آنها زوزه و پنجه میکشند و احساس میکنند بدنشان با مو پوشیده شده است و ناخنهایشان بلند هستند – بعضی افراد به شدت معتقدند که در فرآیند دگرگون شدن به گرگ هستند. یک روانپزشک دریافته است که سال ۱۸۵۰ تا کنون ، ۱۳ مورد از چنین افرادی گزارش شده است.
دکتر جان دیارک بلوم، دستیار استاد روانپزشکی دانشگاه گرینینگن در هلند، که با در فرایند درمان فردی که فکر میکرد گرگینه است به این موضوع علاقمند شده بود، شروع به جستجو در آرشیو های روانپزشکی کرد تا ببیند این بیماری تا چه حد شایع است.
بلوم دریافته است که از سال ۱۸۵۰، ۵۶ مورد نمونه اصلی از افرادی که معتقد بودند که در حال تبدیل شدن به حیوان اند، گزارش شده است. در میان آنها، در ۱۳ مورد، با معیارهای لکنتروپی بالینی ( اصطلاح پزشکی داشتن توهم قابلیت تبدیل شدن به گرگینه) کاملا مطابقت داشتند. بلوم میگوید که صفت “بالینی” برای تأکید بر این که شرایط به معنای واقعی لکنتروپیک نیست یا اینکه فرد توانایی جسمانی تبدیل شدن به گرگ را ندارد، استفاده میشود.
طبق مطالعه منتشر شده در شماره مارس نشریه تاریخ روانپزشکی، موارد باقیمانده بیماران مبتلا به توهمات خیالی درباره تبدیل به یک سگ، یک مار، قورباغه یا زنبور عسل بودند.
بلوم گفت: “من انتظار داشتم موارد بیشتری پیدا کنم، زیرا در کتاب های درسی این شرایط اغلب در حال گذر ذکر شده است.”
بلوم گفت: اما این میزان کم از گزارش بیماری در ۱۵۰ سال اخیر، نشان میدهد که این بیماری ممکن است حتی کمتر از آن چیزی باشد که در گذشته تصور میشد. پزشکان “باید توجه داشته باشند زیاد نباید فریاد بزنند گرگ(اشاره به داستان چوپان دروغگو).”
گرگینه در آینه
ایده تغییر شکل انسانها از دوران باستان وجود داشته است و حتی امروزه نیز موضوعی تحریک کننده است. اما توجه کمتری به لکنتروپی بالینی میشود، اتفاقی که اگرچه نادر است ولی رخ میدهد.
بلوم معتقد است: “در عمل بالینی، بسیاری از موارد از دست رفته اند، زیرا متخصصان بهداشت روان از وجود و منحصر به فرد بودن این اختلال آگاه نیستند.”
به طور کلی تصور میشود که این وضعیت یک بیان غیر معمول از اختلال دیگری مانند اسکیزوفرنی، اختلال دوقطبی یا افسردگی شدید است.
در واقع، در بررسی تمام ۵۶ مورد توهم تغییر شکل به حیوانات، بلوم دریافت که ۲۵ درصد از بیماران به اسکیزوفرنی، ۲۳ درصد به افسردگی روانی و حدود ۲۰ درصد به اختلال دوقطبی مبتلا بودند.
در میان بیماران، ۳۴ مورد مرد و ۲۲ مورد زن بودند، و علائم آنها از یک ساعت تا چند دهه متغیر بود.
اولین گزارش مورد در مورد لکنتروپی بالینی در سال ۱۸۵۲ منتشر شد و مردی را توصیف میکرد که در تیمارستانی در نانسی، فرانسه پذیرش شده بود و فکر میکرد که به یک گرگ تبدیل شده است. بلوم توضیح داد، مرد برای نشان دادن این موضوع با انگشتانش لبهایش کنار زد تا دندانهای گرگیاش را نشان دهد و شکایت میکرد که پاهایش و بدنش با موهای بلند پوشانده شده است. او میگفت که فقط گوشت خام میخواهد بخورد اما وقتی گوشت به او داده شد، او آن را رد کرد، زیرا به اندازهی کافی فاسد نبود. “
در گزارشات مربوط به سایر بیماران توهمات مشابه در مورد تغییرات ظاهری خود داشتند. یکی از آنها هنگامی که به آینه نگاه میکرد، صورت یک گرگ را میدید. یکی دیگر متقاعد شده بود که استخوانها بدن او با استخوانهای یک خوک جایگزین شدهاند، و یک نفر حس میکرد پنجهای در پاهای او رشد میکند.
مغزی که گرگینه میبیند
گرچه برای هزاران سال، توضیحات برای لکنتروپی متافیزیکی بوده است، در نهایت، علم مدرن این ایده را مطرح کرد که بیماریهای مغز باعث ایجاد این وضعیت میشوند.
بلوم معتقد است: در دهه گذشته، مطالعات و تصویربرداریهای مختلف مغزی، به مناطق مغزی خاصی اشاره میکنند که ظاهرا برای ایجاد حس فیزیکی بودن و شناخت چهره بدن ما ضروری است.
این مناطق مغز شامل مناطق قشری مغز (لایه بیرونی) هستند که مسئول حرکت و احساس هستند.
بلوم میگوید: “ما میدانیم که مدارهای عصبی در مغز – شامل مناطق پیش رونده و حسی قشر و احتمالا مناطق مختلف زیر قشری برای ایجاد چارچوب بدن ما ضروری هستند.”
در مواردی که بلوم مورد بررسی قرار داد، بیماران تغییرات ظاهر فیزیکی خود را درک کردند. به عنوان مثال، برخی فکر میکردند که دهان و دندانهایشان تغییر شکل یافته یا سینه هایشان گستردهتر شده است؛ بعضی فکر میکردند بدشان آب رفته است و برخی احساس سوزش در شکم و رانها داشتند.
بلوم میگوید: در برخی از بیماران این تصورات ناشی از مشکلات در مناطق مرتبط مغزی است که عمیقا حس هویت فردی را تغییر میدهند. در حال حاضر یک تشخیص فراموش شده است، این علت توسط دانشمندان علوم اعصاب فرانسه در سال ۱۹۰۵ به نام کولوناستیسیپاتی نامگذاری شد.
بلوم معتقد است: امروز روانپزشکان میتوانند از الکتروانسفالوگرام (EEG) یا سایر تکنیکهای تصویربرداری مغز استفاده کنند تا نواقص مغزی که مربوط به ساختار بدن و احساس خود فردی هستند را جستجو کنند.
او گفت: با این وجود، به دلیل اینکه لکنتروپی بالینی همراه با اختلالات روانپزشکی دیگر مانند اسکیزوفرنیا، افسردگی روانپریشی یا اختلال دوقطبی همراه است، بهترین شیوه برخورد با بیماری، درمان این اختلال اساسی است.