قسمت اول را در دکتر مجازی بخوانید: چگونه نوجوانی شاد باشیم: چرا زندگی سخت است؟
قسمت دوم را در دکتر مجازی بخوانید: چگونه نوجوانی شاد باشیم: چگونه خود را دوست بداریم
قسمت سوم را در دکتر مجازی بخوانید: چگونه نوجوانی شاد باشیم: مشکلات نوجوانان با والدین
قسمت چهارم را در دکتر مجازی بخوانید: چگونه نوجوانی شاد باشیم: دوستی در دوران نوجوانی
قسمت پنجم را در دکتر مجازی بخوانید: چگونه نوجوانی شاد باشیم: مشکلات نوجوانان در مدرسه
قسمت ششم را در دکتر مجازی بخوانید: چگونه نوجوانی شاد باشیم: استفاده از قدرت ذهن
قسمت هفتم را در دکتر مجازی بخوانید: چگونه نوجوانی شاد باشیم: کلیدهای شادی در زندگی
قسمت هشتم را در دکتر مجازی بخوانید: چگونه نوجوانی شاد باشیم: قوانینی برای زندگی بهتر
قسمت نهم را در دکتر مجازی بخوانید: چگونه نوجوانی شاد باشیم: برنامه استراتژیک فردی داشته باشید
متن کامل کتاب در جستجوی شادی از همین نویسنده را در دکتر مجازی بخوانید.
چگونه اهدافمان را مشخص کنیم؟
آیا تا به حال برایتان پیش آمده؟
به دیدار دوستی بروید و بپرسید، برنامه امروزت چیست؟
و او بگوید، هیچ چیز.
و شما بگویید، دیروز چه كار كردی؟
و او بگوید، هیچ كار.
و شما بگویید، خوب، با بقیه عمرت میخواهی چه كار كنی؟
و او بگوید، نمیدانم.
اهداف: چرا اذیت میشویم؟
بودن با این قبیل آدمها چطور است؟ خسته كننده! حس میكنید دوست دارید بزنید توی سرشان – یا یك سطل آب سرد رویشان بریزید .
آدمهای جالب یكجا نمینشینند. آنها شور و هیجان دارند. اگر میخواهید بیقه عمرتان را به سكون بگذرانید با آمیب فرقی ندارید. ممكن است بقیه عمرتان را هیچ كاری نكنید و هیچ جا نروید – اما با این كار خودتان و تمامی اطرافیانتان را تا حد مرگ كسل میكنید!
این چیزی است كه میشوید.
گاهی اوقات ما روزنامه را بر میداریم و میخوانیم كه یك حسابدار با یك وان حمام از اقیانوس اطلس گذشت، یا یك كتابدار با شتر در ایالات متحده سفر میكند.
ممكن است از خودمان بپرسیم، چرا با هواپیما نمیرود؟
پاسخ این است كه، اگر با وان حمام (یا شتر) مسافرت كنید، هنگام بازگشت با كسی كه به سفر رفته كاملا فرق میكنید! در حالی به مقصد میرسید كه نه تنها درباره ستارهها و باران و دریانوردی بسیار بیشتر میدانید – بلكه درباره خودتان و جرات و توانایی هایتان هم چیزهای بسیار زیادتری میدانید.
خریدن بلیط هواپیما چنین اثری ندارد.
وقتی هدفی برای خودتان تعیین میكنید كه گیتار یاد بگیرید یا در رقابتهای ورزشهای سه گانه شركت كنید ، وقتی تصمیم میگیرید مدرك یا ترفیع بگیرید، یا زبان فرانسه یادبگیرید، زمانی كه به هدفتان میرسید نسبت به زمانی كه شروع كردید انسان متفاوتی شده اید.
“هدفها” بر همین متمركز هستند – چیزی كه در فرایند تحقق یافتنشان از ما میسازند. به همین دلیل اذیت میشویم.
دوستانتان معمولا این ایده را درك نمیكنند! بنابراین ممكن است برای خودتان هدفی تعیین كنید – كه ممكن است تناسب اندام، یا تحصیلاتی یا شخصی باشد – و دوستانتان بگویند، چرا انقدر خودت را اذیت میكنی؟ میخواهی چه چیزی را ثابت كنی؟
آنها ممكن است بگویند، خیلی سخت است! خیلی زمان بر است! ممكن است شكست بخوری! كاری نكنی بهتر است!
ممكن است تمام اینها درست باشد. به همین دلیل است كه وقتی به هدفتان میرسید حس خیلی خوبی دارید.
اشكالی ندارد اشتباه كنید
فرض كنیم شما برای نقش اول تئاتر مدرسه تست میدهید، و متوجه میشوید كه این كار را دوست ندارید. این عالی است. شما یك چیز دیگر درباره خودتان كشف كرده اید. در لیستتان این را تیك بزنید. حالا میتوانید بگویید، هالیوود را فراموش كن! به جز امتحان كردن چطور میتوانستید بفهمید؟
تصور كنید شروع میكنید به خواندن حقوق در دانشگاه ولی آن را دوست ندارید. اشكالی ندارد. (می دانم كه حقوق میخوانم و از آن متنفرم!) به جز امتحان كردن چطور میتوانستید بفهمید؟
شما با انجام كارهای زیادی خوشحال و موفق میشوید، با اشتباه كردن، و وقت صرف كردن برای آموختن از چیزهایی كه فایدهای نداشتند.
در مدرسه یاد میگیریم كه از اشتباه كردن بترسیم. هدف این است، تا حد امكان كمتر اشتباه كنید، در این صورت شاگرد اول میشوید. این برای امتحانات خوب جواب میدهد اما در كل برای زندگی موثر نیست.
ما از اشتباهات مان بیشتر میآموزیم. وقتی برنده میشویم، معمولا جشن میگیریم. اغلب مغرور میشویم.
اشتباهات و ناامیدیها خیلی دردناك اند، ما درباره آنها فكر میكنیم. جدی میشویم. وقتی شكست میخوریم، كار میكنیم. و بیشتر تلاش میكنیم، قویتر میشویم. در رقابتها همه را غافلگیر میكنیم.
انشتاین در مدرسه در ریاضیات مردود شد. آبراهام لینكلن طی ۳۰ سال قبل از رسیدنش به ریاست جمهوری ۱۰ شكست انتخاباتی داشت.
شكست پایان نیست، شكست آغاز است
سوال این است، آیا شكست شما را تلختر میكند یا بهتر؟
مردم مرا تشویق نمیكنند!
شاید مردم شما را تشویق نكنند. شاید مردم شما را باور نكنند. این برای بهترینها اتفاق افتاده است!
محبوبترین خواننده در تاریخ.
در سال ۱۹۵۴، الویس پریسلی در گراند اول اپری اجرا كرد – و سپس توسط مدیرش جیمی دنی اخراج شد. دنی به پریسلی گفت، تو به هیچ جا نمیرسی . پسر. برگرد سر رانندگی كامیون.
اگر الویس میگفت، تسلیم، چه میشد؟
بزرگترین بازیكن بسكتبال در تاریخ.
مایكل جردن از تیم بسكتبال دبرستانش اخراج شد. احتمالا بقیه ماجرا را میدانید. چه میشد اگر.
شاید نظرتان این باشد كه بهترین دانش آموزان، بزرگترین بازیگران، مشهورترین خوانندگان، و برترین ورزشكاران موفق شدند چون خوش شانس بودند، اما اشتباه میكنید.
آنها موفق شدند چون بیشتر از هر كس دیگری میخواستند كه موفق شوند.
تكرار میكنم – آنها موفق شدند چون بیشتر از هر كس دیگری میخواستند كه موفق شوند.
اما شرایط علیه من است!
سال ۲۰۰۱، مجله فوربس به اپرا وینفری عنوان گرانترین هنرمند جهان را داد. اما اپرا از ابتدا اینگونه نبود!
او در خانوادهای متولد شد كه والدینش نوجوان و بسیار بسیار فقیر بودند. بعنوان یك كودك توسط اقوام مذكر مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفت. او نوجوانیاش را در رنج بسیار گذراند. در چهارده سالگی یك نوزاد نارس بدنیا آورد كه فورا مرد. او مواد مخدر مصرف میكرد. بیشتر اوقات زندگیاش اضافه وزن داشت.
شغل اولش در ۱۹ سالگی در یك ایستگاه رادیویی در نشویل بود. او با مطالعه، سخت كوشی، و خودباوری تبدیل به یك پدیده بین المللی شد. او رئیس یك شركت بزرگ است، استودیوی خودش را دارد و فیلم سازی میكند. او برای بهترین نقش مكمل در فیلم The Color Purple نامزد جایزه اسكار شد. همچنین كمكهای بسیاری (از نظر زمان، تلاش و پول) به سازمانهای خیریه كرده است.
او یكی از قدرتمندترین افراد جهان است – و همچنین شجاعت تعریف كردن داستانش را دارد.
الگویی بین كسانی كه به رویاهایشان میرسند وجود دارد. آنها اغلب از شرایط بسیار سختی آغاز میكنند. شما آدمهایی را با آسم بسیار شدید میبینید كه قهرمان ورزش میشوند، مولتی میلیونرهایی را میبینید كه از هیچ شروع كرده اند. هزاران داستان از مهاجران بیسوادی میشنوید كه اساتید دانشكاه و رئیس شركتها میشوند.
وقتی با سختیهای بسیاری روبرو میشوید، روحتان آبدیده میشود. اگر آن سرسختی را در خود داشته باشید، برایتان یك برتری محسوب میشود. مقاومتی كه درون خود ایجاد كرده اید تا دوام بیاورید سلاح مخفی شماست.
اگر شما را نمیكشد …
اتومبیلران آمریكایی لینس آرمسترانگ با گردن شكسته در المپیك ۲۰۰۰ شركت كرد. آرمسترانگ یك ماه قبل شاخ به شاخ با ماشین تصادف كرد و دچار كبودی و شكستگی مهره C7 شد.
اما این موضوع او را متوقف نكرد. او به سیدنی رفت و در دوره آزمایشی برنده مدال برنز شد.
لینس عادت داشت این ضرب المثل قدیمی را ثابت كند: چیزی كه شما را نمیكشد، شما را قویتر میكند.
در سال ۱۹۹۷، او به سرطان بیضه مبتلا شد. وقتی سرطان به شكم، ششها و مغزش سرایت كرد، پزشكان به او گفتند كه ۴۰% امكان زنده ماندن دارد. اما آرمسترانگ كاری بیشتر از زنده ماندن كرد. او به اتومبیل سواریاش بازگشت و سه بار متوالی در ۱۹۹۹، ۲۰۰۰، و ۲۰۰۱ برنده سخت ترین مسابقه اتومبیلرانی – تور د فرانس – جهان شد.
ترنس پاركین (از آفریقای جنوبی) در المپیك سیدنی برنده مدال نقره شنای پروانه شد. پاركین كاملا كر بود. او نمیتوانست صدای شلیك استارت را بشنود و نمیتوانست صدای تشویق جمعیت را بشنود! اینها فقط دو مثال از یك موضوع هستند. همه ورزشكاران برتر با بیماری، جراحت و ناامیدی شدید مواجه اند.
آدمهایی مثل لینس آرمسترانگ الهام بخش من هستند. این به من یادآوری میكند كه وقتی ما واقعا جدی هستیم چه كارهایی میتوانیم بكنیم! و به خودم میگویم، اگر این مرد میتوانست هفتهای ۱۰۰۰كیلومتر رانندگی كند، من میتوانم ۱۰ كیلومتر بدوم!
قانون پیشرفت
فرض كنیم شما هدفی دارید – فرقی نمیكند چه باشد. شاید پس انداز میكنید تا یك دوچرخه بخرید. یا شاید میخواهید تناسب اندام پیدا كنید یا نمرات مدرسهتان را بهتر كنید (حالا نگاهی به نمودار بكنید).
به نظر شما مسیر پیشرفتتان خطی موجی شكل است یا صاف؟
مطمئنا موجی است.
هر پیشرفتی متشكل از فراز و نشیبهایی است. به رویش یك درخت توجه كنید. برگ میدهد و همزمان طوفانی میآید و كمی از برگهایش را میكند و میبرد. به بازار سهام یا جزر و مد در ساحل توجه كنید. فراز و نشیبهایی وجود دارد. شما فراز و نشیبهایی خواهید داشت. اما به تلاش ادامه دهید ، حتما به هدفتان میرسید.
انسانهای ضعیف النفس این را درك نمیكنند. به نظر آنها پیشرفت باید بدون هیچ مشكلی باشد. به محض این که كمی به مشكل بر میخورند فكر میكنند آخر خط است و تسلیم میشوند.
اصل پیشرفت را درك كنید و در ذهنتان حك كنید. ممكن است زندگیتان را تغییر دهد.
پاداش هدف گذاری
فرض كنیم شما عاشق موسیقی راك هستید. بنابراین شما با چند نفر از دوستانتان تصمیم میگیرید یك گروه راك راه بیندازید.
جالب این که: هدفتان ممكن است آهنگسازی باشد، اما چیزی بیشتر از آهنگسازی خواهید آموخت.
- احتمالا باید تجهیزات بخرید – بنابراین ممكن است یادبگیرید پول دربیاورید و پس انداز كنید – و شاید راجع به بازپرداخت یك وام چیزهایی یادبگیرید.
- ممكن است راجع به هماهنگ كردن با دیگران برای برگزاری جلسات تمرینتان چیزهایی یادبگیرید.
- ممكن است در تلاش برای بهتر كردن صدا چیزهایی راجع به سخت كوشی بیاموزید.
- احتمالا راجع به الكترونیك یادمی گیرید.
- در تبلیغ برای گروه تان، چیزهایی درباره بازاریابی خواهید آموخت. وقتی حق الزحمه برای اجرا هایتان را پرداخت میكنید چیزهایی درباره تجارت یاد میكیرید.
هدف شما آهنگسازی است اما ببینید شما را به كجاها برد!
معمولا این چندبار رخ میدهد. شخصی شروع میكند به یادگیری یك زبان مثلا ژاپنی. همانطوركه پیشرفت میكند، به فرهنگ ژاپن علاقمند میشود. به ژاپن سفر میكند. همانجا در توكیو زندگی میكند یا در یك شركت ژاپنی مشغول به كار میشود – یا با یك ژاپنی ازدواج میكند.
هدف یادگیری زبان ژاپنی بود و در نهایت زندگیاش را تغییر داد.
هرگاه آماده رسیدن به یك هدف میشوید، چه طراحی وب سایت باشد ، چه پرورش قناری، یا پس انداز كردن یك هزار دلار ، این شما را به مکانهایی میبرد و با چیزهایی آشنا میكند كه هرگز خوابش را هم نمیدیدید.
به همین دلیل است كه برای خودمان هدف تعیین میكنیم – برای این که زندگی مان جالب شود.
بپرید تو گود!
آیا تا به حال برایتان پیش آمده است؟ صبح روز شنبه است و شما برای كل روزتان برنامه ریزی كرده اید. شما و دوستانتان میخواهید برای خرید به مركز خرید بروید، بعد سینما و شام و میهمانی!
همانطوركه خانه را ترك میكنید، میبینید مادرتان بین شما و درب جلویی ایستاده است – كی میخواهی اتاق خوابت را تمیز كنی؟
و شما میگویید، فردا
و او میگوید، هفته پیش این را گفتی.
او عصابی بنظر میرسد – برگرد طبقه بالا. تا وقتی اتاقت را مرتب نكنی هیچ جا نمیروی!
وقتی به طبقه بالا برگشتید، سعی میكنید از وسط جعبههای پیتزا، جورابهای كثیف، قوطیهای خالی نوشابه، كتابهای مدرسه، روزنامه، قطره بینی، فنجان قهوه، دستمال كاغذیهای مصرف شده، مجلات، سی دی ها، شورت ورزشی عرقی ، كفش اسكیت، دستمال، دهها تی شرت كثیف و غیره و غیره وارد اتاق خواب شوید.
با خود فكر میكنید، این باید بدترین كار دنیا باشد!
در حالی كه با خود فحش میدهید، مجلهها و سی دیها را جمع میكنید ، لباسهای كثیف را در سبد میگذارد، مدادها و پاك كنها را در كشو، جعبههای پیتزا را در سطل زباله میاندازید. حتی شكلات كارامل را از روی كامپیوتر شخصیتان پاك میكنید. اوضاع بهتر میشود.
ناگهان چیزی به ذهنتان خطور میكند. من میتوانم اتاق خواب مرتبی داشته باشم. موجی در قفسه سینهتان حس میكنید و شروع به برنامه ریزی میكنید: من قفسهها را نوسازی میكنم، روی فیلمهایم برچسب میزنم، برای خودكارهایم شیشه ویژهای در نظر میگیرم. حتی سطل آشغالم را هر هفته خالی میكنم. حالا شما در یك ماموریت هستید.
در حال خلق تمیزترین اتاق خواب دنیا هستید.
ممكن است دلتان نخواهد كه اعتراف كنید اما تقریبا دارید خوش میگذرانید.
این اصل تمیز كردن اتاق خواب است و برای نوشتن انشاء، كندن گودال، رفتن به باشگاه ورزشی، شستن ماشین به كار برده میشود. شما درست بعد از این که شروع میكنید به انجام كارها هیجان زده میشوید. شما وارد گود میشوید، و بعد احساس انرژی و هیجان میكنید.
گاهی اوقات به اشتباه میگوییم:
وقتی پرانرژی شوم، هر روز صبح برای دویدن خواهم رفت!
نه شما اول شروع میكنید.
وقتی ذوق زده میشوم، تكالیفم را انجام خواهم داد. اشتباه است.
پول
اگر میخواهید تناسب اندام پیدا كنید، باید برنامه ریزی كنید – شما باید هر روز بدوید و ورزش كنید.
اگر میخواهید نمرههای خوب بگیرید باید برنامه ریزی كنید – باید هر روز مطالعه كنید.
اگر میخواهید پول در بیاورید باید برنامه ریزی كنید – باید هر روز كمی پس انداز كنید.
شما تصادفا پول پس انداز نمیكنید. شما به یك هدف و یك استراتژی نیاز دارید.
برای پول جمع كردن برای چیزهایی كه در زندگی میخواهید، یادتان باشد:
اول پس انداز كنید و چیزی كه باقی مانده را خرج كنید.
افراد فقیر عكس این كار را میكنند. آنها اول خرج میكنند و بعد چیزی كه باقی مانده است (كه معمولا هیچ چیزی باقی نمانده است) را پس انداز میكنند.
كوئنتین كنیان
۱۲ سال قبل در رستورانی در الداید، استرالیا، با كوئینتین كنیان ۱۳ ساله آشنا شدم. او به یك ویلچیر محدود شده بود و جسم كوچكش به اندازه یك كودك سه ساله بود.
پدرش جف به من گفت، كوئینتین دچار یك بیماری نادر استخوان بنام نقص استخوانزایی است. استخوانهایش بسیار شكننده اند طوریكه از زمان تولد تا به حال ۳۰۰ شكستگی استخوان داشته است. نیمی از عمرش را در بیمارستان گذرانده است. جف گفت، او در رانهایش میلههای فولادی دارد تا بتواند با كمك آنها راه برود. اما عضلاتش آنقدر ضعیفاند كه نمیتوانند او را نگه دارند.
یادم میآید كه متعجب مانده بودم ، این كودك چطور میخواهد به زندگی ادامه دهد؟
حالا كوئینتین ۲۶ ساله هنوز سه فوت قد دارد و نمیتواند بایستد. ظرف ۱۲ سال گذشته، ۳۲۸ شكستگی استخوان دیگر داشته است – تمام استخوانهای بدنش به جز ناحیه گردن. او در هفته دردی میكشد كه بسیاری از آدمها در طول یك عمر میكشند. همچنین یك اتومبیل در سال ۱۹۹۹ او را زیر گرفت.
اما اینها كوئینتین را متوقف نكرد. او در حال حاضر در رشته فیلم سازی در دانشگاه فلیتدر مشغول تحصیل است. او میگوید، میدانم چه میخواهم. ممكن است هرگز به آن نرسم اما خود این سفر به سوی هدف مطمئنا لذت بخش است!
آخرین شغل او بازاریابی بود و حالا كوئینتین شركت تولید رسانه خودش را دارد. او تا به حال آگهیهای بازرگانی تلویزیونی، دو فیلم كوتاه، و دو مستند ساخته است.
حالا او مستقل زندگی میكند. او برای بیرون آمدن از تخت خواب، برای شست و شو و لباس پوشیدن به كمك نیاز دارد. خانوادهاش و تعداد زیادی از افراد حامی از او پشتیبانی میكنند. آنها از او حمایت میكنند زیرا او باجرات است، بسیار شوخ طبع است و روحیه بسیار مبارزی دارد.
مردم به كوئینتین كمك میكنند چون او به خودش كمك میكند.
همسرم جولی هفته پیش با كوئینتین صحبت كرد. او با شكستگی در كمرش به بیمارستان برگشته بود. پنج روز بعد، او با هواپیما به لس انجلس رفت تا از مراسم اسكار فیلم برداری كند. عجب آدمی!