قسمت اول را در دکتر مجازی بخوانید: چگونه نوجوانی شاد باشیم: چرا زندگی سخت است؟
قسمت دوم را در دکتر مجازی بخوانید: چگونه نوجوانی شاد باشیم: چگونه خود را دوست بداریم
قسمت سوم را در دکتر مجازی بخوانید: چگونه نوجوانی شاد باشیم: مشکلات نوجوانان با والدین
قسمت چهارم را در دکتر مجازی بخوانید: چگونه نوجوانی شاد باشیم: دوستی در دوران نوجوانی
قسمت پنجم را در دکتر مجازی بخوانید: چگونه نوجوانی شاد باشیم: مشکلات نوجوانان در مدرسه
قسمت ششم را در دکتر مجازی بخوانید: چگونه نوجوانی شاد باشیم: استفاده از قدرت ذهن
متن کامل کتاب در جستجوی شادی از همین نویسنده را در دکتر مجازی بخوانید.
مدرسه
کلیدهای شادی در زندگی: چرا باید زجر بکشیم؟
آیا برخی آدمها واقعا میخواهند زجر بكشند؟ گاهی اوقات. آنها ممكن است فكر كنند:
- اگر زجر بكشم، با من همدردی خواهد شد!
شاید، اما همدردی دیگران زیاد طول نمیكشد. بعد از مدتی آنها خسته میشوند و میخواهند شما را بكوبانند.
- اگر زجر بكشم توجه سایرین را به خودم جلب خواهم كرد. آنها میتوانند دست و پازدن مرا تماشا كنند.
تفاوت زیادی بین جلب عشق و جلب توجه وجود دارد. سریالهای تلویزیونی برای تلویزیون خوباند.
- اگر به اندازه كافی زجر بكشم خدا از تماشا كردن درد كشیدن من خسته میشود و كاری میكند و زندگیام را درست میكند
انتظار نكشید!
بیماری
گاهی اوقات آدمها با بیمار بودن تمامی آدمهای دوروبرشان را كنترل میكنند. چرا این كار را میكنید؟ فرض كنیم دوستان و خانودهتان معمولا شما را نادیده میگیرند. سپس شما بیمار میشوید و ناگهان آنها غذا، دارو، فیلم، گل و شكلات برایتان میآورند. یكباره كل خانواده با شما مهربان میشوند! مجبور نیستید در كارهای خانه كمك كنید. دلتان برای مدرسه تنگ میشود.
بعد حالتان خوب میشود و یكباره ، فرانك تكان بخور و اتاقت را تمیز كن! مریض شدن به نظر خوب میآید، این طور نیست؟
شما میگویید، اما آیا میتوان تصمیم گرفت مریض شد؟
خوب، حداقل میتوانید غلو كنید یا تظاهر كنید بیمار هستید. همچنین، وقتی غمگین هستید، سیستم ایمنیتان ضعیف است پس اغلب اوقات بیمار میشوید.
همچنین میبینید كه کسانی که احساس میكنند به آنها بیاعتنایی شده یا مورد بیمهری یا بیتوجهی قرار گرفته اند اغلب بیشتر مریض میشوند. به نظر میرسد آنها به این صورت دیگران را كنترل كرده و به كاری كه میخواهند وادار میكنند.
“یك كار دیگر – ما هنوز این را امتحان نكردهایم”
در حالی كه مریض بودن راهی برای كنترل دیگران است، راه های بهتری برای رسیدن به خواستهتان وجود دارند.
اگر از والدینتان متنفرید …
تنفر از دیگران ایده بدی است – این شامل تنفر از والدین هم میشود. و انرژی زیادی را از شما میگیرد و ترفندهای زیادی برای آن وجود دارد.
گاهی اوقات تصمیم میگیریم شكست بخوریم تا والدین مان را تنبیه كنیم.
اگر شما از والدینتان متنفرید، طبیعتا هر جا امكان پذیر باشد میخواهید به آنها ثابت كنید كه اشتباه میكنند. و بهترین راه برای اثبات این موضوع این است كه به آنها ثابت كنید والدین بدی هستند. و برای این كار باید زندگی خود را – با شكست خوردن در هر زمانی كه ممكن باشد – ویران كنید. بنابراین شما آینده خود را خراب میكنید تا به آنها ثابت كنید كه والدین بدی بوده اند.
این استراتژی احمقانهای است اما مردم آگاهانه یا ناآگاهانه این كار را میكنند. راه های بهتری برای جلب توجه و رسیدن به خواستهها وجود دارد.
چیزی را پیدا میكنید كه دنبالش میگردید
اگر لیستی از تمامی چیزهایی كه اذیتتان میكند تهیه كنید، هزاران مورد را میتوانید پیدا كنید! ممكن است از بینی یا دندانهایتان یا باسنتان خوشتان نیاید. شاید والدینتان شما را درك نمیكنند، بهترین دوستتان زیاد حرف میزند، اتاق خوابتان خیلی كوچك است، هیچوقت پول كافی ندارید و دهان دوست دخترتان بوی بد میدهد. همانطوركه لیست طویلتر میشود، ممكن است افسرده تر شوید.
با افزودن به این لیست در هر روز، خودتان را برای بقیه عمرتان افسرده نگه میدارید!
اگر لیستی از چیزهای مثبت در زندگیتان تهیه كنید هم، میتوانید هزاران مورد بیابید! ممكن است بگویید، من كاملا سلامت هستم، دو گوش خوب دارم، دو چشم خوب، و لباسهایی برای پوشیدن، در حال تحصیل هستم، غذا برای خوردن و تخت خواب برای خوابیدن دارم، دوستانی دارم و كتابهایی برای خواندن، یك كامپیوتر، و یك دوچرخه دارم، در عصر هیجان انگیزی از تاریخ زندگی میكنم….
با خواندن این لیست و افزودن هر روزه به آن ، میتوانید برای بقه عمرتان خوشحال بمانید.
خوشبختیتان درباره حقایق نیست، درباره چیزهایی است كه تصمیم میگیرید به دنبال شان بگردید.
البته، كسانی هستند كه میگویند، تفكر مثبت تفاوتی ایجاد نمیكند. اما حدس بزنید چه اتفاقی میافتد! اینها معمولا آدمهای غمگین هستند. چرا باید به آنها توجه كرد؟
کلیدهای شادی در زندگی: بلند و کوچک
چیزها همیشه نباید خوب یا بد باشند. چرا به آنها متفاوت نگاه نكنیم؟ بیایید درباره قد بلند صحبت كنیم: خوبی های قدبلند بودن:
- مردم به شما توجه میكنند.
- مزیت خوبی برای بازی در تیمهای بسكتبال و والیبال دارید.
- همه مدلهای برتر قدبلند هستند.
- در سالن سینما و كنسرتها دید بهتری دارید.
- دستتان به چیزهایی كه در كابینتهای مرتفع است میرسد.
مزیتهای كوچك بودن:
- سفر كردن با اتوبوس و هواپیما راحت تر است
- لباسها و كفشها جای كمتری در چمدانتان اشغال میكنند
- پاهایتان به انتهای تخت خواب نمیچسبند
- مزیتهای متوسط بودن:
- یافتن كفشها و لباسهایی برای پوشیدن ساده است
- حق انتخاب بیشتری از بین لباسها دارید
- راندن اتومبیل راحت تر است – سرتان همیشه در بهترین وضعیت است.
كسی مجبور نیست از دیگران بهتر باشد. آنها فقط متفاوت هستند. و این درباره اغلب چیزها در زندگیتان صادق است – چه خانوادهمان، چه محل زندگی مان، چه چهره مان، یا تجربیات زندگیمان. بد یا خوب فكر نكنید. متفاوت فكر كنید.
کلیدهای شادی در زندگی: چه توقعاتی دارید؟
توجه كرده اید كه هرگاه خانه را با عصبانیت ترك میكنید، با آدمهای عصبانی روبرو میشوید؟ وقتی مدرسه را با عصبانیت ترك میكنید، در ایستگاه اتوبوس با آدمهای دیگری روبرو میشوید كه عصبانی هستند. عكس این موضوع هم صادق است. وقتی عاشق میشویم دنیا چقدر متفاوت به نظر میرسد!
دنیا یك آیینه است – چیزی كه درونتان حس میكنید، در بیرون پیدا میكنید –به همین دلیل است كه نمیتوانید زندگیتان را با كار كردن روی بیرونتان درست كنید.
اگر مردمی كه در خیابان میبینید رفتارشان دوستانه نیست، تغییر دادن خیابآنها اثری ندارد! اگر هیچكس در مدرسه به شما احترام نمیگذارد، تغییر دادن مدرسه آن را درست نخواهد كرد. شما باید خودتان را تغییر دهید.
جهان بازتابی از شما و افكارتان است.
مثال: فرد هنوز به میهمانی نرسیده است. میگوید، هیچكس نمیخواهد با من حرف بزند. من میدانم كه به من خوش نخواهد گذشت! با ناراحتی به میهمانی میرسد. در گوشه ای پنهان میشود چون قانع شده كه ارزش تلاش را ندارد. همه میتوانند او را ببینند كه اصلا خوش نمیگذراند بنابراین با او حرف نمیزنند. فرد همچنان اوقات بدی را میگذراند! پس کسانی که در مهمانی هستند را ملامت میكند!
مثال: جین معتقد است كه مردم اصولا دوستانه اند. او برای تعطیلات به اسپانیا میرود. با چه نوع آدمهایی در اسپانیا روبرو میشود؟ آدمهای دوستانه! هرچیزی كه آدمها از آن لذت ببرند را پیدا خواهد كرد!
انسانهای بانشاط و خوشحال آدمهای تقریبا بانشاط و خوشحال را پیدا میكنند کسانی که همیشه خوش میگذرانند انتظار دارند كه به آنها خوش بگذرد.
نگرانی و ترس
آیا تا به حال راجع به چیزی نگران بودهاید؟
آیا تا به حال درباره نتایج امتحان بیش از حد نگران بودهاید؟ یا شاید ماشین پدرتان را خط انداخته باشید، و به خودتان گفته باشید، “حتما مرا میكشد؟” اما چه اتفاقی افتاد؟ آیا مردید؟
توجه كنید كه ترستان هرگز درباره چیزی نیست كه در حال حاضر رخ میدهد. این همیشه درباره چیزی است كه ممكن است رخ دهد، یا میتوانست رخ دهد. ذهنتان در آینده است و این باعث استرس میشود.
دو چیز را به خاطر بسپارید:
اولا، چیزها معمولا روشی برای نشان دادن خود دارند. قبلا درباره چیزهای زیادی نگران بوده اید – اما دوام آورده اید!
دوما، این که چقدر نگران هستید مهم نیست. (ممكن است بخواهید این اطلاعات را با والدینتان سهیم شوید!) اگر بخواهید برای رفع مشكل اقدام كنید، خیلی خوب است! اما نشستن و ترسیدن بدترین كاری است كه میتوانید بكنید – و با به دیگران گفتن كه چقدر نگران هستید – به جایی نمیرسید.
فرد میگوید، البته من نگرانم. نمیتوانم چیزی را كه به آن فكر میكنم كنترل كنم! اگر شما نمیتوانید این كار را بكنید، پس چه كسی میتواند؟
اگر كسی هستید كه مرتبا نگران میشوید، از استراتژی زیر برای كنترل نگرانیتان استفاده كنید:
یك لیست نگرانی تهیه كنید. هرچیزی كه میخواهید درباره آن نگران باشید را در این لیست بنویسید. مثلا، آیا در امتحانات قبول میشوم؟، آیا دوست پسرم مرا دوست خواهد داشت؟ آیا بینی من بیش از حد بزرگ است؟ تمام اینها در لیست شما قرار میكیرند.
حالا برای خودتان یك زمانی تعیین كنید، مثلا شنبه ساعت ۳ كه درباره همه چیزهایی كه در لیست هستند نگران خواهید شد. تا آن موقع از زندگیتان لذت ببرید.
سپس وقتی ساعت ۳ روز شنبه رسید، دو انتخاب دارید:
- می توانید بنشینید و درباره همه چیزهایی كه در لیست هستند نگران شوید…و وقتتان را هدر دهید زیرا نیمی از چیزهایی كه میخواهید درباره شان نگران شوید تابه آن زمان رخ داده اند، یا
- می توانید لیست را پاره كنید و به سینما بروید. جدی میگویم!
این ذهن شماست – و میتوانید نگرانیتان را مجددا برنامه ریزی كنید. شما انتخاب میكنید به چه چیزی فكر كنید. اگر شما انتخاب كننده نیستید، چه كسی تصمیم میگیرد شما به چه چیزی فكر كنید؟
چیز دیگری كه باید به خاطر داشته باشید – ذهنتان خالی نیست. اگر بخواهید نگرانی را بیرون كنید، باید آن را با چیزی جایگزین كنید. نگرانیها راه شان را به درون باز میكنند مگراین که كاری بكنید. شما میتوانید از تصدیقها استفاده كنید (به قسمت ۶ مراجعه كنید)، دعا كنید و یك استراتژی طراحی كنید.
بهترین راه حل اقدام كردن است. مشكل را رفع كنید.
ما شرطی شدهایم كه باور كنیم، “آدمهای مسئولیتپذیر نگران هستند، والدین خوب نگران هستند.”
آدمهای مسئولیت پذیر اقدام میكنند – اما نگرانی مخرب است. سلامتیتان را به خطر میاندازد و شما را تبدیل به همراه بدی میكند!
کلیدهای شادی در زندگی: نمی توانم جلوی احساسات خود را بگیرم!
آیا تا به حال دیدهاید یك كودك دوساله نوازندگی كند؟ او اطراف میز پیشدستی چهاردست و پا میرود. و ناگهان با سر زمین میخورد؟ اولین كاری كه میكند چیست؟ او به اطراف خود نگاه میكند ببیند چه كسی او را تماشا میكند، و سپس با تكیه بر تماشاچیان درباره استراتژیاش تصمیم میگیرد. بخندم یا گریه كنم؟ تصمیم گیری او آنی است.
این به ما چه میگوید؟ این که وقتی دوساله هستید، و چیزی خلاف میلتان پیش میرود، در لحظه تصمیم میگیرید كه آن را با آرامش بپذیرید یا لگد بزنید و جیغ بكشید.
اما وقتی ۱۳ یا ۳۰ ساله هستید چطور؟ باز هم همینطور است. شما احساسات را انتخاب میكنید. همسایهتان با بیادبی با شما برخورد میكند. شما كیف پولتان را گم میكنید و دوست پسرتان شما را تحقیر میكند. شما تصمیم میگیرید – شاد بمانم یا پا بكوبم و جیغ بزنم؟ شما تصمیم میگیرید.
بیایید تظاهر نكنیم كه احساسات برای ما اتفاق میافتند، گویی آنها از فضا میآیند. ما احساساتمان را انتخاب میكنیم.
ما خوشحالی را انتخاب میكنیم
برخی افراد تقریبا شاد هستند و برخی هیچوقت شاد نیستند.
حقیقت این است كه: ما خوشحالی را علیرغم مشكلاتمان انتخاب میكنیم.
آیا تا به حال:
- با دوستتان مشاجره داشته اید؟
- در یك امتحان رد شدهاید؟
- توسط والدینتان متوقف شده اید؟
- بیمار شدهاید؟
- دوستی رویتان را زمین انداخته است؟
- شده پول لازم داشته باشید ولی والدینتان چیزی به شما ندهند؟
- آیا تا به حال یك دوست یا فامیل را از دست دادهاید؟
- آیا تا به حال شده تمام كارها را شما بكنید ولی امتیازش را كس دیگری بگیرد؟
این چیزها برای همه ما اتفاق افتاده است، درست است؟ و وقتی اتفاق میافتند، بسیاری از مردم میگویند این روز/هفته/سال من را خراب خواهد كرد – و این طور میشود. اما شادترین آدمها میگویند، هراتفاق عجیبی كه در زندگیام بیفتد، من مصمم هستم كه در هر حال شاد باشم.
خوشبختی تحت تاثیر اراده است. شما با تحت كنترل گرفتن افكارتان به آن دست مییابید. این ذهن شماست. شما تصمیم میگیرید به چه چیزی فكر كنید.
به خاطر میآورم كه منتظر بودم تا زندگیم بهتر شود. فكر میكردم، وقتی مشكلات كمتری داشته باشم، شاد خواهم بود. پس به چیز جالبی توجه كردم. شادترین آدمهایی كه میشناختم از من بیشتر مشكل داشتند!
شاید شما هم به همین موضوع توجه كرده اید – كه کسانی که ظاهرا شادترینها هستند معمولا سختترین زندگیها را دارند. آنها اعضاء خانوادهشان را از دست داده اند، پول از دست داده اند، از بیماری های سختی رنج برده اند – و به احتمال زیاد همچنان هم مشكلات بزرگی دارند! اما آنها شاد هستند زیرا یك جایی در زندگی تصمیم گرفتهاند كه “شادی” تنها راه زنده بودن است.
شادی (مثل تصادف) برای شما اتفاق نمیافتد، بلكه این چیزی است كه شما انتخاب میكنید.
اخیرا در یك برنامه رادیویی در كلیولند، اوهایو با خانمی بنام رنا گپ میزدم. رنا به من گفت، من به تازگی طلاق گرفته ام، به تازگی به دادگاه احضار شده ام، خانهام بتازگی سوخته است، و حالا دكترها به من میگویند كه برای بار سوم سرطانم عود كرده است. اما گفت، میدانید، با همه اینها من شاد هستم!
رنا میگفت، شما شادی را در نبود مشكلات پیدا نمیكنید، بلكه با وجود مشكلات پیدا میكنید! شما آن را انتخاب میكنید.
کلیدهای شادی در زندگی: چرا؟ یا چه چیز؟
با ناامیدی چگونه برخورد میكنید؟
شاید در آزمون تیم بسكتبال شركت میكنید و رد میشوید. برای كار تقاضا میدهید و رد میشوید. دوچرخه جدید میخرید و ظرف یك هفته دزدیده میشود، عاشق پسر همسایه كناری میشوید ولی او عاشق دختر خانه روبرویی میشود.
ممكن است از خودتان سوالات زیر را بپرسید:
- چرا من؟
- چرا حالا؟
- چرا اینقدر مشكل دارم؟
- چرا او مرا ترك كرد؟
ممكن است با سوالات چرا در استدلالات حلقوی دوربخورید.
اغلب اوقات، سوال مهم چرا نیست.
سوال مهم چه چیز است.
- از این چه چیزی آموختم؟
- درباره این چه كار میخواهم بكنم؟
آیا زندگی عادلانه است؟ احتمالا نه. اما مهم نیست چرا! وقتی میپرسید، چه یاد میگیرم، و چه كار میخواهم بكنم؟ در حال جهش هستید.
کلیدهای شادی در زندگی: قدردانی و شادی
اغلب ما با این بازخورد بزرگ میشویم كه خوب نیستیم. زود تصمیم میگیریم كه خانواده مان، خانه مان، ماشین مان، و نتایج مدرسه مان خوب نیستند. روی نداشتهها دست میگذاریم. اگر در مدرسه كمی به من احترام میگذاشتند، اگر فقط لباسهای بهتری داشتم. عجیب نیست كه ما شادی را اینقدر خارج از دسترس میبینیم؟
هر زمان قدردان چیزی هستیم، حس بهتری داریم. هر وقت میگوییم، متشكرم، تایید میكنیم: من چیزی را كه دارم و جایی كه هستم را قبول دارم.
شادی از تمركز بر داشتهها حاصل میشود، نه برنداشتهها.