انتشار این مقاله


چرا من همواره این گونه‌ام؟

ذهن انسان مملو از عجایب و معایب است و بسیاری از تفکرات و اعمالمان به نظر زیاد منطقی نمی‌رسد. به همین ترتیب، زمانی که گذشته تکاملی خود و راه‌های استفاده مدرن از توانایی‌های شناختیمان را بررسی می‌کنیم، یک عدم انطباق تکاملی ایجاد می‌شود.

آیا تا به حال فکر کرده اید که علت انجام کارهایی که انجام می‌دهیم چیست؟ چرا اغلب اوقات به شیوه‌ای غیرمنطقی و ناسالم عمل می‌کنیم، هر چند که به خوبی کار درست را می‌دانیم؟
به عنوان مثال، چرا اغلب اوقات در مورد مشکلات خیالی آینده نگران هستیم، حتی با وجود این که می‌دانیم به احتمال زیاد هرگز اتفاق نخواهند افتاد؟ یا چرا به تفکرات افراد کاملا غریبه در مورد خودمان اهمیت می‌دهیم؛ افرادی که پیش از این آن‌ها را ملاقات نکرده‌ایم و به احتمال زیاد هرگز دوباره ملاقات نخواهیم کرد؟
و چرا به طور مداوم نیاز به انتقاد و تخریب خود به خاطر اشتباهات کوچک را احساس می‌کنیم، با وجود این که می‌دانیم این کار به ضرر ماست؟
ذهن انسان مملو از عجایب و معایب است و بسیاری از تفکرات و اعمالمان به نظر زیاد منطقی نمی‌رسد. به همین ترتیب، زمانی که گذشته تکاملی خود و راه‌های استفاده مدرن از توانایی‌های شناختیمان را بررسی می‌کنیم، یک عدم انطباق تکاملی ایجاد می‌شود.

تقصیر اجداد شماست

در بسیاری از تاریخ‌های بشری، جوامع انسان‌ها در قبایل کوچک زندگی می‌کردند که در معرض چالش‌های دنیای طبیعی قرار داشتند. حیوانات خطرناک در نزدیکی کمین کرده بودند و گروه‌های دشمن می‌توانستند بر سر منابع کمیاب مبارزه کنند.
احتمال حفظ فرزندان و انتقال ژن‌های خودی به نسل بعدی برای کسانی که در قبایلی که آموخته بودند با هم برای مدیریت تهدیدات و چالش‌ها همکاری کنند، بیشتر بود. اما این مهارت به حساسیت به علائم بالقوه خطر، هم به صورت مستقیم و هم از طریق یادگیری و مدیریت شرایط، نیاز داشت بنابراین استراتژی‌های رفتاری می‌توانستند اعمال شوند.
یادگیری علائم خطر توسط یادگیری وابسته پیشینه‌ای نیم میلیارد سالی دارد. ما زمان زیادی را برای به رسیدن به سطحی قابل قبول در خصوص این مهارت‌ صرف کرده‌ایم. توانایی اجتناب از تهدیدات مبتنی بر فرایندهای نمادین (“من یک جانور در رودخانه دیده‌ام” مراقب باشید) یک ویژگی جدید و ظاهرا منحصر به فرد انسان است، اما برای خوب شدن در این مهارت زمان زیادی نیز صرف کرده‌ایم. انتظارات کلامی می توانند به راحتی مدارهای بقای باستانی را در مغز کنترل کنند.
امروزه ما در یک محیط بسیار متفاوت زندگی می‌کنیم، اما هنوز این مدارها و گرایش‌ها را داریم. و با این بینش ذهنی، بسیاری از بیماری‌های روانی که برای بسیاری از ما دردسر ساز شده است، بیشتر معنی پیدا می‌کنند. مشکل این است که یادگیری نمادین انسانی در حال حاضر بیش از حد گسترش مهارت‌های گذشته ما را تحت پوشش قرار داده است.

پنج چالش روزانه که کارساز است

۱- تصور خطر و پیش بینی کردن بدترین مورد

در دوران جدید، ما اغلب با افکار ترسناک منفی مبارزه می‌کنیم. ما در فهمیدن خطر و پیش بینی این که بدترین‌ها در راه هستند بسیار سریع عمل می‌کنیم. به نظر می‌رسد تفکر منفی، زندگی را سخت‌تر و دشوارتر از آن چه که در واقعیت است می‌کند. ما به عنوان یک گونه‌ از همیشه ایمن‌تر هستیم، اما هرگز (تا این لحظه) احساس تهدید بسیار نکرده‌ایم. تصور این که هر غریبه‌ای که در شب در مسیر خانه با او برخورد می‌کنیم یک جنایتکار محکوم است، آسان می‌باشد. ازقصد امتحان کنید (فقط یک بار!). شما از این که این کار چقدر آسان است شگف زده خواهید شد.
با این حال، در یک دوره زمانی تکاملی، تشخیص خطر احتمالی برای بقای خوده شما و قبیله شما ضروری بود. فرض کنید یک شی گرد ریش دار را در فاصله نزدیک ببینید. ممکن است خوش بین باشید و فرض کنید این فقط یک سنگ بزرگ است و به راه خود ادامه دهید. یا برعکس، می‌توانید منفی نگر باشید، بدترین شرایط را تصور کنید و فکر کنید که آن شی واقعا یک خرس بزرگ است که در انتظار کشتن شماست.
اگر به عنوان فردی منفی نگر اشتباه کنید مشکلی به وجود نمی‌آید. شما می‌ترسید، مسیر خود را تغییر می‌دهید، همین. با این حال، اگر شما به عنوان یک فرد مثبت نگر اشتباه کنید و سنگ تبدیل به خرس بزرگ شود، شما تبدیل به ناهار او خواهید شد! با در نظر گرفتن شرایط، تفکر منفی استراتژی بهتر تلقی می‌شود، به همین دلیل است که شما و من از نوادگان یک سلسله طولانی از منفی نگران و شناسایی کنندگان خطر هستیم.
اکنون مشکل این است که اکثر خطرات ما به طور شناختی و ذهنی ایجاد می‌شوند. ما تقریبا می‌توانیم در مورد هر چیزی نگران باشیم. اگر نتوانیم مانع آن بخش از ذهنمان شویم، تمایل طبیعی ما برای کشف و اجتناب از خطر می‌تواند زندگی ما را طاقت فرسا کند.

۲- نشخوار خاطرات ناگوار

در دوران مدرن، ما اغلب خاطرات ناگوار را بارها مرور می‌کنیم. زمانی را که چیز شرم آوری گفته بودیم، و یا زمانی را که بسیار آسیب پذیر بودیم و یا صدمه دیده‌ایم را مکررا به یاد می‌آوریم. و حتی با این که آن اتفاق چندین سال پیش روی داده است، هنوز می‌توانیم حس کنیم که گویی دیروز اتفاق افتاده است. ذهن ما باعث می‌شود که خواه ناخواه ما دوباره و دوباره درد را به یاد آوریم.
در یک فرایند زمانی تکاملی، بازنگری خطرات گذشته به احتمال زیاد به جلوگیری از وقوع دوباره آن‌ها کمک کرده. فرض کنید شما با یک حیوان خطرناک روبرو شده‌اید و به سختی جان سالم به در برده‌اید. احتمالا مرور دوباره این تجربه در ذهن شما و یادآوری جزئیات درگیری مفید خواهد بود؛ در انجام چه کاری دچار اشتباه شده‌اید و چه کاری را به شیوه‌ای متفاوت‌تر می‌توانستید انجام دهید. این فرآیند ممکن است موجب شود بار دیگر که با یک حیوان وحشی مواجه می‌شوید آماده‌تر باشید. تا حدودی، به احتمال زیاد نشخوار کردن شانس اجداد ما را در بقا افزایش داده است.
همان طور که حل مسئله نمادین ذهن ما را به خود مشغول کرده، ممکن است چیزهای بیشتری را نشخوار کنیم: توهین‌ها، ترس‌هایی در ارتباط با سلامتی یا توانایی‌هایمان، یا منبع احتمالی چالش‌های. کاری که یک بار وقوع آن ممکن است مفید به نظر برسد ممکن است با توانایی‌های نمادین ما ترکیب شده و این روند را سمی کند.

۳- نگرانی درباره آن چه دیگران فکر می‌کنند

در دوران مدرن، ما اغلب نگران شهرت هستیم. ما در مورد وضعیت خودمان و آن چه که دیگران پشت سر ما می‌گویند نگران هستیم. و به دلیل همین نگرانی، قوانینی را برای تعیین رفتار‌های قابل قبول و رفتار‌های غیر قابل قبول تنظیم می‌کنیم. ما قوانینی را برای آن چه که “قرار است” بپوشیم، آن چه که “قرار است” بگوییم، و حتی آن چه که “قرار است” فکر و یا احساس کنیم تعیین می‌کنیم.
در دوران ماقبل تاریخ، نگرانی در مورد شهرت یکی دیگر از مزیت‌های بقا بود. انسان‌ها به تنهایی بسیار آسیب پذیر هستند و اگر اجداد ما می‌خواستند زنده بمانند، نیاز بود تا موقعیت خود را در گروه تثبیت می‌کردند. با یافتن چگونگی اثر گذاری بر دیگران، توانایی ما برای همکاری و زنده ماندن، افزایش یافته است. حساسیت اجتماعی یک مزیت است.

مشکل این است که در حال حاضر شکست در گرفتن «لایک» کافی در فیس بوک می‌تواند احساس طرد شدن از گروه را در فرد ایجاد کند. ما می‌توانیم هر رفتارمان را موشکافانه ارزیابی کنیم و زندگی خود را با هر قانون اضافه‌ای کوچک‌تر و کوچک‌تر کنیم. همان طور که برای جلوگیری از طرد شدن دست به کارهای ناشایستی می‌زنیم، حتی هنگامی که به عضویت گروهی در می‌آییم نیز احساس اشتباه بودن را خواهیم داشت.

۴- مقایسه خود و گفتن جمله “من به اندازه کافی خوب نیستم”

در دوران مدرن، ما دائما خودمان و دستاوردهایمان را با دیگران مقایسه می‌کنیم. و هر زمان که کمتر از انتظاراتمان باشیم (که ناگزیر گاهی اوقات اتفاق می‌افتد)، فورا برای سرزنش و تنبیه خود آماده می‌شویم. ما کمبودها را به عنوان شکست در شخصیت می‌بینیم و به سادگی نتیجه می‌گیریم که “به اندازه کافی خوب نیستم”؛ که باعث احساس صدمه و آسیب پذیری در ما می‌شود.
در زمان ماقبل تاریخ، این که آیا مردم در مورد خودشان احساس خوبی دارند یا این که آیا هرکدام از آن‌ها خود را برتر از دیگران می‌دانند هیچ اهمیتی نداشت. در عوض نکته حائز اهمیت این بود که آیا می‌توانید با هم برای زنده ماندن تلاش کنید. رقابت با خود تا حدودی احتمالا یک مزیت است. به بازی کودکان کوچک توجه کنید؛ متوجه خواهید شد که درد عاطفی باختن یک انگیزه قوی برای بستن شکاف بین خود و دیگران است. همواره بر همین منوال بوده است.
در حال حاضر رقابت با خود و انتقاد از خود می‌تواند به درجه دیوانگی برسد. به یک علت، ما دیگر خود را با اعضای قبیله خود مقایسه نمی‌کنیم. ما می‌توانیم خود را با داستان‌های زندگی تخیلی، عکس‌های فتوشاپ یا حمام‌های مملو از طلا افراد پولدار و مشهور مقایسه کنیم. ما تصور می‌کنیم اگر در همه زمینه‌ها کامل نباشیم، به اندازه کافی خوب نیستیم. جای تعجب نیست که آمار نارسیسیسم و ناامنی شخصی هر دو در حال افزایش است.

۵- همیشه نیاز به بیشتر

در دوران مدرن، مردم هرگز از آن چه که دارند، رضایت ندارند. ما همیشه به دنبال چیز بزرگ بعدی هستیم، امیدواریم که این امر به ما احساس کامل شدن و خوشبختی را که مدت طولانی منتظرش بودیم بدهد. متاسفانه، لحظه‌ای که به هدفمان برسیم، خوشبختی جدید ما به سرعت از بین می‌رود. خودرو تازه خریده شده تنها ماشین معمولی می‌شود؛ و چشمان خود را به سوی موضوع بزرگ بعدی در افق برمی‌گردانیم. نیاز فوق‌العاده برای اهداف بیشتر دستورالعمل لازم برای طمع و رنج روانی است.
در زمان ماقبل تاریخ، جستجوی بیشتر موارد مثبت کاملا ضروری بود. در یک محیط ضعیف، داشتن غذای بیشتری، سلاح بیشتر و موارد بیشتر از هر نوع منبع دیگری می‌توانست یک مزیت بقا باشد. محدودیت عملی و فیزیکی وجود داشت. حتی یک پادشاه ممکن است آن چه را که یک فرد طبقه متوسط پایین امروز می‌تواند داشته باشد را آن زمان نداشت. در حال حاضر “بیشتر” در حال نابودی ما و سیاره‌‌ای است که بر روی آن زندگی می‌کنیم.

آن چه را که می‌توانید تغییر دهید و آن چه را که نمی‌توانید

مغز ما و خواسته‌های رفتاری برای چالش‌های قرن بیست و یکم، با رژیم مداوم رسانه‌ای ما از وقایع ترسناك و مقایسه‌های قضاوت گرایانه اجتماعی، توسعه نیافته است. کارهای عجیب و غریبی که ما انجام می‌دهیم معمولا به این دلیل است که ذهن ما، با استفاده از فرآیندهای ذهنی که برای دنیای مدرن طراحی نشده است، در حال تلاش برای حل مشکل باستانی ایمنی و تعلق است.
شما آن‌ چه را که در حال انجام آن هستید متوقف نخواهید کرد. داشتن افکار آزار دهنده درباره آن چه در آینده نزدیک و دور اشتباها انجام خواهد شد برای شما متوقف نخواهد شد. همچنین شما نمی‌توانید برای همیشه در مقابل نشخوار ذهنی مقاوت کنید، یا درباره نظرات دیگران نگران باشید، یا خود را با دیگران مقایسه کنید و اشتیاق بیشتر را داشته باشید. ما مطمئنا این نوع میمون نیستیم.
با این حال، ما می توانیم تغییر رابطه‌مان با خودمان را بیاموزیم. ما می‌توانیم یاد بگیریم که نگرانی‌ها و افکار آشفته خود بدون گرفتاری اذیت شدن داشته باشیم. به جای ترسیدن از زندگی ذهنی درونیمان و اجازه دادن به آن برای تسلط به فعالیت‌های ما، می‌توانیم متوجه آن شویم و بر روی آن چه که واقعا مهم است تمرکز کنیم. این کار زمان می‌برد، صبر می‌خواهد، و از همه مهم‌تر تمرین کردن می‌خواهد.
هر زمانی که با اندیشه‌ها و احساسات دشوار گرفتار شویم، می‌توانیم یک نفس عمیق بکشیم و از خودمان بپرسیم چگونه یک چالش مثل این می‌توانست به اجدادمان کمک کند. این کار ممکن است بیشتر احساس مهربانی نسبت به خود را در ما به وجود آورد. در اغلب موارد، متوجه خواهید شد که ذهن حلال مشکلات شما تنها برای حفظ امنیت شما و گروه تلاش می‌کند. ما از این گونه میمون هستیم.

فریما فرهنگی


نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید