انتشار این مقاله


پاسخ به سوال همیشگی علم روان: طبیعت غالب است یا تربیت؟ طبیعت!

تفاوت‌های ژنتیکی به ارث رسیده از والدین‌مان در لحظه‌ی لقاح، منشأ پایدار و مادام‌العمر شخصیت روان‌شناختی ما هستند. در واقع، برنامه‌ی از پیش تعیین شده‌ای هستند برای کسی که قرار است بشویم.  

در جدال طبیعت یا تربیت ، طبیعت برنده است. هنگامی که روان‌شناسی در اوایل قرن بیستم به عنوان علم ظهور کرد، عمده‌ی تمرکز آن بر تربیت معطوف گشت. منظور از تربیت در این تعریف، علل محیطی رفتار است. محیط‌گرایی نه در مفهوم اکولوژیک آن، بلکه این دیدگاه که ما هر آنچه می‌آموزیم هستیم، دهه‌ها تفکر غالب در روان‌شناسی بود.

از فروید به بعد، محیط خانواده فاکتوری کلیدی در تعیین این که چه کسی هستیم، تصور می‌شود. در دهه‌ی ۱۹۶۰، به چالش کشیدن این دیدگاه از سوی متخصصان ژنتیک آغاز شد. جریان یافتن صفات روان‌شناختی همچون بیماری‌های ذهنی به طور آشکار در خانواده‌ها احساس می‌شود. در ادامه بازشناختی تدریجی در این زمینه شکل گرفت: شباهت فامیلی می‌تواند بیشتر تحت تأثیر طبیعت (ژنتیک) باشد تا تربیت (محیط) به تنهایی؛ چرا که کودکان ۵۰ درصد از نظر ژنتیکی مشابه هر یک از والدین خود هستند.

طی چهار دهه‌ی گذشته دانشمندان برای آزمایش اثرات طبیعت و تربیت، مطالعات طولانی مدتی بر بستگان خاص مانند دوقلوها و فرزندخوانده‌ها انجام داده‌اند. این تحقیقات انبوهی از شواهد فراهم آورده است که نشان می‌دهند ژنتیک به طور چشم‌گیری در تمامی تفاوت‌های روان‌شناختی ما از یک‌دیگر دخیل است. در واقع، تفاوت‌های DNA موروثی ما عامل تقریباً ۵۰ درصد از تفاوت‌های میان ما در شخصیت، سلامت و بیماری‌های روان، و توانمندی‌ها و ناتوانی‌های شناختی است. کلمه‌ی “ژنتیک” می‌تواند به صورت معانی متعدد تعبیر شود، اما در این جا مفهوم تفاوت در توالی DNA مدنظر است. این توالی، مجموع سه میلیارد پله در نردبان مارپیچ DNA است که در لحظه‌ی لقاح، از والدین خود به ارث می‌بریم.

به راه طولانی که این تفاوت‌های موروثی در پیش داشته‌اند تا تک سلول اولیه‌ی ما را بسازند، فکر کنید. مغز آدم سوت می‌کشد! این تفاوت‌ها دقیقاً مشابه DNA  سلول اولیه که زندگی ما با آن شروع شده و سپس تریلیون‌ها سلول‌ تشکیل داده، رفتار ما به عنوان یک بزرگسال را شکل می‌دهند. آن‌ها مسیرهای تکاملی طولانی و پیچیده میان ژن‌ها و رفتار را طی می‌کنند: مسیرهایی مبتنی بر بیان ژن، پروتئین‌ها و مغز. قدرت مطالعات ژنتیک از توانایی آن در شناسایی اثرات این تفاوت‌های موروثی DNA بر خصایص روان‌شناختی بدون شناخت فرآیندهای مداخله‌گر ناشی می‌شود. درک اهمیت تأثیر ژنتیک تنها شروع این داستان است که DNA چگونه آن‌چه را که هستیم می‌سازد.

مطالعه‌ی ژنتیکی موارد آموزنده در این زمینه، مانند دوقلوها و فرزندخوانده‌ها، به کشف یافته‌های بزرگی در علم روان‌شناسی انجامیده است. چون برای اولین بار، کلاف طبیعت و تربیت از هم باز شده است. یکی از قابل توجه‌ترین یافته‌ها آن است که اکثر معیارهای محیطی که در روانشناسی مطرح هستند -همچون کیفیت والد بودن، حمایت اجتماعی و رخدادهای زندگی-، خود تحت تأثیر شگرف ژنتیک می‌باشند. چگونه این امر ممکن است وقتی محیط خود DNA ندارد؟ ژنتیک اثرگذار است چرا که محیط چیزی مستقل از ما و رفتارمان نیست. ما انتخاب می‌کنیم، تغییر می‌دهیم و حتی هم‎‌راستا با گرایش‌های ژنتیکی‌مان، محیط را ایجاد می‌کنیم. همبستگی میان محیط و خصایص روان‌شناختی لزوماً به این معنا نیست که محیط علت صفات روان‌شناختی است. به عنوان مثال، برخورد منفی والدین در ارتباط با رفتار ضداجتماعی فرزند آن‌هاست. اما این ارتباط به این معنا نیست که والد موجب بروز رفتار ضداجتماعی در کودک می‌شود. بلکه این ارتباط از پاسخ منفی والد به گرایش ژنتیکی کودک ایجاد می‌گردد.

دومین یافته‌ی مهم آن است که محیط کاملاً متفاوت با آنچه که محیط گرایان می‌پندارند، کار می‌کند. در بیشتر سال‌های قرن بیستم، فاکتورهای محیطی تربیت نامیده می‌شدند؛ چون تفکر غالب آن بود که خانواده در تعیین این که چه کسی می‌شویم، به صورت محیطی اثرگذار است. مطالعات ژنتیک نشان داده‌اند مسئله این نیست. ما ذاتاً اگر حین تولد به فزرندخواندگی قبول می‌شدیم و در خانواده‌ی دیگری تربیت می‌شدیم، باز همین آدم بودیم. تأثیرات محیطی مهم بوده و مسئول تقریباً نصف تفاوت‌های میان ما هستند؛ اما این تأثیرات بسیار غیرسیستماتیک، ناپایدار، سلیقه‌ای و در یک کلمه تصادفی هستند.

تفاوت‌های ژنتیکی به ارث رسیده از والدین‌مان در لحظه‌ی لقاح، منشأ پایدار و مادام‌العمر شخصیت روان‌شناختی ما هستند. در واقع، برنامه‌ی از پیش تعیین شده‌ای هستند برای کسی که قرار است بشویم.  برنامه مشخصاً قرار نیست به طور کامل مشابه ساختار تکمیل‌یافته‌ی سه‌بعدی باشد. محیط می‌تواند به طور موقت این برنامه را تغییر دهد؛ اما با گذر از فراز و نشیب‌های محیط، دوباره به پیش‌فرض ژنتیکی خود برمیگردیم. 

DNA همه‌ی آنچه تأثیرگذار هست، نیست؛ اما وقتی صحبت در مورد خصایص پایدار روانی ماست که هویت و شخصیت ما را می‌سازند، بیش از هر چیزی اثرگذار است. این یافته‌ها نیاز به بازنگری رادیکال نسبت به والد بودن، تحصیل و وقایع شکل‌دهنده‌ی زندگی را مطرح می‌کنند. همچنین مفهومی جدید در ارتباط با برابری فرصت‌ها، پویایی اجتماعی و ساختار جامعه می‌سازند. پایان جدال طبیعت و تربیت را اعلام می‌کنیم. تسلیم شوید! طبیعت برنده است!

نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید