مطالعات جدید نشان داده اند که افراد مبتلا به چاقی می توانند با کمک تحریک الکتریکی یا مغناطیسی مغز، تغذیه ی خود را کاهش دهند.
در این بررسی پژوهشگران با مطالعه ی دو تکنیک غیرتهاجمی تحریک مغز دریافتند که برای افراد چاق، هردو تحریک الکتریکی و مغناطیسی با وجود ابتدایی بودن نتایج، ثمربخش واقع شده اند. هدف اصلی تحریک مغزی ناحیه ای است که قشر خلفی-جانبی پری فرونتال (dorsolateral prefrontal cortex) نام دارد که بر اساس این بررسی ارتباط نزدیکی با خودکنترلی رژیم غذایی دارد.
برای افرادی که انواع دیگری از ناهنجاری های تغذیه مانند گرسنگی مفرط (Bulimia) و پرخوری (Binge-eating) دارند، چندین جلسه درمان با استفاده از تحریک غیرتهاجمی مغز که معمولاً با استفاده از امواج مغناطیسی انجام می گردد، می تواند مؤثر واقع شود. به هر حال محققان گفته اند که نتایج قانع کننده نیستند؛ به خصوص هنگامی که از تحریک مغزی برای درمان افراد مبتلا به کم اشتهایی (Anorexia) استفاده می شود. پیتر هال (Peter Hall) نویسنده ی ارشد این پژوهش و روانشناس می گوید:
یافته های ما کاملاً درهم و نامنظم هستند و قابل اعتماد نیستند.
تحقیقات اخیر بر روی مزایای احتمالی تکنیک های غیرتهاجمی تحریک مغز مانند تقویت خلاقیت، افزایش مهارت های ریاضی و کمک به بهبودی بیماران از سکته متمرکز شده اند. دو روش معمول مطالعه شده عبارتند از:
۱-تحریک میان جمجمه ای با استفاده از جریان مستقیم (tDCS) که جریان الکتریکی را به مغز اعمال می کند.
۲-تحریک مغناطیسی مکرر میان جمجمه ای (rTMS) که از امواج مغناطیسی استفاده می کند.
هال در ادامه افزود:
منافع زیادی در تکنیک های نوین درمان ناهنجاری های تغذیه وجود دارد زیرا بسیاری از روش های استاندارد ما برای این امر به صورت مطلوب کار نمی کنند.
در این پژوهش، محققان مطالعاتی را که قبلاً بر روی روش های tDCS و rTMS انجام شده بود، مورد بررسی قرار دادند و متوجه شدند که در تعدادی از تحقیقات، به نظر می رسد که تحریک قشر خلفی-جانبی پری فرونتال موجب کاهش اشتها شود.
به علاوه، سه مورد تکمیل شده ی آزمایشی بالینی و یک مورد در حال آزمایش نشان می دهند که تحریک غیرتهاجمی مغز می تواند جذب غذا را کمتر کرده و بدین طریق با چاقی مبارزه کند. در هر صورت، هال و همکارانش در یادداشت های خود ذکر کرده اند که این مطالعات کوتاه بوده اند و افراد کمی در آن ها شرکت کرده اند و لذا این موضوع نیاز به موارد بالینی بیشتری دارد.
هال و همکارانش همچنین آزمایشات اخیر مربوط به افراد دارای گرسنگی مفرط و کم اشتهایی را مورد بررسی قرار دادند. گرسنگی مفرط شامل چندین فقره پرخوری دوره ای است که به دنبال رفتارهایی مانند استفراغ تلقینی یا مصرف داروهای ضد یبوست ایجاد می شود. نشانه ی اصلی کم اشتهایی نیز کاهش خطرناک وزن است.
برخی از یافته های اولیه نشان می دهند که rTMS ممکن است پرخوری کوتاه مدت را در افراد مبتلا به گرسنگی مفرط کاهش دهد. به هرحال هیچ گونه اثرات طولانی مدتی با این روش گزارش نشده است.
هنگامی که بحث به کم اشتهایی می رسد، به گفته ی محققان نتایج مبهم تر می شوند. برای مثال هال و همکارانش به یکی از تحقیقات اشاره کردند که در آن پنج زن با کم اشتهایی طولانی مدت با استفاده از روش rTMS درمان شده بودند. گرچه برای برخی از بیماران بهبود در وضعیت روانی و کاهش استرس گزارش شده بود، ولی همه ی زنان به طور متوسط بیشتر از ۵ پوند (۲.۲۷ کیلوگرم) وزن کم کرده بودند. بنابراین با توجه به تعداد افراد شرکت کننده در تحقیق، به نظر می رسد که تحریک مغناطیسی (rTMS) مؤثرتر از تحریک الکتریکی (tDCS) واقع شود.
هال می گوید:
تحریک با جریان مستقیم به طور کلی با کمی توجه بیشتر از سوی مغز مواجه شده است ولی اثرات کمتر و ضعیف تری بر روی اشتها تا اینجای کار داشته است. یک معنی این موضوع می تواند این باشد که در حالی که rTMS تاکنون مؤثر واقع شده است، ممکن است tDCS هم در آینده مفید و کارآمد شود.
به گفته ی هال، ممکن است الگویی برای این موضوع که آیا تحریک مغزی می تواند اثری بر روی افراد دارای ناهنجاری تغذیه داشته باشد یا نه، پدیدار شود؛ برای مثال، پرخوری و گرسنگی مفرط ناهنجاری هایی هستند که در آن ها مقاومت افراد در برابر غذاهای با کالری بالا از بین می رود در حالی که در کم اشتهایی ممکن است میزان این مقاومت به طور قابل توجهی افزایش یابد.
در هر صورت، تحریک غیرتهاجمی مغز فعلا نمی تواند برای درمان ناهنجاری های تغذیه ای به کار رود و نباید به عنوان درمانی برای همه ی این مشکلات پیچیده دیده شود حتی اگر بر روی بیماران اعمال شوند. هال می گوید:
در عوض این روش ها می توانند جزئی بسیار مفید از درمان های بسیار جامع تر و فراگیرتر باشند اگر به صورت راهبردی و در جای مناسب خود به کار برده شوند.