انتشار این مقاله


چه زمانی به حس‌ششم خود اعتماد کنیم

فرض کنید در حال مصاحبه با یک مورد استخدامی جدید هستید، اما حس بعدی نسبت به او دارید. نمی‌توانید از تمرکز روی این حس دست بردارید؛ ولی چیزی در مورد این شخص احساس ناخوشایندی در شما برمی‌انگیزد. او رزومه کاملی دارد و به جز حس‌ششم شما همه چیز خوب و ایده‌آل به نظر می‌‎آید. حال […]

فرض کنید در حال مصاحبه با یک مورد استخدامی جدید هستید، اما حس بعدی نسبت به او دارید. نمی‌توانید از تمرکز روی این حس دست بردارید؛ ولی چیزی در مورد این شخص احساس ناخوشایندی در شما برمی‌انگیزد. او رزومه کاملی دارد و به جز حس‌ششم شما همه چیز خوب و ایده‌آل به نظر می‌‎آید.

حال چه میکنید؛ آیا به حس‌ششم خود اعتماد خواهید‌کرد؟

در چنین شرایطی، عکس‌العمل طبیعی و اولیه شما شک کردن به این حس خواهد‌بود. تحقیقات نشان می‌دهد؛ مصاحبه‌‌های استخدامی شاخص ضعیفی جهت سنجش میزان کارورزی آینده فرد در آن حرفه است.

متاسفانه اغلب مدیران به حس‌ششم خود بیشتر از عقل و تفکر منطقی بها می‌دهند و بدون توجه به توانایی‌ها و استعداد فرد، کسانی را که حس خوشایندی در آن‌ها برمی‌انگیزد را استخدام کرده و به عنوان عضوی از گروه خود می‌پذیرند.

هر چند در شرایط دیگر، گاه اعتماد کردن به این بصیرت درونی برای تصمیم‌گیری، عاقلانه به نظر می‌آید.

تحقیقات نشان می‌دهد، مدیران تجاری اکثرا نمی‌دانند چه وقت به این حس اعتماد کرده و چه وقت از عقل خود یاری به جویند.

در حالی که قسمت عمده این نوع از تحقیقات بر روی مدیران و کارگزاران متمرکز است، یافته‌های جدید حاکی از آن است که این مشکل در پزشکان و افراد مشغول در دیگر حرفه‌ها نیز صادق است.

این مشکلی است که من هنگام ارائه مشاوره به شرکت‌ها؛ جهت چگونگی مدیریت روابط در محیط کار، با آن مواجه می‌شوم.

تحقیقاتی انجام گرفته در رابطه با تصمیم‌گیری، نشانه‌هایی در مورد اعتماد کردن یا نکردن به این حس در بردارد.

حس‌ششم یا منطق

عکس‌العمل‌های این حس ریشه در ناحیه‌ای ابتدایی، احساسی و مرتبط با درک مستقیم در مغز دارد؛ این بخش از مغز نقش مهمی در جهت بقا در زندگی اجدادان ما داشته و وفاداری به قبیله و تمایز دوست از دشمن نقش به سزایی در رشد و تعالی در چنین محیطی دارد.

اما در زندگی امروزه، بقای انسان متمدن در خطر کمتری نسبت به اجداد پیشین خود است؛ بنابراین این حس بر طبق اطلاعات نادرست بدست آمده از محیط ما را وادار به اتخاذ تصمیماتی در جامعه و محیط‌کار می‌کند.

به عنوان مثال؛ آیا فرد ذکر شده جهت استخدام دارای جنسیت، نژاد و پس‌زمینه اقتصادی-اجتماعی یکسانی با شماست؟ حتی نکات ریزی از قبیل داشتن سلیقه یکسان در پوشش، یا داشتن طرز گفتار یکسان می‌تواند تاثیر به‌سزایی در ارزیابی و مقایسه این فرد با داوطلبان دیگر داشته‌باشد.

براساس تحقیقات انجام شده در زمینه ارتباطات غیرکلامی؛ ما نسبت به کسانی که دارای تن صدا و حرکات دست و بدن یکسانی با ما هستند، تمایل بیشتری نشان می‌دهیم. همانطور که پیش از این در مورد تاثیرات این حس بر بقای اجدادان‌مان بحث کردیم؛ احساسات درونی ما، اشخاص با مشخصات فوق را بمانند اعضایی از یک قبیله پنداشته و احساسی دوستانه را در خود نسبت به آن‌ها حس می‌کنیم و احترام، نسبت به این افراد در وجودمان شکل می‌گیرد.

این عکس‌العمل سریع و غیرارادی احساسات ما؛ گواه نقش ناحیه ناخودآگاه مغز، یکی از دو بخش موثر بر تفکر،  بر رفتار ما است. در بیشتر موارد این بخش نقش به سزایی در اتخاذ تصمیمات درست و مناسب دارد اما گاهی اوقات مسئول برخی از اشکالات تفکری ما، که دانشمندان آن را با عنوان تعصبات شناختی می‌شناسند، است.

دستگاه تفکری بعدی، که با عنوان سیستم خودآگاه شناخته می‌شود، بخش خودآگاه و متفکر مغز است. این سیستم کمی با تاخیر به کار می‌افتد اما می‌تواند خطاهای ایجاد شده توسط بخش ناخودآگاه را تصحیح نماید. بدین گونه ما می‌توانیم خطاهای ایجاد شده توسط این بخش را در محیط‌کار، روابط اجتماعی و دیگر زمینه‌های زندگی تصحیح کرده و تصمیمات گرفته شده را هدایت نماییم.

توجه نمایید سیستم ناخودآگاه و خودآگاه ذکر شده در بالا تنها بیان ساده‌ای از یک روند پیچیده ایجاد شده در مغز است که در جوامع علمی و در میان محققان و دانشمندان، شک و شبهه‌هایی در زمینه نحوه عملکرد آن وجود دارد.

در هر حال، پیشرفت روزانه این سیستم نقش مفید و موثری در یاری رساندن به ما در ساماندهی افکار، احساسات و رفتار ما دارد.

بدون در نظر گرفتن بخش تعهد و وفاداری به قبیله، ذهن ما اغلب دچار خطاهای موسوم به کژانگاری یا Halo effect می‌شود. این خطا باعث می‌شود تا برخی از خصوصیات خوشایند در مورد فرد مقابل را به تمام جنبه های شخصیتی او بسط دهیم، به این ایراد اثر هاله‌ای یا Halo گفته می‌شود. در مقابل این واکنش اثر Horn effect مطرح می‌شود در این حالت یک یا دو ویژگی منفی فرد مورد نظر، دیدگاه ما را در ارتباط با کل شخصیت او تغییر می‌دهد. دانشمندان این رخ داد را لنگر انداختن یاAnchoring می‌نامند؛ زیرا در این حالت ما بر طبق لنگر احساسات درونی خود به قیاس فرد مقابل می‌پردازیم.

برتری دادن به احساسات درونی

حال بیایید به مثال قبلی خود، در ارتباط با مصاحبه استخدامی بپردازیم.

اینطور در نظر بگیرید که او نیز در دانشگاه یکسانی با شما به تحصیل پرداخته است، این مسئله تمایل شما را نسبت به این فرد بیشتر خواهد‌کرد. اما تنها داشتن نقاط اشتراک فراوان با شخصی، به منزله آن نخواهد‌‌بود که او نیز در انجام آن حرفه به نحو ‌احسن عمل خواهد‌کرد یا فقط به این خاطر که فردی در برقراری رابطه دوستانه مهارت بالایی دارد بدین معنی نیست که مهارت‌های تکنیکی او نیز به خوبی مهارت‌های اجتماعی و مردمی او باشد.

بنابراین کاملا واضح و مبرهن است که این اندیشه و فراست درونی همواره یاری‌دهنده خوبی در جهت داشتن شایسته‌ترین انتخاب نخواهد‌بود. دانشمندان این حس را عاملی مشکل‌آفرین در انتخاب‌ها به حساب می‌اورند که نیازمند تنظیم و رسیدگی به منظور داشتن بهترین عملکرد را دارد. بها دادن بیش از حد به این حس آثار نامطلوبی بر محیط کار خواهد داشت و عرصه را برای تصمیمات گرفته شده از روی تعصب به عنوان مثال نسبت به نژاد، ناتوانی،جنسیت و مسائل جنسی گسترده تر خواهد کرد.

علی‌رغم آنکه تحقیقات مختلف انجام شده در این زمینه نشان می‌دهد؛ به منظور جلوگیری از اتخاذ تصمیمات متعصبانه، باید مصاحبه‌های شغلی بر طبق چارچوب و قوانین خاصی شکل بگیرد؛ متاسفانه مدیران تجاری و مسئولین بخش‌ سازماندهی نیرو‌های انسانی بدون تکیه بر چارچوب و قوانین، و بیشتر بر طبق احساسات درونی خود این نوع از جلسات را اداره مینمایند.

 بر اساس تعصب بیش از حد سیستم ناخودآگاه بر اعتماد به نفس فرد، و تمایل هر فرد به منظور اتکا بیش از اندازه بر روی توانایی تصمیم‌گیری خود، مدیران معمولا بر روی حس ششم خود در استخدام ها و دیگر تصمیمات تجاری بیش از استفاده از ابزار طراحی شده به منظور انالیز این نوع از تصمیم گیری ها حساب می‌کنند. در حالی که اساسا نتایج بدست امده به هنگام استفاده از این نوع ابزارالات، در کل بهتر خواهد بود.

بهترین راه حل در این باره پیش از استفاده از احساسات ریشه گرفته از زندگی قبیله‌ای اجدادانتان، بهره جستن از سیستم خودآگاه مغزتان است. تا تصمیمات گرفته شده به دور از تعصب و منطقی تر بوده و بهترین انتخاب را در مورد فرد استخدامی خود داشته باشید. می‌توانید مواردی را که هر داوطلب در آن با شما متفاوت است را یادداشت کرده و به آن‌ها نمره مثبت بدهید و یا یک مصاحبه‌ی استاندارد همراه با پرسش‌های مناسب که از تمام داوطلبین به شکلی یکسان پرسیده می‌شود، ترتیب دهید.

زمانی که ممکن است حق با حس‌ششم‌تان باشد

حال بیایید فرض دیگری را مطرح کنیم. تصور کنید شما فردی را در محیط کاری خود به مدت زیادی است که می‌شناسید؛ با او در پروژه‌های گسترده و مختلفی ‌همکاری داشته‌اید و تا حدودی با او در ارتباط هستید. در این صورت شما احساسات مشخصی نسبت به او داشته و پیش‌زمینه خوبی نسبت به او در ذهن خود دارید.

حال فرض کنید با این فرد به منظور یک همکاری احتمال به بحث نشسته اید. به دلایل نا مشخصی احساس ناخوشایندی در خود احساس می‌کنید. حال خوشی دارید، به اندازه کافی استراحت داشته‌اید و در کل حالتان خوب است و از آنجایی که هیچ کم و کاستی به نظر نمی‌آید نمیتوانید دلیل این حس ناخشنودی خود را در این ارتباط، بیابید. پس چه اتفاقی افتاده است؟

احتمالا حس درونی‌تان به نشانه‌های ظریفی در مورد برخی مشکلات این مصاحبه پی برده است. شاید او نگاهش را می‌دزدد و به چشمان شما نگاه نمیکند و یا کمتر از معمول لبخند می‌زند. احساسات درونی ما توانایی بالایی در تشخیص این سیگنال‌ها داشته، تا بتواند نشانه‌های طرد شدن از قبیله را به خوبی دریابد.

شاید این مورد مسئله مهمی نباشد. ممکن است او روز بدی داشته است و یا شب قبل خواب کافی نداشته است. و یا شاید میخواهد چیزی را از شما پنهان کند. مردم وقتی دروغ می‌گویند رفتاری همانند ناراحتی، اضطراب و طرد شدن از خود بروز می‌دهند که به سختی می‌توان دلیل هر کدام از آن‌ها را یافت.

در کل در چنین شرایطی، این بهترین زمان برای جدی گرفتن احساسات درونی‌تان است و شاید لازم باشد کمی مشکوک‌تر از معمول باشید.

حس ششم و یا هرآنچه از آن تحت نام احساس درونی عنوان کردیم، وجود آن به منظور تشخیص برخی مشکلات و انجام تصمیم‌گیری‌ها ضروری است. با این وجود در اغلب اوقات به هنگام مواجه شدن با تصمیمات اساسی در مورد کار و روابطمان به منظور داشتن بهترین انتخاب بهتر است بیشتر به عقل خود رجوع کنیم تا این نوع از احساسات.

 

 

صبا حقی


نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید