زنان در جوامع در حال توسعه خواستار جذابیت و در جوامع پیشرفته و صنعتی در صدد باریکتر و ظریفتر شدن هستند؛ اما بهراستی چرا؟
استاندارد اندامی که برای زنان در حال حاضر تصور میشود، از لحاظ نظریات فرهنگی خالی از ایراد نیست؛ توجیه آنکه در جهانی که کاهش فعالیت فیزیکی و افزایش مصرف غذاهای پرکالری سیر جمعیت را به سمت افزایش وزن سوق میدهد، این استاندارد غیر واقعی است.
دانشمندان جامعهشناس بر این باورند که ایدهآلهای بدنی موجود برای زنان، کاملا از یک ذهنیت گروهی کورکورانه نشات گرفته است.
در طول دههها ثابت شده که تعریف خوش اندامی یا ظرافت اندام زنان تحت تاثیر چرخههای اقتصادی بوده است؛ خصوصا آن دسته از زنانی که وارد تحصیلات بالاتر و فعالیتهای شغلی در عرصه اجتماع میشوند؛ چرا که به نظر میرسید اندام ظریفتر تاثیر بسزایی در رقابت حرفهای داشته باشد.
چرا فرم بدنی ایدهآل زنان در طول زمان در حال تغییر است؟
در زمانی از تاریخ که زنان تمایل بیشتری به ازدواج داشتند، تاکید زیادی بر روی ویژگیهای بدنی جذاب از لحاظ مردان وجود داشت. در این دوره، فرم ایدهآل ظاهر خوشاندام زن توسط بازیگرانی مثل مرلین مونرو یا ژان روسل در دهه ۱۹۵۰ عرضه شد. در این دهه، آمار ازدواج و باروری به طرز عجیبی بالا بود.
این باور در دهه ۱۹۵۰ با ایدهآل بدن ظریف زن در دهه ۱۹۲۰ ( زمانی که مد غالب لباس حالت گشاد و شل بود) در تضاد است. در طول دهه ۱۹۲۰ تمایل زنان بیشتر در راستای تحصیلات آکادمیک و ورود به عرصههای شغلی بود. این سری از خواستههای زنان به استاندارد ظریفتری از بدن زن تمایل نشان داد. علت عمده این تمایل، تخریب زیرساخت های حرفه ای با سیگنال جذابیت است که در گذشته بیشتر از حال این مورد تاثیرگذار بود و با مردانه انگاشته شدن رقابت حرفه ای زنان از سیگنال جذابیت در این مورد بهره میجستند. رژیم گرفتن و ورزش کردن در جهت کاهش وزن شروع شد و طغیانی از سوء تغذیه و اختلالات تغذیه ای ظهور کرد .
به همین دلیل، در طول زمانهای گذشته هرچه زنان بیشتری وارد عرصه تحصیلات عالی و بازار کار شدند، استاندارد جذابیت بیشتر به سمت باریکتر شدن پیش رفت.
این واقعیت توسط مدل های محبوب بسیار لاغری چون توییگی در هر دهه از قرن اخیر اذعان شده است.
تعقیب شدید لاغری، ظرافت و باریک بودن توسط زنان و همچنین مردان (در برخی فعالیتهای دارای محدودیت وزن مثل کشتی و اسبسواری)منجر به اختلالات تغذیهای شده است.
احتمالا این مشکل جوامع مدرن را بیشتر درگیر کرده است؛ چرا که افزایش وزن در پرتو کاهش فعالیت فیزیکی و افزایش مصرف محصولات پرکالری مانند فست فود و غذاهای آماده در اینجوامع بسیار رایج شده و بالطبع میانگین وزن در طول هر دهه افزایش پیدا میکند.
این عدم تناسب بین فرم بدنی ایدهآل و وزن واقعی، منجر به ایجاد نارضایتی عمومی از وزن در جامعه و بازاری پر رونق برای محصولات لاغری و جراحیهای زیبایی می شود.
این جنون شیفتگی در فرمهای ایدهآل بدنی غیر سالم بایستی با ارائه یک استاندارد بدنی واقع بینانهتر تاحدودی بهبود یابد. در این راستا، آگاهیسازیهای سیاسی زیادی انجام شده است؛ اما با این وجود، مدلها همچنان ترغیب به کماشتهایی میکنند.
برخی از صاحبنظران در این زمینه، با استفاده تعداد کمی از مسئولان تبلیغاتی از زنانی با اندام معمولتر و کمی توپرتر در عرصه تبلیغات امیدوار شده و نزدیکتر شدن الگوهای تبلیغاتی به میانگین وزن بدنی جامعه را قدمی مهم در این راستا میشمارند.
آیا مدل های موجود در حال فریب دادن زنان عادی جامعه هستند؟
خوشبختانه، اخیرا زنان با اندام معمولتر و توپرتر نیز توانستهاند به عنوانمدل فعالیت داشته باشند؛ هرچند بازار کاری برای آنان بسیار محدود است.
آنچه واضح میباشد، بازار انبوه لباسهای مد مرسوم (سایز باریک و کوچک) در برابر جمعیت دارای اضافه وزن است که تعدادشان روز به روز افزایش مییابد که در هر نگاهی این ارتباط نامربوط جلوه میکند. چنانچه لباسهای سایز کوچک به فراوانی درتمامی مغازهها در دسترساند. در حالی که در صنعت لباس زیر بحث کاملا معکوس میباشد؛ این موضوع صرفا در راستای تبلیغات افزایش جذابیت بوده که در نگاه روشنفکرانه مناسب جامعه و محیط کار نیست.
اگر بخواهیم صریحتر بیان کنیم، تفکر بازار مد بر این است که زنان خواهان شغل و فعالیت اجتماعی باید لباسهایی باریکتر داشته باشند تا بتوانند رقابتهای حرفهایشان را بهتر هدایت کنند که با باورهای قشر فرهیخته امروز در تضاد است.