انتشار این مقاله


چرا فیلسوفان بزرگ رابطه‌ی خود را با واقعیت قطع می‌کنند؟

برای فیلسوفان بزرگ ضروری است که برخی اوقات خارج از واقعیت فکر کنند. طالب نمونه‌ای از آن‌هاست.

نسیم نیکلاس طالب در تویتر مثل یک دیوانه رفتار می‌کند. او اگر بفهمد کسی کلاهبرداری کرده، شارلاتان است یا “فروشنده‌ی خزعبلات” (این یکی زمینه‌ی مورد علاقه‌ی اوست!) می‌باشد، به صورت کلامی به آن‌ها حمله و توهین می‌کند. او به این کارش افتخار هم می‌کند.

یکی از دست‌چین‌های طالب، دانشمند شناختی، استیون پینکر است. طالب واضحاً کتاب زوایای بهتر پینکر را نخوانده است؛ کتابی که پینکر در آن ادعا می‌کند خشونت در طولانی مدت کاهش پیدا کرده است. با این وجود طالب می‌گوید فقط به خاطر این که خشونت اکنون کاهش پیدا کرده، دلیل نمی‌شود در آینده هم این گونه باشد. برای مثال یک جنگ هسته‌ای می‌تواند تمام پیشرفت‌های ظاهری کنونی را به نقطه‌ی صفر برگرداند. البته اگر منصف باشیم، این چیزی نیست که پینکر ادعا می‌کند. کار پینکر آنالیز ترندهای تاریخی است نه پیش‌بینی آخرالزمان بالقوه. پینکر به جز عمل به وظیفه‌ی آکادمیک خود و جواب دادن به انتقادات طالب، دیگری کاری با او نداشت. ولی طالب بی‌وقفه او را دنبال کرده است. این تنها یک نمونه می‌باشد. با یک اسکرول در صفحه‌ی تویتر طالب، می‌توان به این نتیجه رسید که او مردی است که با واقعیت تماس ندارد.

مشکل این است که جمع کردن این مشاهده با دیگر جنبه‌ی هویت طالب سخت است: او یکی از بزرگ‌تری فیلسوفان زنده‌ی دنیاست.

در سال ۲۰۰۷، طالب کتاب قوی سیاه را منتشر کرد. او در این کتاب ادعا می‌کند که تاریخ انسانی با متعاقب‌ترین وقایعش بهتر درک می‌شود. مسئله‌ای که درباره‌ی این وقایع وجود دارد این است که چون این‌ها قبلاً اتفاق افتاده‌اند، ما فکر می‌کنیم که دلیل رخداد آن‌ها را درک می‌کنیم. ولی حقیقت این است که این‌ها به طور بنیادین غیرقابل پیش‌بینی هستند. ما فقط توهم درک آن‌ها را داریم. اشاره و جان مایه‌ی کتاب طالب، درباره‌ی این است که چه انتظاری باید از غیرمنتظره‌ها داشته باشیم. این دقیقاً چیزی است که طالب انجام داد؛ او طی بحران مالی ۲۰۰۸ به عنوان یک بازرگان مقدار زیادی پول به جیب زد. او شرط بسته بود که قطعاً چیزی اشتباه پیش خواهد رفت؛ چون همیشه چیزی اشتباه پیش می‌رود. این در حالی بود که بقیه راه ندانم‌گرایی پیش گرفته بودند. مشکلی که او در قوی سیاه معرفی می‌کند، همانی است که در بحران مالی به طور عملی آن را حل می‌نماید و سپس به صورت نظری به عنوان یک فیلسوف در کتاب بعدی‌اش، ضدشکننده، آن را مطرح می‌کند.


بیشتر بخوانید:


از یک طرف، طالب مرد دیوانه‌ای به نظر می‌آید که در جهانی به کل متفاوت زندگی می‌کند. از سویی دیگر، به نظر می‌آید او درباره‌ی کارکرد جهان ما دیدگاهی دارد که به نحوی عمیق‌تر و تیزبینانه‌تر از بقیه می‌باشد. مثل یک پارادوکس است، اما من اینگونه فکر نمی‌کنم. به جای آن، برای فیلسوفان بزرگ ضروری است که برخی اوقات خارج از واقعیت فکر کنند. طالب نمونه‌ای از آن‌هاست.

ایمانوئل کانت، سال ۱۷۲۴ در کونیگسبرگ که آن زمانی در خاک پادشاهی پروس بود. کانت رساله‌هایی نظیر نقد عقل محض و نقد عقل عملی نوشته است. به نظر بسیاری، او یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان تاریخ بوده است. بعضی از فیلسوفان بر این باورند که عقل محض او بعد از کتاب جمهور افلاطون بزرگ‌ترین متن فلسفی همه‌ی اعصار می‌باشد. چه این رتبه‌بندی درست باشد چه نه، او فردی بود که چیزهایی می‌دانست که بقیه نمی‌دانستند. مسئله‌ی عجیب درباره‌ی کانت این است که او در طول عمرش از شعاع ۱۰ مایلی کونیگسبرگ خارج نشد. به عبارتی دیگر، او زیاد با واقعیات درگیر نبود. به زبان کوتاه، کانت از بیشتر وقایعی که در دنیا در حال اتفاق بود، خبر نداشت.

در نگاه اول این ضد و نقیض به نظر می‌رسد، ولی در واقع، معنا دارد. واقعیت پیچیده است. و اگر شما بخواهید هر چیزی را که در دنیا اتفاق می‌افتد به طور کامل در نظر بگیرید، غرق خواهید شد. هر تفسیری از واقعیت داشته باشید، برای اقناع قطعی، کلی زمان از شما خواهد گرفت. اگر می‌خواهید مثل کانت و طالب با مسئله برخورد کنید، باید بخشی از واقعیت را در نظر بگیرید که توان حل و فصل آن را دارید. تنها زمانی که این به چیزی قابل مدیریت تقلیل یافت، می‌توان تفسیری از آن برداشت نمود.

کونیگسبرگِ طالب، جنگ داخلی لبنان در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۸۰ میلادی بود. او سرنوشت‌سازترین دوران جوانی‌اش را در یک زیرزمین مشغول گوش کردن به صدای بمب‌ها بود و وقتی بیرون می‌آمد که به تشییع جنازه همکلاسی‌هایش برود. در طول این سال‌ها طالب تا می‌توانست خواند. چیزی که او بدان رسید این بود که دانشگاهیانی که جهت تاریخ را بررسی می‌کنند و به پیش‌بینی وقایع آینده می‌پردازند، ایده‌ی بهتری از یک راننده تاکسی در خیابان‌های بیروت ندارند. او به این نتیجه رسید که وقایع جنگ داخلی لبنان به طور پایه‌ای غیرقابل پیش‌بینی بودند. به همین دلیل هم هست که طالب به ادعاهای پینکر، یا حداقل به برداشت‌های خودش می‌تازد. او این ادعاها را قبلاً هم شنیده: “خیلی خوب، می‌توانید بیرون بیایید. خشونت به پایان رسیده”. یا این نسخه “الان وقت سرمایه‌گذاری است. نوسان تمام شد”. با این حال، مشابه کونیگسبرگ، جنگ داخلی لبنان نماینده‌های خوبی برای معرفی دنیا نیست. این نسخه از واقعیت بسیار ویژه و دارای سوگیری است. طالب از برخی جهات، به واقع سرگرم دنیایی دیگر است. و تنها به خاطر این نسخه‌ی انتخابی از واقعیت است که طالب توانسته نظریاتی مطرح کند که تجربیات ما را در بر می‌گیرند ولی ما توان اشاره به آن‌ها را نداشتیم.

از یک لحاظ، می‌توان گفت این نظریه اساس گرفتن یک PhD است. شما یک بخش از واقعیت را اختیار می‌کنید و می‌گویید، “من قصد دارم این بخش از واقعیت را بسیار خوب درک کنم”. این کار به قیمت درک بقیه‌ی زمینه‌های دانش تمام می‌شود. این فقط فیلسوفان بزرگ نیستند که رابطه‌ی خود را با واقعیت قطع کرده‌اند، بلکه در کل اندیشمندان بزرگ این گونه بوده‌اند. در نهایت، این کار نه خوب است و نه بد. این مصالحه‌ای است که در دنیاز دانش، ذاتی می‌باشد.

علی تقی‌زاده


نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید