت – و حتی بیشتر – کار می‌کرد. ولی الآن با صرف ۴۰ تا ۴۵ ساعت زمان، می‌توانست بیشتر به خانواده‌اش برسد و حتی معلم خصوصی کودکان فقیر اما مستعد باشد. سرگرمی جدید وی نیز ساخت ارکسترهایی از ملودی‌های مورد علاقه‌اش – با استفاده از سینث‌سایزر موسیقی – و پست آن در قالب پادکست می‌باشد.

بزنگاه

  • گاهی یک تهدید جدی برای شکستن اینرسی (سکون) ضروری است.
  • وقتی که می‌افتید، عاقلانه این است که سریعاً برخاسته و سوار دوچرخه شوید. حداقل در بین مراجعه‌کنندگانم؛ به این نتیجه رسیده‌ام که فرد پس از تجربۀ شکست، هر چقدر بیشتر در گل‌و‌لای دست‌و‌پا بزند؛ حرکت رو به جلو مشکل‌تر خواهد بود.
  • حتی بهترین کارمندان هم مجبورند گاهی به شرایط پست‌تر تن دهند، اما گوهر وجودشان به سرعت خود را نشان داده – و با کمی شانس – دوباره مسیر ترقی را طی می‌کنند.
  • بالا تنها مسیر ممکن نیست. بعضی افراد در شغل‌های رده‌پایین‌تر، بیشتر احساس خرسندی می‌کنند.
  • سن اغلب اوقات یک فاکتور منفی در کار تلقی می‌شود؛ ولی گاهی همین فاکتور منفی می‌تواند خنثی و حتی مثبت شود.
میلاد شیرولیلو


نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید