بیخیال ساعت شوید. درست است که ساعت، چه کلاسیک و چه هوشمند، ابزار خوبی جهت مدیریت گذر زمان به شمار میرود؛ اما نحوۀ درک ما از زمان بسیار متفاوتتر از ارتعاشات کوارتزی است.
زمان مفهومی انتزاعی است. زمان نمیتواند بلند، کوتاه، بزرگ و یا کوچک باشد. خود زمان (Time) ممکن است مفهومی جهانی باشد؛ اما فرهنگهای مختلف هر کدام از تشبیهات نغز و اصطلاحات اختصاصی خود جهت توصیف بعد چهارم استفاده میکنند، و قرار هم نیست تمام آدمهای روی زمین چهارچوب یکسانی برای آن قائل شوند.
مقالۀ مرتبط: درک گذر زمان توسط مغز
مسیر نوشتار، مسیر زمان
برای درک مفهوم نوشتههای این صفحه، لاجرم باید آن را از راست به چپ بخوانید. ولی خب دستگاه نوشتار در زبان انگلیسی (و سایر زبانهای با ریشۀ یونانی) درست در عکس این مسیر جریان مییابد؛ و زبان چینی نیز از بالا به پایین خوانده میشود.
محققان میگویند جهت نوشتار زبان در درک افراد از مسیر حرکت زمان تأثیرگذار است. برای مثال، اگر از یک انگلیسیزبان بخواهیم تعدادی رویداد را به ترتیب زمان رخداد مرتب نماید، آنها را در جهت چپ به راست خواهد چید؛ در صورتی که عربیزبانان همین اولویتبندی را از راست به چپ، و چینیها نیز طبق معمول از بالا به پایین انجام میدهند. تعدادی از جوامع فاقد دستگاه نوشتاری، مانند قبیلۀ یاپنو (Yupno) در گینۀ نو، رویکرد آزادی نسبت به این قضیه دارد (جهت چینش را به صورت دلخواه انتخاب میکنند).
ساعت نیمهپر
سوئدیها روزهای “بلند” و اسپانیاییها روزهای “پُر” دارند. چنین تشبیهاتی میتواند مفهوم زمان را برایمان ملموستر کند، ولی به همان اندازه هم ما را سردرگم میسازد.
برای نمونه، در مطالعهای با شرکتکنندگان سوئدی و اسپانیایی، آزمودنیها به مدت ۳ ثانیه به خط باریکی که روی صفحهنمایش در حال طویل شدن بود خیره شدند. این خط بلافاصله با خطی دیگر – اینبار بلندتر – و برای مدتزمان یکسان، همراه شد. خط دوم، چنین حسی را در شرکتکنندگان سوئدی برانگیخت که گویی زمان بیشتری سپری شده است. نتیجهای مشابه برای آزمودنیهای اسپانیولی نیز گزارش شد؛ با این تفاوت که اسپانیاییها چنین حسی را با خیره شدن به یک استوانۀ در حال پر شدن تجربه نمودند؛ برای آنها، استوانۀ پُرتر به معنی گذر بیشتر زمان بود. با این حال چنین نتایجی در آزمایشهای معکوس (خط برای اسپانیاییها و استوانه برای سوئدیها) مشاهده نشد. بنابراین واژگان از اهمیت فراوانی برخوردارند.
مقالۀ مرتبط: در دام زمان؛ دژاوو
آیندهای روی تپه
“موقعیت مکانی” عبارتی نیست که فقط در بنگاههای خرید و فروش ملک معنی پیدا کند، بلکه در گفتار نیز نمود دارد. به عنوان نمونه، ناهمواریهای تپهای گینۀ نو را در نظر بگیرید که در شکلگیری درک ساکنین این منطقه از مهوم زمان، نقشی اساسی داشته است. از دیدگاه یاپنو، آینده در جهت صعود به، و گذشته در جهت نزول از یک تپه است.
شاید امروزه کمتر دیده شود، ولی چنین دستگاههای زمانی مبتنی بر جغرافیای منطفهای، زمانی وجود داشته؛ که در اثر مهاجرت انسان به مناطق دیگر، کمکم از اهمیت ساقط شده است.
آینده از پشت سر
به نظر میرسد زمان از سمت روبهرو در حال نزدیک شدن به ما باشد، بدین صورت که آینده در جلو و گذشته در عقب قرار دارد. ولی جالب است بدانید که این دیدگاه همهگیر برای آیماراییزبانها (Aymara) صادق نیست. از دیدگاه آیمارا، گذشته، به دلیل این که زمانی تجربه شده است؛ در جلو قرار میگیرد، چرا که افراد آن را دیدهاند و از آن آگاهاند. بر اساس همین منطق، آینده چون مجهول است در پشت سر قرار میگیرد. این بدین خاطر است که نشانههای بصری اهمیت خارقالعادهای برای این مردم دارد. گرامر زبان آیمارا(یی) نیز چنین است. بر اساس این گرامر، در صورتی که بخواهید از فرد دیگری که عملی را انجام داده صحبت کنید؛ یا میتوانید بگویید که فرد را در حال انجام کار دیدهاید (vna-) و یا از جایی شنیدهاید که وی آن کار را انجام داده است (tayna-). جالب است بدانید که پسوند tayna- زمانی که فرد را در حال انجام عمل دیدهاید، ولی از آن مطمئن نیستید (در حال مستی) نیز به کار میرود.
چنین تأکیدی روی نشانههای بصری، درک این مردم از زمان را از درک ما متمایز ساخته است.