انتشار این مقاله


ندای پوچی؛ بررسی جنبه‌های روانشناختی L’Appel du Vide

در بالکن یک ساختمان بلند ایستاده‌اید، ناگهان با نگاه کردن به زمین، جرقۀ پائین پریدن به سرتان می‌زند؛ “پریدن از این بلندی چه حسی دارد؟”

در بالکن یک ساختمان بلند ایستاده‌اید، ناگهان با نگاه کردن به زمین، جرقۀ پائین پریدن به سرتان می‌زند؛ “پریدن از این بلندی چه حسی دارد؟” یا در دست خود، چاقوی آشپزخانه را نگه داشته‌اید، با خود می‌گویید: “به نظر این چاقو، به اندازۀ کافی تیز هست که خودم را ببرم؟” یا در ایستگاه راه‌آهن (یا مترو) در انتظار رسیدن قطار هستید؛ با شنیدن صدای بوق قطار با خود می‌گویید: “اگر خودم را به وسط ریل قطار بیندازم، چه می‌شود؟” در دست داشتن اسلحه، مصرف دارو، رانندگی، ایستادن در لبۀ پرتگاه، پریدن در آتش، و حتی گداشتن انگشت در میان پره‌های پنکۀ روشن، همه و همه لحظاتی با افکار به اصطلاح پلید هستند؛ افکاری پوچ، با هاله‌ای از خودکشی

تصور خودکشی را می‌توان دراماتیک‌ترین انواع این تجارب دانست. این پدیده عملاً اجتناب‌ناپذیر است و هر انسانی می‌تواند آن را تجربه کند. به نظر می‌رسد مغز ما نمایل به انجام این کار دارد: “دوست دارم بدانم عواقب این کار خطرناک چیست!” جالب است بدانید در این زمینه تنها یک مقاله [چاپ‌شده در ژورنال JAD؛ به منابع انتهای مقاله مراجعه کنید] به چاپ رسیده‌است*. خب، نگاهی به متد و روش تحقیقی این مطالعه می‌اندازیم؛ از ۴۳۱ دانشجو درمورد تجربۀ HPP (مخفف High Place Phenomenon/می‌توان آن را حالتی از L’Appel du Vide تعریف کرد که صرفاً محدود به تمایل فکری فرد به پرش از ارتفاع است) مورد بررسی قرار می‌گیرند و نتایج، نشان از تجربۀ این وضعیت در ۳۰ درصد شرکت‌کنندگان، و تلاش آن‌ها برای بررسی ارتباط احتمالی آن با اضطراب یا خودکشی دارند. دراین‌باره نظریه‌ای نیز ارائه کرده‌اند؛

… به نظر ما، تجربۀ HPP در ریشۀ خود، از تفسیر اشتباه یک سیگنال ایمنی/امنیتی (Safety) یا بَرزیستی (Survival)، آمیخته با احساس ترس منشأ می‌گیرد. (مثلاً، “مراقب باش، ممکن است سقوط کنی”)

اگر فردی نسبت به این سیگنال‌های امنیتی حساس‌تر باشد، شانس بیشتری در تجربۀ این وضعیت خواهدداشت. این باور، مخصوصاً در مورد افراد با سطح اضطراب بالا صادق است؛ چراکه این افراد تمایل بیشتری به تفسیر اشتباه سیگنال‌های داخل بدن و سیگنال‌های محیطی دارند. ماریا ماندیچ (Maria Mandic) مثال جالبی در این زمینه می‌زند:

به عنوان مثال، وقتی که در بالای برج ایفل راه می‌رفتم، در نزدیکی لبه‌ای با نرده‌های پرسه می‌زدم. همانطور که روی نرده‌ها خم شده‌بودم، متوجه زاویۀ تیز از نوک برج به سمت زمین شدم و به ناگاه به عقب برگشتم. سپس، به این واقعیت پی بردم که هیچ خطر خاصی مرا تهدید نمی‌کرد؛ چراکه در موقعیت کاملا امنی به سر می‌بردم. پس چرا ذهنم به بدنم دستور داد تا به عقب برگردم؟ دلیل آن می‌تواند این باشد که من می‌خواستم بپرم، و در حقیقت مغز من، مرا نجات داده‌است.

این توضیح، از ادعای ذکرشده در مقاله پشتیبانی می‌کند؛ تجربۀ HPP می‌تواند نتیجۀ حساسیت شخص به سیگنال‌هایی درونی باشند که به نوبۀ خود، تمایل فرد به ادامۀ حیات را تصریح می‌کنند. باور آن سخت است، ولی حقیقتاً تا به امروز مقالۀ دیگری در این زمینه به چاپ نرسیده!**

تا به اینجای نوشتار، تمام شواهد در جهت تائید پیش‌فرض‌های احتمالی ما بوده‌اند، اما در نقطۀ مقابل، فرضیه‌ای از سیگموند فروید، می‌تواند معادلات ما را بر هم بزند؛ آرزوی مرگ (Death Wish). فروید می‌گوید: “هر شیء زنده‌ای، به دلیلی درونی می‌میرد” و “هدف تمامی حیات‌ها، مرگ است” و این ایده، می‌تواند انگیزۀ پریدن از بلندی را توجیه کند.

پیش‌بینی می‌شود که این پدیده، قدرت غریزۀ بقا را به نمایش می‌گذارد؛ از این رو، حتی با اظهار وجود چنین احساسات و تمایلاتی در مغز انسان (دیدگاه مرگ‌گرایانه) توسط فروید، هم‌چنان به فرار از خطر با کمک L’Appel du Vide می‌پردازیم.

L’appel du vide چگونه در ذهن ما شنیده می‌شود؟ خب با یک مثال پیش برویم؛ تصور کنید در لبۀ پرتگاه ایستاده‌اید، سیستم عصبی، هشدار قرار گرفتن در موقعیت خطر را می‌دهد، اپی‌نفرین (آدرنالین) در حجم نسبتاً بالا به جربان خون تخلیه می‌شود، ضربان قلب بیشتر شده و مردمک‌ها گُشاد می‌شوند… تصور نابودی و تباهی در ذهن شکل گرفته‌است و این اولین دعوت L’Appel du Vide است که با درک بدن از موقعیت خطر شکل می‌گیرد. اما واکنش شخص، ضعف یا قدرت آن را تعیین می‌کند.

با خطور این افکار به ذهن، شخص مضطرب می‌شود و در ذهن خود بارها و بارها سناریوهای مختلف را مرور می‌کند… در چنین شرایطی، این ایده، نیروی فکری شما را به خود می‌گیرد؛ قوی‌تر می‌شود و ممکن است شخص را دچار سرگیجه کند. در موارد بسیار حاد، این اثر، می‌تواند شخص را به سمت خودکشی غیراختیاری سوق دهد.

مقابله با L’Appel du Vide

انسان توان نادیده گرفتن این حس را دارد، اما با مقاومت در برابر آن، نمی‌توان آن را متوقف ساخت. مقاومت در برابر یک تفکر، تنها منجر به نیرومندتر و غیرقابل‌کنترل‌تر شدن آن می‌شود. برای نادیده گرفتن این حس، باید این مسیر را طی کرد:

  • آگاهی از حضور آن
  • جهت‌دهی به نیروی ذهنی

ذهن‌آگاهی (Mindfulness)، آگاهی از تفکرات است. این حس را تشخیص دهید و با خونسردی با آن مقابله کنید. تجربۀ این حس، طبیعی و در انسان‌ها رایج می‌باشد و تنها نکتۀ مهم در مورد آن، کنترل پاسخ و واکنش است.


پی‌نوشت‌ها
*که البته محتوای کامل آن قابل‌دسترسی نیست! تمام جزئیات ذکرشده از محتوای این مقاله به نقل از BearLamp هستند [به بخش منابع در انتهای مقاله مراجعه کنید].
**حتی تا به امروز معادل فارسی دقیقی نیز برای L’appel du vide ارائه نشده‌است؛ به بیان شفاف‌تر، تا به حال مطلبی در مورد L’appel du vide در منابع فارسی منتشر نشده!

تجارب و نظرات خود در مورد L’Appel du Vide را در بخش دیدگاه‌ها با ما در میان بگذارید!


محمد‌سالار حسینی


نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید