اسکیزوفرنی چیست ؟ اسکیزوفرنی یک نوع بیماری فیزیکی مغز است که در نتیجهی عدم تعادل نوروترنسمیترها (انتقالدهندههای عصبی) و آسیب بافت مغزی رخ میدهد. سایر بیماریهای مغز همچون پارکینسون، آلزایمر، سکتهی مغزی و تومورهای مغزی نیز شامل تغییراتی در بافت مغز هستند. در بیماری آلزایمر، ساختارهایی تحت عنوان پلاک در مغز ایجاد شده و عملکرد نرمال مغز را تغییر میدهند.
تقریباً ۵۰ درصد بیماران مبتلا به پارکینسون، درگیر سایکوز هستند که اغلب شبیه اسکیزوفرنی است. اسکیزوفرنی معمولاً مانند آلزایمر زودهنگام به نظر میرسد: شکاف از واقعیت و اختلالات شناختی. علیرغم تمام این شباهتها، اسکیزوفرنی همچنان بیماری روانی و ذهنی خوانده میشود؛ حال آن که سایر بیماریهای مغزی در دستهی بیماریهای فیزیکی طبقهبندی میشوند.
طبقهبندی بیماریهای مغزی در گذر زمان تغییر کرده است. قبلاً تشنجها بیماری ذهنی در نظر گرفته میشدند. از طرف دیگر، اثرات رفتاری ناشی از تغییرات هورمونی در زنان نیز “هیستری زنانه” تلقی میشد که امروزه دیگر بیماری محسوب نمیشود. بیماران مبتلا به آلزایمر، پارکینسون و سکتهی مغزی که همگی بیماریهای فیزیکی در نظر گرفته میشوند، در حالت کلی مسئولیتی در قبال رفتارهای عجیب و تهدیدآمیز خود که میتواند از علائم بیماری باشد، ندارند.
چندین سال پیش، در یک کلیسا استاد بازنشستهای را ملاقات کردم که به بیماری آلزایمر مبتلا شده بود. او دیگر قادر به کار در دانشگاه نبود ولی خودش نمیدانست. با ادامه یافتن سر زدنش به برخی کلاسها و اتاق کارش که به استاد دیگری تعلق یافته بود، دانشگاه با همسرش تماس گرفت. همسرش تعهد داد که دیگر مراجعهای از طرف استاد سابق صورت نگیرد. در این مورد، هیچ اقدام قانونی صورت نگرفت. زمانی که استاد تحت درمان قرار گرفت، همکاران سابقش به پاس سالهایی که در کنارش در دانشگاه سپری کرده بودند، با خانوادهی بیمار اظهار همدردی کردند. حال اگر این بیمار، بیمار روانی بود، یقیناً اوضاع فرق میکرد.
در سال ۲۰۰۲ طی اولین حملهی سایکوتیکم، رفتارهایی مشابه این استاد دانشگاه از من سر زد. به عنوان یک دانشجو در سالهای ۲۰۰۱-۱۹۹۹ در کلاسهایی مانند فیزیک و بیوشیمی پیشرفته، نمرات بالایی کسب کرده بودم. پس از این که اسکیزوفرنی افسار زندگیم را در اختیار گرفت، نتوانستم به تحصیل ادامه دهم. بدون این که آگاه باشم کاملاً ناتوان شدهام، همیشه در کتابخانه و لابی دانشگاه بودم. در نهایت حتی توهم میزدم و باور داشتم که دانشگاه به من افتخار میکند. در واقع به یاد آنچه که بودم، زندگی میکردم: محقق، ویالونیست و افتخار دانشجویان. درست مانند آن استاد دانشگاه نمیتوانستم بفهمم و قبول کنم که همه چیز عوض شده است. به مدت ۳ سال، زندگی بسیار بدی داشتم. از سطل آشغال غذا میخوردم؛ در لابیها و دستشوییها پنهان میشدم و در ارتباط با بهداشت شخصی، به حمامهای عمومی متکی بودم.
پس از سه سال و نیم بیخانمانی، در عین کثیف بدون، همچنان بیشتر وقت خود را در کتابخانه و لابی دانشگاه میگذراندم. در آخر، افسران پلیس لسآنجلس مرا در دانشگاه دستگیر کرده و به زندان انداختند. اما جرم من چه بود؟ ورود بیاجازه به دانشگاه در حالی که قبلاً از دانشجویان ممتازش بودم. چنان که میبینید، دقیقاً مانند آن استاد دانشگاه رفتار میکردم.
اگر بیماری من آلزایمر تشخیص داده شده بود، با مهربانی و دلسوزی با من رفتار میشد و هیچوقت به زندان منتقل نمیشدم. کارکنان آموزشدیده با خانواده و دوستانم صحبت میکردند و بهترین گزینهی درمانی برای بالاترین سطح بهبود، برایم در نظر گرفته میشد. اما آییننامهی قانونی مانع اشتیاق من برای شروع درمان جدی بود. با توجه به پروتکل قانونی، پلیس تا زمانی که خطری برای خودم و دیگران نبودم، مرا در خیایانها ول میکرد. باید به شدت مریض میشدم تا بالاخره بتوانم تحت درمان پزشکی قرار بگیرم.
پس از این که به شدت ناتوان شدم، چندین سال رنج کشیدم تا بالاخره تحت درمان قرار گرفتم. طی بیماری، من تمایل به جدا شدن از همهی دوستان و خانوادهام داشتم. وقتی درمانم شروع شد، شرایط بیماریام وخیمتر شده بود. هر روز در همهی ساعات صداهایی میشنیدم و به مدت سیزده ماه هر شب در حیاط کلیسا میخوابیدم.
در بیماری پارکینسون، آلزایمر و سایر بیماریهای مغزی، مداخلهی زودهنگام مهم تلقی میشود. مداخلهی زودهنگام در اسکیزوفرنی نیز حائز اهمیت است. با این حال بسیاری از بیماران حین پیشرفت بیماری چون به اندازهی کافی بیمار نشدهاند تا بدون رضایت تحت ارزیابی قرار گیرند، رنج میکشند.
زمانی که از اسکیزوفرنی به عنوان بیماری روانی یاد میشود، چنین به نظر میرسد که رفتارهای عجیب تنها انتخاب بیمارند؛ نه لزوماً یک مشکل فیزیکی که نیازمند درمان است. این امر باعث میشود اسکیزوفرنی همچنان در اجتماع لکهی ننگ تلقی گردد.
خوشبختانه داروهای ضدسایکوز کیفیت زندگی مرا بهبود بخشیده و بازگشت به کار و تحصیل را برای من ممکن ساختهاند. من هم همچون یک بیمار پارکینسونی که با سایکوز درگیر میشود، بدون مصرف دارو قادر به کنترل رفتارهایم نبودم؛ اما درمان، بهبودی و امید را برای من به ارمغان داشت.
رؤیای من آن است که روزی برای بیماران به اصطلاح روانی هم همان دلسوزی و مهربانی که افراد در برابر سایر بیماران مغزی دارند، روا داشته شود. اسکیزوفرنی یک بیماری مغزی است و افراد مبتلا باید به جای انزوا و حبس، تحت درمان قرار گیرند. مداخلهی زودهنگام در این بیماری، کلید دستیابی به بالاترین سطح بهبود است.