پژوهش جدید نشان میدهد که بیماریهای روانی در کودکان و بزرگسالان مبتلا به نارسایی کلیه شایع است، و بستری شدن برای چنین بیماریهایی با ریسک بالاترمرگ زودرس برای بزرگسالان است. یافتهها پیشنهاد می کنند که بالینگرانی که از بیماران بستریشده با نارسایی کلیه مراقبت میکنند باید از این مورد آگاه بوده و آماده مدیریت اختلالات روانی باشند.
مطالعات نشان می دهند که موقعیتهایی همانند افسردگی و اضطراب در کودکان و بزرگسالان مبتلا به نارسایی کلیه رایج هستند، اما وسعت آن ناشناخته است. برای بررسی، Paul Kimmel، پزشک موسسه ملی دیابت و گوارش و بیماریهای کلیه ازموسسه ملی سلامت و همکارانش بستریشدن بیماران با تشخیص روانی را با استفاده ازاظهارات خود آنها از اولین سال نارسایی کلیه در بزرگسالان و و کودکان ایالات متحد امریکا که درمان دیالیزی را از سال۱۹۹۶ تا سال ۲۰۱۳ شروع کرده بودند، مورد برسی وکنکاش قرار دادند.
در این خصوص Paul Kimmel اذعان می دارد: ” ما آرزو داشتیم مشاهدات را که بیش از ۲۰ سال قبل در خصوص شیوع اختلالات روانی تا حال انجام شده بود را گسترش دهیم و ارزیابی خود برای بررسی ارتباط بین بیماری روانی و شیوع مرگ و میر متعاقب در بیماران با نارسایی کلیه را بسط دهیم.”
بین سال های ۱۹۹۶ و ۲۰۱۳ تقریبا ۲۷٪ بزرگسالان ( ۲۲ تا ۶۴ ساله) و ۲۱٪ بزرگسالان سالخورده ( ۶۵ سال به بالا) دارای پرونده بستری با تشخیص روانپزشکی در اولین سال نارسایی کلیه بودند. چنین آماری برای کودکان کمی پایین تر و در حدود ۱۶٪ بود. تقریبا ۲٪ بزرگسالان و ۱٪ کودکان با تشخیص اولیه اختلالات روانی بستری شده بودند. رایجترین تشخیص اولیه روانپزشکی از اختلال افسردگی/ عاطفی در بزرگسالان و کودکان، و اختلالات روانی ارگانیک/ زوال عقل در بزرگسالان سالخورده بودند.
شیوع بستری شدن با تشخیص روانی طی زمان درمیان گروههای سنی افزایش یافت. نرخ بستری شدن با تشخیص روانی از ۹٪ در سال های ۱۹۹۶تا ۱۹۹۸ به ۲۶٪ در سال های ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۳ برای کودکان، از ۱۹٪ به ۴۰٪ برای بزرگسالان، و از ۱۷٪ به ۳۹٪ در سالخوردگان افزایش یافت. افزایش در نرخهای شیوع اغلب مربوط به تشخیص های ثانویه بود. کل ۱۹٪ سالخوردگان، ۲۵٪ بزرگسالان، و ۱۵٪ کودکان با تشخیص ثانویه روانی بستری شدند.
درمقایسه با بستری شدن بدون تشخیص روانی، بستری شدن با تشخیص اولیه یا ثانویه روانی مرتبط به ترتیب با ۲۹٪ و ۱۱٪ ریسک بالاتر مرگ برای بزرگسالان درطول دوران مطالعه بود.
.در این خصوص دکتر Kimmel می گوید:” بالینگران نیاز به آگاه بودن در خصوص این یافتهها و آماده بودن برای بررسی نیازهای بیمارانشان دارند. امید است که توجه به نیازهای روانی-اجتماعی بیماران دیالیزی منجر به بروندادهای بهینه شده گردد، اما چنین ایدههایی نیازمند بررسی دقیق تر در آزمون های کنترل شده تصادفی قابل اطمینان می باشند. این همچنین یک مطالعه تحقیقاتی مهم است چرا که شیوع و برخی پیامدهای بیماری روانی درجمعیت کودکان دارای نارسایی کلیه در سطح وسیع را ارزیابی میکند—چیزی است که قبلا انجام نشده است.”
یکی از مولفان مطالعه اشاره میکند که مطالعه حاضر مشکل فراینده بیماری روانی را درمیان بیماران دارای نارسایی کلیه مورد تاکید قرار میدهد. در خاتمه مولفان مطالعه اضافه می کنند:” برای رسیدن به پیشرفت معنیداری برای این جمعیت با ریسک بالا لازم است که فهم و برداشت ما در خصوص علتهای بیماری روانی بالا رود و مراودات متخصصان سلامت با کارشناسان روانپزشکی بیشتر شود، و پیاده سازی استراتژیهای معالجه موثر که مورد قبول بیماران است، فزونتر گردند.”
یکی از مولفان طرفدار چنین بیمارانی بر نیاز به همدلی متخصصان پزشکی را، همچنانکه بیماران با امراض مرگ و زندگی دست و پنجه نرم می کنند که این امراض میتوانند منجر به سردرگمی و ترس شوند، مورد تاکید قرار میدهد.