انتشار این مقاله


معرفی کتاب: در باب مشاهده و ادراک

کتابی درباره‌ی دیدن، درک کردن، و خیلی چیزهای دیگر.

باغ‌وحش همزمان با هر چه بیشتر شبیه کردن حیوانات به انسان‌ها و برعکس، حسی غریب برمی‌انگیزد. کنار عنوان قفس اورانگوتان نوشته شده: «میمون‌ها نزدیک‌ترین خویشاوندان انسانند. شما چه قدر شباهت بین این دو می‌یابید؟» با خیال تخت می‌توان گفت: خیلی زیاد. پشم و پیله‌اش را بتراشید، تی‌شرت و گرمكن تنش کنید، آن وقت جانوری که گوشه‌ی قفس مشغول خاراندن دماغش است با پسرعمویم مو نمی‌زند، فقط جو در خیابانی بل سایز پارک یک آپارتمان درندشت دارد و این تابستان با بچه هایش دو هفته‌ای را در دورست گذراند.

در ماه مه سال ۱۸۴۲ ملکه ویکتوریا از پارک وحش ریجنت بازدید کرد و در دفترچه‌ی خاطراتش نکاتی در مورد اورانگوتان جدیدی که از کلکته آورده بودند به چشم می‌خورد: «این جانور خارق‌العاده است، چایش را آماده می‌کند و بعد سر می‌کشد، ولی تصویر آدمیزاد بودنش دردناک و نامطبوع است.» با خواندن این یادداشت از خیالم گذشت که دستگیر شده‌ام و در قفسی شبیه اتاقی در یک هتل گیر افتاده‌ام و از یک دریچه روزی سه وعده غذا جلویم می‌اندازند، و هیچ کاری غیر از تماشای تلویزیون ندارم و این زمانی‌ست که یک گروه زرافه دارند زل زل نگاهم می‌کنند، خنده‌ای نخودی سر می‌دهند و ازم فیلم می‌گیرند، بستنی‌های غول‌پیکرشان را لیس می‌زنند و در گوش هم می‌ولنگند؛ طرف چه گردن کوتاهی دارد.

آلن دو باتن را بیشتر با کتاب‌های “تسلی بخشی‌های فلسفه” و  “جستارهایی در باب عشق” می‌شناسیم. فیلسوف و نویسنده‌ی سوئیسی-انگلیسی که شیوه‌ی روایتی بسیار روان و سیال دارد.

 کتاب در باب مشاهده و ادراک فقط درباره‌ی مشاهده و ادراک نیست. نویسنده در این کتاب یادداشت‌هایی کوتاه درمورد برداشت شخصی خودش از مسائل مختلف ارائه می‌دهد. در باب مشاهده و ادراک را می‌توان حتی فارغ از جستجوی معنی و مفاهیم فلسفی خواند. مطالعه‌ی کتابی که با نگاهی ظریف و سبک -و البته همراه با لمحهای  از متعجب بودن اما نه شگفت‌زدگی،که خاص فلاسفه است- به روزمرگی‌های ما و ادراکات ما می‌پردازد، به خودی خود لذت‌بخش است.

آلن دوباتن در در باب مشاهده و ادراک ، با صحبت درمورد نقاشی‌های ادوارد هاپر به لذت اندوه می‌پردازد. جلوتر، درباره‌ی رفتن به فرودگاه صحبت می‌کند؛ این که چطور می‌توان مثل یک اثر هنری به تماشایش ایستاد. در باب رفتن به باغ‌وحش صحبت می‌کند، و در باب ملال، و در باب نوشتن و ماهی قزل‌آلا، و این چه طور مشاهده‌ی ظریف ما را در هاله‌ای از ادراک قرار می‌دهد؛ چه طور می‌بینیم و چه طور می‌فهمیم.

در باب مشاهده و ادراک کتاب کوچکی در قطع جیبی است، که در روزهای رقیق قبل از بهار، در ایستگاه‌های اتوبوس و در صبح‌های خنک و روشن می‌خوانید.

خیلی از نوشته‌ها از این قماشند. حتا وقتی املاء پیشرفت می‌کند باز کنار هم چیدن لغات به گونه‌ای که از پس مقاصد ما برآید نیازمند تلاشی جانفرساست. مقوله‌ی نگارش عموما پوسته‌ی یک اتفاق را خراش می‌دهد، غروب را می‌بینیم و بعد در خاطره‌نویسی به مِن مِن می‌افتیم و «زیبا» می‌خوانیمش در حالی که می‌دانیم خیلی بیشتر از این حرف‌هاست، ولی چیز بیشتری نمی‌توان منتقل کرد، همه چیز خیلی زود از یاد پر می‌کشد. می‌خواهیم تصویری از آنچه امروز رخ داده را ثبت کنیم و برای همین فهرستی از جاهایی که رفتیم و چیزهایی که دیدیم پشت هم قطار می‌کنیم، ولی وقتی این صفحه را پشت سر می‌گذاریم خوب می‌دانیم برخی موارد ناپایدار را از قلم انداخته‌ایم، چیزی که ظن ما بر این است کلیدی به واقعیت آن روز در آن نهفته بوده.

مشخصات کتاب

نام: در باب مشاهده و ادراک

نویسنده: آلن دوباتن

مترجم: امیر مجد

انتشارات نیلا

شماره‌ی کتاب‌شناسی ملی: ۱۱۲۸۴۳۵

نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید