جامعهی انسانی، از آدمهایی تشکیل شده که دائما درحال حرکت و فعالیتاند تا به آرامش برسند، از بروز درد و رنج جلوگیری کرده و تعادل سالمی را میان امنیّت و رشد ایجاد کنند. آنها در این مسیر بسیار زمین خواهند خورد.
برای رشد کردن در روابط، شما باید ریسک نزدیکشدن به افراد را به جان بخرید. فقط سکون و انفعال، رمز ایمن ماندن است. زمانی که ریسک میکنید و باز رنجیده خاطر میگردید، اندوه باز همه جایتان را فرا میگیرد.
این تصمیم برعهده شماست که زندگی را همچون یک انسان بالغ دنبال کنید یا همچون کودکی رنجور و ترسان… . پس باید شروع کنید و بجای پیچیدن زنجیرهای گذشته به دور خود، کاری برای جلو راندن خویش انجام دهید.
اگر این کار را نکنید، شما انتخاب کردهاید که گذشته آرام در امروز شما نَفس بکشد، آری در زمان حالتان، جایی که هر چیزی امکان روی دادن دارد.
یکی از بزرگترین بخشهای این کار، بخشش است. من باید بسیاری از افراد زندگیام را برای آرامش خودم، ببخشم، بچههایی را که مرا آزردند، معلمانی را که مرا تحقیر کردند، والدینم را (بالاخص پدرم را)، همسر سابقم را که من و بچههایمان را برای کس دیگری جا گذاشت و…
بخشیدن و گذشت، به معنای این نیست که شما با این مسئله کنار آمدهاید و برایتان مهم نیست، نه، بلکه بخشش به این معناست که شما به قدرکافی برای آن عزاداری کردهاید و اکنون موقع حرکت به جلو است، موقع جای گذاشتن گذشته، در همان گذشته است.
بخشیدن، لازمهی زندهماندن در اینجاست، جایی که زندگی ساخته میشود. شکست شما در گامهای برداشتهتان، اشتباه دیگران نیست. اُسرای اردوگاههای نازی توانستند ببخشند و راهی برای ادامه بیابند، مطمئن باشید که شما هم میتوانید، حال هرچه که بخواهد رویدهد، بگذارید رویدهد.
اما اگر نتوانستم ببخشم چه میشود؟
خب آنگاه قبول کردن راهی برای پیشرفتن است. گفتهشده که “قبولکردن یعنی دست برداشتن از این امید که گذشته میتوانست بهتر از آنچه باشد که شد.” اگرچه آرزو میکنید که ای کاش جور دیگر میبود اما چه میتوان کرد، واقعیت همین است که هست، دقیقاً همچون واقعیت وجودی خودتان، واقعیت زندهبودن و نفس کشیدنتان!
هیچکس نمیگوید که این کار را تنها انجام دهید. کمک و حمایتی را که برای آرامگرفتن لازم دارید، جذب کنید. شما میتوانید زندگی لذتبخش خود را آغاز کنید و یا در اعماق غمهایتان، در لابلای گذشته، بمانید.
مقالات مرتبط: