انتشار این مقاله


به بهانه پیوند ذهن با کیهان: نگاهی علمی به فیلم چین خوردگی در زمان

اجازه ندهید امتیاز پایین‌تر از حد انتظار فیلم، دلسردتان کند.

اگر واکنش منتقدان نسبت به فیلم چین خوردگی در زمان (A Wrinkle in Time) موجب دلسردی‌تان شده، لطفاً در تصمیم‌گیری برای ندیدن آن خیلی عجله نکنید.


توجه: این مطلب ممکن است دارای اسپویلر باشد.


این یکی از آن فیلم‌های کودکانه نیست که با آوردن شخصیت‌های بزرگسال به مقابل دوربین سعی می‌کنند والدین را نیز به سینما بکشانند. البته منظور ما این نیست که چنین فیلم‌هایی بد هستند، برعکس، فیلم‌هایی در این سبک خیلی هم مفرح‌اند؛ مثل انیمیشن سینمایی لگو مووی (The Lego Movie).

ولی بحث چین خوردگی در زمان کمی متفاوت است. این فیلم برای گروه سنی خاصی از کودکان ساخته شده است و قرار نیست هر کودکی قادر به لذت بردن از آن باشد. شاید بتوان گفت بهترین مخاطبین این فیلم دانش‌آموزان دورۀ ابتدایی هستند که در زندگی واقعی خود با چالش جا افتادن در محیط اجتماعی رقابتی دست و پنجه نرم می‌کنند. چین خوردگی در زمان ممکن است برای کودکان خردسال بسیار کند و کسل‌کننده جلوه کند. از سوی دیگر، کودکان بزرگسال‌تر و خود بزرگسالان نیز احتمالاً خود را در مواجهه با فیلمی بچه‌گانه خواهند یافت. در صورتی که به این گروه‌های سنی تعلق دارید، شاید بهتر باشد با خودِ خردسال‌ترتان به تماشای آن بروید.


مقالۀ مرتبط: چین خوردگی در زمان: تسرکت یا بعد پنجم بعد از نیم قرن روی پرده می‌رود!


فیلم چین خوردگی در زمان پیوند قابل قبولی بین علم و فانتزی برقرار کرده است

داستان فیلم بسیار ساده بوده و مایه‌های علمی‌تخیلی و قهرمان‌بازی‌های شخصیت اصلی آسیب چندانی به سادگی آن وارد نساخته است. قهرمان فیلم، مگ موری (با بازی استورم راید) نام دارد. پدر و مادر مگ هر دو فیزیک‌دانانی سرشناس‌اند. چارلز والاس (با بازی دریک مک‌کیب)، برادر ۶ ساله و نابغۀ مگ، و کالوین (با بازی لی‌وای میلر)، دوست مگ، همراهان وی در این ماجراجویی قهرمانانه هستند. پدر خانواده (با بازی کریس پاین) اخترشناسی است که در حوزۀ گرانش و کیهان‌شناسی تخصص دارد. مادر مگ نیز (با بازی گوگو امبتا را) متخصص فیزیک کوانتومی است که به مطالعۀ دنیای کوچک اتم و ذرات زیراتمی اشتغال دارد.

ازدواج این دو تن شاید تنها نمونۀ موفق از کنار هم آوردن فیزیک کوانتوم و گرانش محسوب شود.

این فیزیک‌دانان به راهی برای سفر در فضا دست پیدا می‌کنند که از طریق ذهن ممکن می‌شود. فرآیند جابه‌جایی در فضا اصطلاحاً تسرینگ (tessering) خوانده می‌شود. کلید عملی‌سازی تسرینگ نیز پیدا کردن فرکانسی است که بتواند مسافر را با بقیۀ کیهان هم‌میزان سازد. اگر بتوانید این فرکانس به‌خصوص را پیدا کنید، فضا و زمان در برابرتان دچار چین خوردگی شده و شما خواهید توانست به صورت بلادرنگ بین دو دنیای بسیار دور جابه‌جا شوید. دانشی که در پشت این دستاورد شگرف قرار دارد، ترکیبی از در هم تنیدگی کوانتومی (quantum entanglement) و سیاه چاله و گرانش قدرتمند می‌باشد. در هم تنیدگی کوانتومی حالتی است که در آن بین دو ذره نوعی ارتباط و پیوستگی برقرار می‌شود، حتی اگر در فاصلۀ بسیار دوری از یک‌دیگر قرار داشته باشند. البته جای تعجب نیست که از دیدگاه علم این زوج واقعاً دیوانه می‌باشد. آخر چگونه می‌توان از طریق ذهن در فضا-زمان دریچه گشود؟


مقالۀ مرتبط: ماشین زمان کوانتوم: چگونه آینده می‌تواند چیزی را که اکنون اتفاق می‌افتد تغییر دهد؟


برگردیم سراغ داستان فیلم چین خوردگی در زمان. چهار سال است که از ناپدید شدن مشکوک آقای موری گذشته است. داستان فیلم در قالب جلوه‌های ویژه بسیار چشم‌نواز روایت می‌شود که گاهی اوقات دیگر زیاده از حد خیره‌کننده است. ولی پیش از آن که نگاه رنگارنگ ایوا دوورنی (Ava DuVernay)، کارگردان فیلم، را مورد نقد قرار دهیم؛ بهتر است به خاطر داشته باشیم که فیلم‌های امروزی باید بتوانند در مقابل بازی‌های ویدیویی و گجت‌های واقعیت مجازی نیز حرفی برای گفتن داشته باشند. داستان آمیخته به جادوی فیلم ایجاب می‌کند که شخصیت‌های آن نیز کمی جادویی شده و در دنیایی فانتزی به گشت‌وگذار مشغول شوند. درست است که سه سفیر روشنایی کیهان: خانم ویچ (اوپرا وینفری)، خانم هو (مایندی کیلینگ) و خانم واتسیت (ریس ویترسپون) در شکل و شمایلی بسیار اغراق‌آمیز به تصویر کشیده شده‌اند، ولی بیایید رو راست باشیم، راه دیگری هم وجود دارد که بتوان چنین موجوداتی را به مخاطب ۲۰۱۸ی عرضه کرد؟! این قبیل نمونه‌ها را می‌توان در هشتاد سال گذشته نیز جست‌وجو کرد، مثل جادوگر خوب شهر از، گالیندا، که در زمان خود فراتر از حد تصور بود و می‌توانست در هوا بایستد! سه سفیر چین خوردگی در زمان هم می‌توانند کمی از زمین ارتفاع بگیرند.

بخش آغازین چین خوردگی در زمان در نوع خود جالب و تماشایی است. در ابتدای فیلم، آقای موری به دخترش، مگ، آموزش می‌دهد که چگونه هماهنگ‌سازی یک سیستم فیزیکی با یک فرکانس ارتعاشی منحصربه‌فرد می‌تواند به ایجاد شگفت‌انگیزترین الگوها بینجامد. ارتباط این سیستم فیزیکی و فرکانس با تسرینگ کاملاً روشن است: به منظور سفر در فضا باید ابتدا الگوی ارتعاشی خاصی را درون فضا پیدا کنید و سپس خود همگام با آن الگو به ارتعاش دربیایید. این رزونانس یا هم‌ارتعاشی نمودی از پیوند ذهن با کیهان می‌باشد.

الگویی از رزونانس که فیلم چین خوردگی در زمان به مخاطب نشان می‌دهد صرفاً یک جلوۀ رایانه‌ای نیست. چنین سیستم‌های فیزیکی در کیهان آسیلون (oscillon) نامیده می‌شوند. آسیلون سامانه‌ای است که تلفیق فرکانس و نیروی صحیح در آن به بروز رویدادهای غیرمنتظره‌ای می‌انجامد.


مقالۀ مرتبط: آسیلون؛ نیروگاه امواج گرانشی


از آن‌جایی که فیلم چین خوردگی در زمان نوعی حماسۀ فانتزی است، قهرمان کوچک ما باید به تنهایی به مقابله با نیروهای شیطانی برخیزد تا بتواند مأموریت خود را به پایان برساند. مگ این کار را به زیباترین شکل در پایان هیجان‌انگیز فیلم انجام می‌دهد، جایی که باید با آن (It) مقابله نماید. آن، نیرویی است که می‌تواند با مجسم ساختن نقص‌های شخصیتی می‌تواند باعث فروپاشی فرد از درون بشود. آن طور که فیلم به ما نشان می‌دهد، آن، زورگویی در مقیاس کیهانی است. این دقیقاً همان جایی است که کودکان خیلی راحت‌تر می‌توانند با مگ همزادپنداری کنند. شکست دادن زورگوی کیهانی، نهایت رستگاری برای مگ می‌باشد.

ما به فیلم‌های بیشتری مانند چین خوردگی در زمان نیاز داریم. فیلم‌هایی که علم، فانتزی و شخصیت‌های قدرتمند زن را در هم می‌آمیزند. در دنیایی که دشمنی‌های بی‌مورد سرتاسر آن را فرا گرفته – و جذب نمودن زنان و تعدادی از اقلیت‌ها به سمت علم نیز هم‌چنان به عنوان یک چالش بزرگ در جای خود باقیست – نشان دادن چهرۀ مسحورکننده و جادویی علم شاید بتواند دریچه‌ای را که مدت‌هاست منتظرش بودیم به رویمان بگشاید.

میلاد شیرولیلو


نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید