ابتدا بحث را با توضیح اصطلاح تروریسم آغاز میکنم.
هیچ اتفاق نظری در ارتباط با اصطلاح تروریسم وجود ندارد. سیستمهای قانونی و دول مختلف معانی متفاوتی برای این اصطلاح بیان میکنند. اما به طور کلی میتوان گفت:
تروریسم به استفاده از خشونت یا تهدید به خشونت، به منظور رسیدن به اهداف سیاسی، مذهبی یا ایدئولوژیک گفته میشود.
در طول سالیان گذشته میزان ظهور گروههای تروریستی و گرایش به آنها رو به افزایش گذاشته است. تا بدین تاریخ در سال ۲۰۱۷ میلادی، حدود ۱۳۷۲ حملهی تروریستی ثبت شده است. که ملموسترین آن برای ما، حملهی گروه تروریستی دولت اسلامی موسوم به داعش، در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۳۹۶ به مجلس بوده است. دو تصویر زیر افزایش تدریجی قابل توجه حملات تروریستی در سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۶ را نشان میدهد.
۲۰۱۰
۲۰۱۶
اما آنچه ذهن من و شما را در این ارتباط درگیر خود کرده است آن است که، چگونه میتوان به این حد از شقاوت رسید؟ و از آن مهمتر چرا باید میزان گرایش به این دستگاههای کشتار جمعی تا بدین حد افزایش یافته باشد؟ و یا به طور کلی چه چیز تروریستها را از دیگر افراد متمایز میکند؟ در پاسخ به این پرسش باید بگویم هیچ چیز و در عین حال همه چیز! هیچ چیز از آن جهت که روانشناسان همگی معتقدند که افراد گرایش یافته به گروهکهای تروریستی، به هیچ نوع اختلال روانی خاصی مبتلا نیستند و رفتار و تفکراتی مانند دیگران دارند. اما همه چیز، به دلیل آنکه هیچ فرد عادی و طبیعی، قادر به انجام رفتاری با این سطح از خشونت نیست. در ادامه بیایید موشکافانهتر به این موضوع بپردازیم.
بررسی از منظر روانشناسی
در بررسی انجام شده توسط محققان دانشگاه Favaloro نتایجی در این ارتباط بدست آمد. آنان بدین منظور از ۶۶ تروریست محبوس خواستند تا به پرسشنامهای پاسخ دهند. این پرسشنامه بر اساس بررسی خشونت، بازشناخت احساسات و قضاوت اخلاقی آنان طراحی شده بود. سپس پاسخهای آنان با پاسخ ۶۶ فرد عادی که از نظر ویژگیهای اجتماعی-دموگرافیکی (همچون؛ پیشینه خانوادگی، سطح تحصیلات، وضعیت اقتصادی و…) همسانسازی شده بودند، مقایسه شد.
محققین دریافتند، تروریستها در زمینه هوش، اعمال اجرایی و تنظیم رفتار هیچ تفاوتی با دیگران ندارند و همچنین هیچ نوع از آثار خشونت واکنشی را نشان نمیدهند؛ اما در زمینه خشونت پیشگستر و کنشگرایانه، بسیار فعال هستند!
مقالهی مرتبط: درون ذهن یک دیوانه!
آنان در تشخیص و آنالیز احساسات دیگران ناتوان هستند (علی الخصوص در تشخیص عصبانیت، ناراحتی و اشمئزاز)
محققین دریافتند که به هنگام نمایش تصاویر چهرههای مختلف، تروریستها زمان بیشتری را صرف تشخیص حالات صورت میکنند. این بدان معنا نیست که آنان اهمیتی برای این موضوع قائل نیستند؛ در واقع آنان کلاً قوهی تشخیص را از دست دادهاند.
به نتیجه و پیامد بیشتر از قصد و نیت اهمیت میدهند.
آنچه یک فرد عادی به آن معتقد است!
در افراد عادی، قصد و نیت از نتیجه و پیامد مهمتر است. در تمامی اوقات رفتاری که با قصد و نیت آزار انجام شود فارغ از نتیجه ناپسند است. اما اگر آزار و صدمهای بدون نیت قبلی بر کسی وارد شود، آنقدر شنیع به نظر نخواهد رسید. بگذارید با یک مثال مفهوم را روشنتر کنم؛ اگر من از قصد شما را به زمین بزنم بدتر از آن است که به طور اتفاقی به شما خورده باشم و شما زمین خورده باشید. خوب حتما با خود میگویید هر بیعقلی متوجه این نکته است؛ اما باید با کمال تعجب عرض کنم اخلاقیات در تروریستها تغییر یافتهاند! در تحقیق انجام شده، تروریستها بیشتر بر پیامد و نتیجه متمرکز بوده و اهمیتی به قصد و غرض نمیدادند. آنان آسیب و صدمات تصادفی را بدتر از صدمات قصدی ناکام میدانند؛ زیرا در یکی از اتفاقات فرد صدمه میبیند و در دیگری، آسیبی وارد نمیشود. این نوع از قضاوت در مراحل ابتدایی تکامل مشاهده میشود. با توجه به این تفاسیر میتوان گفت، عملیات تروریستی بر پایهی رسیدن به اهداف هستند تا قصد و نیات.
تروریسم در ذات خود بدترین دستگاه بهرهوری است زیرا زمانی که با تئوری تفکر منطقی همراه شود، کشتار افراد بیگناه برای رسیدن به اهداف و همزمانی آن با غیاب ننگ اخلاقی معنا مییابد.
آنان از احساس همدلی تهی هستند
پاسخ به ناراحتیها و احساس غم برای مشکلات دیگران جزو فطرت ما آدمیان است. بسیار طبیعیست که ما نسبت به دیگران حس همدلی داشته باشیم. اگر شما فاقد این دست از احساسات هستید؛ میتوانید خود را سایکوپات بنامید. در دیگر بررسی انجام شده محققان دریافتند، تروریست بودن به معنای تهی بودن از حس همدلی است. در صورت نبود حس همدلی، تروریستها دیگر افراد خارج از گروه را به مانند اشیاء فرض خواهند کرد و بدون هیچ افسوسی، دست به قتل آنان میزنند. به بیان دیگر انسانهای خارج از گروه به طور کل “دیگران” تلقی میشوند. در واقع تنها در نبود این نوع از احساسات است که فرد را قادر به بریدن سر انسانی دیگر میکند.
مقالهی مرتبط: توانایی طبیعی سایکوپاتها در مهارتهای خبیثانه!
بررسی از منظر فلسفی و اجتماعی
بحران معنی و هدف در جهان امروز
در زیرلایههای جهان امروز، بحران معنی و هدف خودنمایی میکند. سیستمهای اقتصادی و اجتماعی حاضر، خوب بودن و خوشبختی را به درجات سطحی ماتریالیسم محدود ساختهاند. از همان ابتدای تحصیل به ما میآموزند که هدف از زندگی چیزی به جز موفقیت و ثروت نیست. مصرفگرایی و اندوختن به شدت در حال ترویج است. در کل معنی و هدف از زندگی در “خوب بودن و سودرسانی به خود” خلاصه میشود. از ما انتظار میرود تا زمان زیادی از روز را صرف انجام مکررات کنیم و جامعه روزمرگی را جزء جداییناپذیر بشری قرار میدهد. در نتیجه این احوال؛ دیگر نمود عمیق زندگی همچون؛ رشد فردی، خلاقیت، معنویت، خدمت به همنوع، ارتباط با طبیعت و قدردان زیبایی بودن کم اهمیت انگاشته میشوند. بنیاد و ریشه روحانیت در مقابل این نوع خواستگاه ضعیف متریالیسم ایستاده است؛ که به تلاشی اشتباه در جهت رسیدن به اهداف و معانی منجر خواهد شد.
حس استقلال و هویتبخشی
اکثر اعضای گروهکهای تروریستی و اعضای جذب شده به آنها را جوانان تشکیل میدهند. نوجوانی و جوانی دوران حساس زندگی است؛ در این دوره انسان به خودآگاهی رسیده و به عنوان فردی مستقل شناخته میشود. در این صورت هویت بخشی و تعلق معنای دیگری خواهد یافت. آنچه ذکر شد بیانگر دلیل اصلی گرایش جوانان به گروههای اجتماعی و همچنین گروهکهای تروریستی است. تعلق به مذهبی خاص و توام با آن عضویت در گروههای تروریستیِ مدعی آن مذهب، تأمین کنندهی این دو نیاز است. عضویت در این نوع از گروهکها نه تنها حس داشتن خانوده را برای فرد تداعی میکند؛ بلکه به افرادی که توسط هنجارهای حاضر در جامعه پذیرفته نمیشوند نیز هویت مستقل اعطا میکند.
تلاش در جهت یافتن معنی و هدف زندگی و همراهی آن برای ارضای نیاز به هویت و استقلال مسموم خواهد بود و در نهایت فرد به صورت ناخودآگاه از حس همدلی تهی خواهد گشت. به کمک تشویق رهبران و دیگر اعضای این گروهکها راههای مختلف را برای نائل شدن به این اهداف، طی خواهد نمود. شأن و منزلت انسانهای خارج از گروه در نظر او از میان خواهد رفت و آنان را پیش از انسان بودن توشه اندوز خواهد دانست. اعضای این نوع از گروهکها خود را در قبال جرمهای دیگران مسئول میدانند. اخلاقیات ترک خواهد شد و عذاب وجدان به حداقل خواهد رسید. با باور به اینکه دلایل و هدف آنان در جهت یافتن ایدئولوژی، این سطح از خشونت را لازم کرده و میزان آن ناچیز به نظر خواهد رسید؛ رفتار تروریستی در نظر آنان خنثیسازی خواهد شد.
ترس از مرگ
در یک بررسی، محققین سعی کردند تا مواجهۀ با مرگ را به صورت ناخودآگاه در ذهن افراد تلقین کنند. این عمل باعث شد تا آنان برای مقابله با ترس از مرگ، خود را با رفتارهایی بدون ارتباط نزدیک با موضوع اصلی مشغول سازند. این رفتارها شامل؛ چنگ زدن بر هویت فرهنگی خود، تلاش در جهت تحقق اهداف جامعه و دفاع از این ارزشها بوده است. اما در مقابل جالب است بدانید، تلقین خودآگاه مرگ موجب افزایش شرکت در رفتارهای ارتقادهندهی سطح زندگی، همچون ورزش میشود.
Collectivism mentality
Collectivism نوعی تئوری سیاسی مرتبط با کمونیسم است. به این معنا است که مردم جامعه باید ارزشها و اهداف جامعه را ارجح بر ارزشهای خود بدانند یا در تعریف دیگر جامعه پیش از خود فرد در اولویت قرار دارد. در بررسی انجام شده در ۱۵ کشور عربی، این نتیجه بدست آمد که در جوامعی با این نوع از سطح تفکر، گرایش به تروریسم بیشتر است. زیرا در این حالت عضویت در گروهکهایی با اهداف جمعی، حس امنیت بیشتری را نسبت به حالت مستقل در فرد به وجود میآورد.
چه کسانی گرایش بیشتری نسبت به تروریسم دارند؟
- خشمگینتر هستند.
- معتقدند این سطح از تعاملات سیاسی، به آنان قدرت کافی برای تغییرات بنیادی را نمیدهد.
- خود را قربانیان مبارزه برای برقراری عدالت اجتماعی میدانند.
- معتقدند خشونت در مقابل حکومت غیراخلاقی نیست.
- دارای دوستان و یا اعضای خانواده همجهت با این نوع از طرز فکر هستند.
- معتقدند در صورت عضویت در این نوع از گروهها، تشویق شده و هراهی و یاری خواهند شد.
- ضعف اقتصادی. اغلب داوطلبان در این نوع از گروهکها پیش از دلایل ایدئولوژیک و اجتماعی به دلیل تأمین مالی به عضویت آنان در آمدهاند.
مقالهی مرتبط: چگونه والدین یک مجرم را میپرورانند؟
راهکارهایی برای مقابله با افزایش گرایش
با توجه به افزایش تمایلات برای پیوستن به این نوع از گروههای تندرو، یافتن راهکار و برنامهریزی برای حل این بحران، در اولویت بسیاری از دولتها قرار دارد. از میان بردن ترس از نابودی فرهنگ و دین، مهمتر جلوه دادن انسانیت و نشان دادن تفاوتهای میان خیالات از واقعیتها در پیوستن به این گروهکها، از جمله راهکارهای مقابله با این مشکل هستند. در واقع صحبت و بحث به دور از خشونت دیگر آرمانگرایانه نیست و از اهداف برنامههای مقابله با تندوروی است.
منابع: